کریمی در این یادداشت ، آورده است:

«از دیشب دایم این شعر ترجیع‌بند ذهنم شده، چرا ؟
" ما هیچ
ما
نگاه ... "

حدود دو ، سه هفته پیش بود که زنگ زد و  برای دیدنش به خانه‌اش رفتم ... کتمان نمی‌کنم که از دیدنش به شدت جا خوردم ... روی تختی کنار  پنجره ، رو به روی باغچه خوابیده بود، سعی کردم با شوخی و خنده فضا را عوض کنم ...
به خودش اشاره کرد و گفت : " خراب کردن ..."  
گفتم این حرف‌ها چیه، عمل کردی، خوب می‌شی ..."
اما نشد ... راست می‌گفت ، خراب کرده بودند ...
عملش را می‌گفت ...
و الان ...

نتیجه‌ی ناگزیر فراتر رفتن از سطح انتظار عموم، فاصله گرفتن از سطح شناخت آنان هم هست.
شاید همین است که  آشفته بازار یادداشت نوشتن و  تسلیت گفتن‌های رفتنت، صرفا سرشار از جمله‌سازی با نام و  کارهای توست.
آن هم برای تویی که فرسنگ‌ها از ابتذال و میان‌مایگی دور بودی؟
کجا بودند این غریبه‌های دیر آشنا؟
خانه دوست کجاست؟
بیخود نیست که یاد این شعر سهراب می‌افتم که وِرد کلامت بود:  
 " ما هیچ، ما نگاه ... "»