نوشتههای احمد میراحسان دربارۀ رسوایی، انگیزۀ نیرومندی به وجود آورد که با او گفتوگو کنیم و بپرسیم علت توجه و این حساسیت چالش برانگیز او چیست؟ که دامنۀ مصاحبه به درازا کشید و آن را خواهید خواند. اما اولین پرسش آن است که چرا احمد میراحسان، بند کرده است به «رسوایی2»؟! به نظر میرسد دهنمکی برای او به یک چالش جدی علیه مافیای ژورنالیسم و رسانۀ نقدنویسی مدرن تبدیل شده است.
با وجود این میراحسان، منتقدی مشهور به دفاع از هنر آوانگارد و سینمای هنری است. مقالات او دربارۀ سینمای رویکردگرای ایران و تأسیس یک سینمای اصیل و متفکر و مستقل و نوی ایرانی مدتها زبانزد بوده است. این به نوبۀ خود، این نکته را مؤکد میدارد که تلاشش در راه اعتلای سینمای مستقل ما، سابقهدار است. اما امروز او بهشدت از آن که برداشتهای ایدئولوژیک، سبب داوری ناعادلانه و سرکوبگر علیه سینمای دهنمکی شده، ناراضی است و از اولین فیلم دهنمکی علیه چنین رفتار خشنی از سوی شبهروشنفکران موضع گرفته و تا آخرین فیلم او با وجود نقدی که بر این آثار دارد، از حق حیاتشان و آزادی ایمان و نگرش توحیدی و ضد مدرناش دفاع کرده است. گفتوگوی او از رسوایی بر همین تفکر استوار است که در ادامه می خوانیم:
اساس و شالودۀ فکری «رسوایی2» چیست؟
امروز حقیقت و معرفت ربّانی اسلام ناب و تشیع در معرض یک هجوم وحشیانۀ قدرت سرمایۀ جهانی و کفر و شرک و نفاق مزدور شیطان بزرگ است. رسوایی 2 میکوشد نشان دهد ما چقدر جاهلانه تحت تأثیر این جهان مستکبر مدرن قرار گرفتهایم و عملاً از آموزشهای اسلام اهل بیت گسستهایم و در جامعۀ ما، وضع چگونه است. تلاش کفر جهانی و مشرکان و منافقان متحد آنان، امروز یک هدف اساسی را همهجانبه پی گرفته است؛ جنگ جامع علیه اسلام!
رابطهای بین «رسوایی2» و این شرایط جهانی هجوم علیه اسلام وجود دارد؟
مسلماً! اسلامستیزی و اسلامزدایی و ترویج اسلام آمریکایی به جای اسلام ناب محمدی(ص) تا در خدمت نظام استکبار و شیطانی جهان و ابقای قدرت سرمایهداری بینالمللی باشد، تنها و تنها یک معنا دارد، مبارزه با رفتار و معارف اسلامی که مبتنی است بر قرآن حکیم و اهل بیت(ع) که به طور گسستناپذیر از هم جداناپذیرند و جز این یکپارچگی، هر تفسیر دیگری از اسلام، ناقص و مایۀ سوء استفادۀ شیاطین و قدرتهای جائر خواهد بود و مایۀ گمگشتگی مضاعف! زیرا هدایت قرآن ناطق همانا عمل فردی و اجتماعی به میراث عترت است. فراموش کردن حقیقت اسلام در ادارۀ جامعه و فرهنگ عمومی از این منظر دغدغۀ رسوایی 2 است. ما از این هدایت گسستهایم.
از این بابت زدودن اسلام ولایتی؛ یعنی بیدارشدن جهان کفر و نفاق و ستمگران امروزی علیه تشیع و علیه جنبش شیعیان علی بن ابیطالب(ع) و اولاد معصوم او که معادن الرساله و خزّان العلم و مهبط وحی و چراغ هدایت فردی و اجتماعی امت در دنیا به سوی عبودیت ناباند، همهجا دیده میشود و بازتاب این جهان کفر در ما، همان غفلت در رسوایی 2 است.
در دین جنگ «رسوایی2» چه میکند؟
نشان میدهد ما چه میزان از روح اسلام دو ریشهایم.
امروز نشانههای جنگ همهجانبه با تشیع و اهل بیت(ع) و ذخیرۀ معصومیت و ولایت موعود آن ولیالله الاعظم(عج) چنان وسیع و گسترده و فراوان است که فرد باید دیوانه یا جاهل محض یا دوست شیاطین و استکبار جهانی و سخنگوی مزدور بیجیره و مواجبشان باشد آن را ندیده انگارد. اما تأثیر این جنگ برماست که در رسوایی 2 مورد توجه واقع شده است.
هجوم علیه معارف اهل بیت(ع) درحقیقت؛ یعنی هجوم علیه توحید خالص و حقیقت و معبودیت ناب و هجوم علیه حقیقت نبوت و ولایت الهی و هجوم علیه باور به قیامت و معاد و عالم غیب و به ولی موعود(عج) و معصوم و هجوم علیه تلاش برای عدالت و استقلال از کفر و شرک و نفاق جهانی و هجوم علیه حقوق مردم و حقالناس و آزادیهای مشروع افراد و ملل موحّد ... و هجوم علیه اخلاقیات و طهارت روحی فردی و اجتماعی ما انسانها.
این هجمهها آشکارا در بعد فرهنگی، دانشگاهی، سیاسی، علمی، انتشاراتی، اقتصادی، رسانهای، هنری، فضای مجازی و اینترنت علیه معارف اهل بیت(ع) و علیه شیعیان هر روز صورت میگیرد و به این اندازه متوقف نشده است و طبق برنامۀ دقیق که از بنیانگذاران آن، هنری کسینجر بوده و عنوان جنگهای منطقهای داشته و به وسیلۀ خوکوباما و هانتینگتن و به نام جنگ علیه اسلام از آن نام برده شده، پیش رفته است. و قدرتهای شیطانی در آن مداومت دارند.
در خاورمیانه اسلامی، شیعهکشی سیستماتیک و ارائه اسلامی خشن، دروغین، فاقد معرفت، جاهلی و گسسته از هدایت اهل بیت(ع) دیگر برنامۀ افشاشدهای است، این پروژه از پیش از انقلاب اسلامی طراحی شده بود و به دهۀ هفتاد میلادی بازمیگردد و طی چهار دهۀ اخیر مستمراً به کشتار شیعیان و انواع نیروهای دلبسته به اهل بیت(ع) ختم شده و امروز با شدت در ابعاد گسترده ادامه دارد و با شکلدادن به گروههای وحشی و جگرخوار تروریستی مثل داعش، النصره و دیگر تروریستهای ضد شیعه و ضد مردم اهل سنتی (که حاضر نیستند به دشمنان اهل بیت رسول الله(ع) بدل شوند و در پروژۀ اسلامزدایی با شیطان بزرگ و شرک جهانی و نفاق منطقهای و قدرتهای ظالم نوکر آمریکا، همراهی کنند) ابعاد تازه و منطقهای یافته است.
ایجاد تردید با ظاهر علمی دربارۀ معتقدات بنیادی تشیع و جایگاه اهل بیت(ع) اولین گام کفر جهانی در دانشگاهها و رسانهها و فضای مجازی است و در ادامۀ کشتار و ترور معنوی و اعتقادی کشتار جسمی شیعیان به طور سسیتماتیک، یادآور دوران بدتر از دورۀ «حجّاج» شده است. جنایت نفاق همدست شرک جهانی و قدرتهای اسلامستیز روی سیاه هرچه آل ابوسفیان و آل زیاد و آل مروان و معاویه و یزید و حجاج و خلفای بنیامیه و بنیعباس را سفید کرده است. خون شیعیان، خیابانهای کشورهای منطقه را رنگین کرده و با خون اهل مذهب عامّه که حاضر به مزدوری کفر و شرک و نفاق نیستند، درآمیخته است. در این پروژۀ آمریکایی اسرائیلی قدرتهای مدرن جهانی، آن مدرنیت تماشاگر که در رؤیای نابودی دین حنیف و یکتاپرستی با دشمن شریک است، از خدا میخواهد فیلم و آثار هنری که دربارۀ حقیقت جهان مدرن حرف میزنند، مخاطبی نداشته باشند.
در این فضا یادآوری و ذکر ارزشهای الهی تشیع در زندگی روزمره، در رفتار اجتماعی، در نظام سیاسی و قدرت، وظیفۀ هر هنرمند مؤمنی است و دهنمکی جز این در رسوایی 2 کاری نکرده است.
اما دهنمکی دارد مردم جامعۀ خود و مدیریت شهری خود را محکوم میکند!
دارد میگوید غفلت ما جزیی از خواست دشمنان اسلام علیه حقیقت و جامعۀ سالم است. دارد میگوید این غفلت خود عذابی است و عذاب الهی را بر ما فرو میریزد، زیرا گناه ما بیشتر از شیاطین اسرائیلی و آمریکایی خواهد بود. آنان دشمن هستند و از دشمن چه انتظار دارید؟ ما که مدعی تشیع و زنده نگاهداشتن هدایتهای گسستناپذیر قرآن حکیم و اهل بیت و مدعی زندگی سالم و پاک و دوستی و دادگری و رعایت حقوق مردم هستیم، چرا از این آگاهیها چشم پوشیدهایم و مدیریت ما جامعهای ناسالم را اصلاح نمیکند و با آن سازگار است؟ و بدتر از همه خود برای بقای قدرت و صندلی ریاست روشهای گسسته از هدایت عقلانی اهل بیت(ع) را ندیده میگیرد و چرا مردم هم دچار غفلتی گسسته از هدایت الهی و معصومان(ع) شدهاند و زشتی را تن میدهند؟ انذار و هشدار رسوایی 2 اینهاست.
***
مقابلهتان با منتقدانی که فیلمهای دهنمکی را مبتذل میدانند، بر چه مبنای منطقی قرار دارد و بنا به چه دلایلی این اتهام را نفی میکند؟
با دلایل متعدد، بارها اثبات کردهام، سینمای او هرچه باشد، مبتذل نیست. البته کلمۀ مبتذل خورجین گل و گشادی است که هر آدم کمسوادی وقتی کم میآورد که استدلالهای تماتیک و ساختی مناسب و براهین جزیی و علمی ارائه دهد، به کار میگیرد. و یک انگ است و معنای ثابتی ندارد. جدا از آنکه این سینما مبتذل نیست؛ به سبب تمها، فکرها و زاویۀ دیدش به اعتقادات و نقد مسایل اجتماعی و نقد دوران در فیلمها و به نمایش گذاشتن آرمانها و ویژگی و فرهنگ و واقعیتهای گروه بزرگی از مردم ایران، به سبب عناصر سینمایی و ساختار بصریاش هم مبتذل نیست، در آن نشانهشناسی اندیشه شده، میزانسن و کادربندی معنادار، لایههای بصری نمادین و نماها و تصویرها، استفاده از عناصر نمایشی فولکوریک، بازیهای قابل قبول، جلوههای ویژۀ کمنظیر در سینمای ایران و... وجود دارد.
شما نمیتوانید اینها را مبتذل بدانید، دیرباز؛ بهترین بازی خود و عبدی؛ از بهترین بازیهایش را در رسواییها و اخراجیها ارائه داد.
اما یک نکته است که کمتر شعوری که دچار پیشداوری است، به آن پی میبرد. اینکه اساساً در هنر ما، ما نوعی هنر مردمی داریم که صبغه و معیارهای خودش را دارد. ببینید، ما شعر صناعی منوچهری، شعر روایی فردوسی، شعر ساده و طبیعتگرای رودکی،قصاید پرطمطراق و فاخر معزی، شعر پیچیده و عرفانی سنایی، شعر لایهمند و بینظیر و جاودانی حافظ، شعر سلیس سعدی، شعر پر شور مولانا و شعر ایماژیستی صائب و بیدل و قصهگویی نمادین عطار را داریم و خلاصه انواع سبکهای خراسانی و عراقی و هندی و سبکهای شخصی با ویژگیهای گوناگون را داریم.
ضمناً شعر مذهبی کاشانی را هم داریم، شعر محتشم شکوهمند، اما کاملاً عاشورایی و سوگنامه است، شعرهای نوحه و شعر هیئت هم داریم، اشعار تعزیه و روضه هم داریم. کسانیکه با مذهب در ستیز هستند، اساساً چون این اشعار مذهبی هستند، علیه آن موضع میگیرند و حتی آن را شعر نمیدانند و هرگز هم آن را گوش نمیدهند، نمیخوانند، مخاطبش نیستند. اما داوری اینان پوچ و دچار بیعدالتی در داوری و نقد و دچار تخاصم و عناد و خشم کفرآلود نسبت به مضمون و نگاه این اشعار است. بهانۀ آنها هم قبلاً مقایسۀ نوحه با شعر صناعی یا شعر فاخر کلاسیک است. و این بسیار ناکارشناسانه و غلط و بهانهجویانه است. زیرا اساساً اشعار این نوحهها، ارزشهای بررسی و کاربردی و توانهای خود و معنای سبکی و ساختاری خود را بر مبنای دیگری استوار میکنند و پیروزی و ناکامیشان، باید با معیار دیگری سنجیده شود و ابتذال و درخشش هنرمندانهشان را باید در تواناییهای مختص اشعار هیئت و نوحهها رسیدگی کرد.
سینمای دهنمکی را باید در مقام خود دید و سنجید و در آن صورت نه تنها سینمای مبتذلی نیست بلکه در اهداف خود کاملاً پیروز بوده است و هرگز نمیتوان گفت چون طبقۀ مدرن و روشنفکران و غربگرایان ایران، مخاطب آن نیستند، پس سینمای بدی است. این سینما نوحهگری و روضهای است به حال جامعۀ مسلمان در عصر مدرن و آن چه بر سر باورهای او، دادگری اسلامی، آرمانهای یک انقلاب دینی میآید و قهرمانیها و شخصیتهای مانا و مردمی و عارفانۀ این داستان برای مردم. همین.
اما آنچه که شما به عنوان یک تفاوت درخصوص سینمای دهنمکی بیان میکنید، میتواند جنبۀ منفی داشته باشد. شما میگویید، سینمای دهنمکی از نمایشهای بومی و سنتی ایرانی از سیاهبازی و مضحکه و تقلید بهره میبرد و (به) ساختار حکایتهای ایرانی توجه دارد و خود را در بند معیارهای کلاسیک سینمای داستانگوی هالیوود اسیر نمیکند. خوب، طرفداران سینمای استاندارد، میتوانند بگویند همین نشان عقبماندگی این سینماست.
نقد ژورنالیستی و تلویزیونی، چنین نگرش دگمی دارد، زیرا دچار از خودبیگانگی است و دچار فتیشیسم نسبت به مدل آمریکایی روایت است، برای همین هر چیز غیر از آن را عقبمانده میخواند. درحالیکه سبکهای روایت غیرخطی، اغلب پیشروتر از قصهگویی آمریکایی است و جهان هنر، جهان آزادی است و هر هنرمندی میتواند با استفاده از منابع بومی، دست به تجربۀ روایتگری تازهای بزند، و حتی در قالبهای سینمای عامهپسند تجربههای تازهای را مطرح سازد که ربطی به ساختار سهپردهای نداشته باشد. از طرف دیگر اتهام عقبماندگی به سینمای دهنمکی تا جایی که تن به پیشداوری ندهد، اتهام پوچی است. مثلاً شخصیتی که عبدی آن را تصویر میکند، یک کاراکتر کمیاب در سینمای ماست. و به سینمای جهان یک آدم تازهای را معرفی میکند. ثانیاً این شخصیت چند بُعدی است، یک شخصیت ساختارشکن است. ما توقع داریم یک روحانی، خیلی جزم باشد و درکش از شریعتمداری خیلی بسته باشد، درحالیکه میبینیم او هم تیپی مردمی است و درکش باز است و تکفیرگر نیست و انعطاف دارد؛ هم به امر زندگی توجه دارد و در جهان زندگی میکند و هم عارف است.
نقش اوضاع اجتماعی/ سیاسی و ایدئولوژیک در مخاطبشناسی سینمای دهنمکی را بارها مورد اشاره قرار دادهاید، توضیح بیشتری در اینباره میدهید؟ آیا ضعفهای سینمای دهنمکی و ناتوانی در شخصیتکاوی روانشناسانه و زبان مدرن سینما نقشی در کمشدن مخاطبان او ندارد؟
به نظر شما رویکرد مخاطبان وسیع به سینمایی که جنبۀ ایدئولوژیک، اجتماعی آرمانی و سیاسی و فرهنگی دارد یا ریزش مخاطب چنین سینمایی از علل اجتماعی معین برخوردار هست یا نه؟ سینمای دهنمکی که فرقی نکرده و تازه بهتر هم شده است جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی مخاطب سینمای دهنمکی، و نیز انسانشناسی این سینما و حلاجی موضوع از منظر فرهنگ، کار مهمی است که نقد ما با دانش اندک و روحیۀ هوچیگری و خشن و سرکوبگر و غیظآلودش از پساش برنیامده است.
وقتی برای ممانعت از تماشای یک فیلم، علیرغم ادعاهای لیبرال مدرن، از هر وسیله و کمپین و لشکرکشی و امروز حتی رفتارهای سیاسی و دولتی در کنار تلاشهای روشنفکری و مطبوعاتی سود جسته میشود، این خود نشان میدهد در جامعۀ ما با همۀ احترامی که من برای ذات اصلاح و اعتدال قائلم، هنوز در پشت نقاب لیبرالیسم ایرانی، دیکتاتوری رضاخانی نهان است. من نقد اثری را که از نظر فکری با آن مخالفیم، حق منتقد میدانم، اما تلاش برای «ندیدن» فیلم را عمل فاشیستی، اقتدارجویانه، سانسورگری نامشروع و قیّممآبی نقدی میدانم که ظاهراً داعیۀ مخالفت با همین چیزها را دارد، ولی وقتی نوبت او میرسد، خود بدتر از هر حکومت مستبدی تحمل ندارد و اساساً خواهان نابودی صدای دهنمکی در سینما میشود. این فاشیسم است با نقاب لیبرالیسم ایرانی!!!
به نظر میرسد تا سرحد برانگیختن شک و پچپچ و اتهام دفاع از ابتذال، مصر هستید که در برابر موضعگیریها و تحریم فیلمهای دهنمکی، ساکت ننشینید، با توجه به بیاعتنایی اخیرتان به نوشتن نقد در مطبوعات این پافشاری و تکرار مکرر دفاع از داوری تخصصی و غیرسیاسیکارانه سینمای دهنمکی چه معنی دارد؟
نخست بگویم هرکس که قبلاً نقدهایم را دنبال کرده، خوب میداند که همین پافشاری در دفاع از سینمای کیارستمی، در دفاع از خود کیمیایی در زمان یورش ناجوانمردانه و سبکسرانه به او، در دفاع مکرر از پیشنهادهای تازۀ مهرجویی و حتی نوشتن چند نقد و گفتوگو دربارۀ موضوعی که مورد توجهام بوده سابقه داشته درحالیکه جز کیارستمی که بعد از نوشتههای مفصل، دوستی نزدیکی با هم پیدا کردیم، من هیچ ارتباط شخصی با هیچ کارگردانی نداشته و زمانی هم که از نقد تخصصی اخراجیها و بدون حب و بغض و با منظر انسانشناسی دوران، دفاع میکردم، اصلاً دهنمکی را نمیشناختم. و باز بدون آنکه اصلاً حاتمیکیا را بشناسم، او به دهنمکی پیشنهاد خواندن نقدی که به نظر او تنها نقد جدی بر اخراجیها بود، داده بود و من هیچ تماسی از پیش با دهنمکی و هیچ کارگردان دیگری نداشتم به استثناء کیمیایی که بعدها با صافاریان فیلم جفت شش را مشترکاً دربارۀ او، سینمای او و Context اجتماعی آثارش و متنهایش ساختیم. با دهنمکی هم پس از نقد فیلمهایش آشنا شدم.
پافشاری و اصرارتان از کجا میآید؟
شاید این نوع پافشاریها بیشتر یک روانشناسی فردی و مقابله و مقاومت با آن چیزی است که من آن را یک ستم میدانم که بر فیلمسازی روا میشود، نظیر آنچه که در نقد ما علیه کیارستمی اتفاق افتاد و هنوز و هنوز هم مثلاً دوست صمیمی او حرفی جعلی تا حد دروغ دربارۀ تأثیر شهید ثالث بر کیارستمی در مصاحبهها میگوید و من حداقل در سه مقالۀ متعدد اثبات کردهام، سبک کیارستمی قبل از ساختن یک اتفاق ساده شکل گرفته بود، و اگر تشابهات صوری ساختاری کسی را گول میزند باید بداند از پلان ـ سکانس و نابازیگر و مستندگونگی، کیارستمی در نان و کوچه و زنگ تفریح و تجربۀ قبل از شهید ثالث استفاده کرد و همین عناصر در سینمای کیارستمی، هویتی بنا به سوق طبیعی نمایی دارد و در سینمای شهید ثالث کاملاً حیثیتی فرمالیسیتی. و بیدانشی دیگر مربوط به روح و نگاه جداگانۀ جهان کیارستمی و رویکردگرایی سرشار از زندگیطلبی اوست که با نیستانگاری پرملال و مرگطلبانۀ سینمای شهید ثالث و جنس آن کاملاً متضاد است.
غرض از این توضیح طولانی، تأکید بر کمدانشی حتی افراد معتبر در نقد سینمای مستقل و درک فیلمهاست، چه رسد به منتقدان درجه چند یا جنجالی نظیر فراستی که واقعاً درکی بس خشکمغزانه از سینما دارند. پافشاری من در مورد پدیدههایی که نشان عوامیگری منتقد در فهم یک سینماست ـ سینمای متفکرانۀ خاص و مستقل یا سینمای عامهپسند فرقی نمیکند ـ از اینجا سرچشمه میگیرد.
انگیزهای شخصی و یک روانشناسی فردی و ضمناً از اینجا که مطبوعات ما در نقد، کیلویی و مثل هم و دچار بیماری مُسری تکرار مواضعی مشابه و ژنریک اندوگاه آدم دربارۀ مظلومیتی وقتی تکصداست، میخواهد ده بار تکرار کند. من گاه با ده اسم مطلب نوشتهام؛ مثلاً در صفحۀ ادبی نشریۀ هنر و ادبیات گیلان زمانی که بهزاد ـ عشقی ـ سردبیرش بود!
به نظرتان اثرکرد منفی این نقدها چیست؟
ببینید اگر منتقدی به اندازۀ کافی دانش وسیع نداشته باشد و به اندازۀ کافی شخصیت درخور یک منتقد آگاه و مسئول نداشته باشد، به جای تمایل به بهبود کار یک فیلمساز حتی زمانیکه دارای نظری منفی دربارۀ فیلمی است، نوعی تخریب، سرکوب، طرد در نگاهش و زبانش پدیدار میشود. یک روح تاریک و تلخ و شرارت بار که از ناکامی دیگران لذت میبرد. اما منتقدی که حکمت نقد را میداند، اولاً درصدد کشف ویژگیهای یک فیلم است، نه پیادهکردن فرمولهای مرده و ثانیاً وقتی فیلمی با متر و موازینش جور درنمیآید، اول سعی میکند بفهمد آیا پیشنهادهای تازهای دارد ـ حتی فیلمهای عامهپسند ـ و ثالثاً وقتی کاستیها و غلطهای فیلمی را تشخیص داد با روش و رویکرد اصلاحگرانه و تمایل به کمک و یاری فیلمساز برای فائقآمدن به مشکلاتش و ارائۀ راه حلهای مشخص و کارآمد و نه کلیبافی نقدش را به پایان میبرد. در برابر دهنمکی جز تخریب و تحریم و لذت از شکست او و نشستن به انتظار فرو پاشیدنش چیزی ندیدهام!
چرا اینقدر از زاویۀ جزمیت ایدئولوژیک و سیاستزدگی به آثار کسی نگاه میکنند؟
این مرض چپ و راست ماست. بدتر از آن، حق معنوی دستاوردهای تازه و فکرهای آدمهای پیشرو رعایت نمیشود.
بیست سال پیش خود من نگرشی دربارۀ موقعیت ایرانی را مطرح کردم که در سمینار مردمشناسی پژوهشگاه مردمشناسی ایران و نیز در کنفرانس شرق و غرب برلین دعوت شدم تا دربارۀ آن مفصلاً حرف بزنم. در مقالات متعدد هم به آن اشاره کردم؛ از جمله در مقاله «واوی که ویرگول» شد و آن را با عنوان «این آن دیگر» مطرح کردم. نوعی وجودشناسی هستی ایرانی و موقعیت پلاسمایی و هاضمۀ قوی آن طی تاریخی پنج هزار ساله، همین ایده بعدها به وسیلۀ سیدجواد طباطبایی و اصحاب امروزی سیاستنامه با نام موجودیت ایرانشهری بدل به یک ایدۀ فلسفۀ سیاسی ایران شد که البته من نقدهایی به آن دارم. اما هرگز حضرات احترام فکرهای مسبوق به سابقه را نگه نداشتند.
دربارۀ رابطۀ ایران، شهرزاد، قدرت، زندگی جدید شهری، مدرنگرایی، روشنفکری، چالش قدرت، شهریاری و استبداد با روح زایش میهن ایرانی و تفکر روشنگر و زندگی شهری، شهرزاد همچون نماد عقبراندن مرگ و آزادیخواهی.
فیلم تهران هزاردستان را ساختم و همۀ این عناصر در آن بوده و فیلم «این و آن دیگر هم» مستندی دیگر در اکران اندیشهام محسوب میشود و در همۀ مستندهایم ریشه داشته. اما در سریال شهرزاد فتحی با یک داستانگویی بینظیر در بخش خصوصی و در کاری دیگر همین ایدهها دقیقاً پیروی شده است و از قالب مستند به قالب یک ملودرام تاریخی موفق ساختاریافته و البته هرگز کسی به تهران هزاردستان من که چون زمستان چای، ورود ممنوع و رودرروی آگاهانه خفه شدند و نظام بوروکراسی و حسد شبه روشنفکری از دیدهشدنش جلوگیری به عمل آوردند، اشاره نکرد. البته مجید اسلامی و گلمکانی و کلانتری و صافاریان و بسیاری از دوستان تهران هزار دستان را دیدهاند و چه بسا شاید فتحی و نغمه ثمینی هم آن را دیده و دربارۀ نگاهم در خصوص ایران / شهرزاد / و مدرنیزاسیون مبتنی بر دیکتاتوری / شهریار و قدرتمند آزادی و روشنگری اینجا و آنجا از جمله در «حرفۀ هنرمند» مطالبی خوانده باشند.
غرض از همۀ این حرفها؛ اشاره به اختناق، سرکوب، انواع تحریم، روابط باندی و مافیایی در مناسبات داوری ژورنالیستی و دخالت سرکوبگرانه و فاشیستی تمایزات ایدئولوژیک در نفی آثاری با دیدگاههای مستقل در ایران است.
من شدیداً معتقدم البته جدا از این رفتارهایی بیتحمل در جامعۀ ما، رشد طبقۀ مدرن غربگرا و نفوذ او که به عوامل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و داخلی و خارجی و نیز نقش رسانهها و فضای مجازی غربگرا و غربی بستگی دارد در رفتار مخاطبان با آثار دهنمکی و فراز و فرودش نقش ایفا میکند!
آیا «رسوایی2» یک فیلم شخصی است؟ این طور که بر زبانها انداختهاند؟
خیر اصلاً چنین نیست. وقتی قرار است از حقیقت فرار شود، زبان هر جور میچرخد دیگر حقیقتی تجربهشده و مکرر است که همواره حجابهایی وجود دارد که بر چشم دادگر و واقعگرا و حقیقتبین آدمی، پرده میافکند. نظیر حب و بغضهایی که برابر حق میایستند، نظیر ایدئولوژی، فکرها و زاویهدیدهایی که تمایلی به فهم خود امور واقع چنان که اتفاق میافتند ندارند و به هر قیمت میخواهند اندیشهها و پیشداوریهای خود را حق جلوه دهند. رسوایی 2 و هیچیک از فیلمهای دهنمکی هرگز و اصلاً شخصی نبودهاند.
زبان که قاعدتاً باید وسیلۀ بازتاب امر واقع، چنان که هست باشد، به ابزاری برای پردهپوشی حقایق بدل میشود، کلمات و گزارهها از جنس اشیاء نیستند، نشانهها هستند و شما با آنها میتوانید سفید را سیاه جلوه دهید. دروغ را راست؛ و واقعیت را تحریف کنید! و بگویید رسوایی 2 شخصی است.
چه دلایلی دارید که «رسوایی2» شخصی نیست؟
بین همۀ تفسیرهایی که بر رسوایی 2 شده و همۀ تلاشهایی که صورت پذیرفته تا فیلم دهنمکی نفروشد و همه شادمانیها از کمدیهای فاقد هر تفکری که میفروشد، و همۀ دلایلی که برای فروش و عدم فروش فیلمی، جدا از آن که خوب باشد یا بد، در جامعۀ ما وجود دارد، نکتهای از سوی کسانی که اصلاً هم در نقد و فیلمدیدن تازهکار به حساب نمیآیند، گفته میشود که حیرتانگیز است.
رسوایی 2 شخصی است!!! اینکه رسوایی 2 فیلمی شخصی نیست دلایل بسیار روشنی دارد.
این تفسیر اگر که غرضورزانه نباشد و نشان کامل تحریفگری یک فیلم که البته هدفش، جلب توجه مخاطب وسیع و عمومی بوده، مسلماً با کمال حیرت گویای آن است که نقد ما با همۀ داعیههایش،گرفتار چه بیدانشی گستردهای است.
ممکن است به طور روشن برهان خود را در این مورد ارائه دهید؟
میتوان گفت که رسوایی 2، اثری مستقل است، نه شخصی. چون هم قدرت را نقد میکند، و نمیخواهد به قیمت کسب حمایت بوروکراسی و دولت دروغ بگوید، و هم مردم را نقد میکند و مایل نیست برای فروش فیلم سر آنها شیره بمالد و بر غفلتشان پردۀ ساتر بکشد، هم علیه غربگرایی و بردگی «دیگری بزرگ» است که اقشار مدرن و روشنفکران ایران دل بدان بستهاند. هم «خشکمغزهای» شریعتمدارانۀ صوری و ظاهرپرستی را فاش میکند و به سود معرفتی غیباندیش و باطنینگر و ولایتی متصل به ولایت الهی و ادراکی عارفانه از هستی، اجتماع، دادگری و فهم الهی از اخلاق، گناه، عذاب، حمایت ظاهرپرستان مجیزگوی، قدرت دنیایی را از دست میدهد و هم به اشرافیت دینی و کاسبکاران رنج مردم میتازد و هم مدیریت شهری و تخریب به اسم نوسازی و شهرخواری که آدمخواری جدید است و فقدان خرد الهی در ادارۀ شهر و تبعیت از اغتشاش به اسم مدرنیزاسیون کور و کر را برنمیتابد، و هم حاضر نیست برای فروش به قوم لوط و قوم نوح و دنیاگرایان و مردم از خود بیگانه و غربگرا و غافل و در پی لذات پوچ، تعظیم کند و از انذارشان چشم بپوشد و هم با سیستم درونموارگی و وانمودگی رسانههای مدرن جهانی شبکههای تلویزیون و مطبوعات و فضای مجازی و سرشت فریبکارانۀ آن میستیزد و... و در برابر همۀ اینها تنها و تنها از توحید، از ولایت مطلقۀ الله، از معرفت ناب محمدی و غیبباوری و اولیاءالله و توبه و بازگشت به زندگی معصومانه و پیرو معصومیت و بیگناهی، از عذاب محتوم به سبب گناهان مستمر کبیره، از عقلانیت ناب و خرد و اخلاق در برابر بیخردی و شهوتپرستی و بیایمانی و جهالت و غفلت مدرن، دفاع میکند. این همه دلیل برای غیرشخصی بودن رسوایی 2 کافی نیست؟
و مسلماً رسوایی 2، فیلمی است که قواعد خود را بنا میکند و کاری به فرمولهای کلاسیک ندارد و اثری است که میخواهد عامه مردم و مخاطب عام را به این تفکر فرا خواند و درنتیجه مطمئناً:
1. فیلم مبتذلی نیست،
2. فیلم شخصی نیست و کاملاً اثری اجتماعی و البته مستقل است.