دوازدهمین قسمت از برنامه ماه عسل رمضان 95 با پخش دعای فرج و تیتراژ ابتدایی به روی آنتن رفت.
احسان علیخانی در ابتدای برنامه یادی از غبار کرمانشاه و هوای آن شهر کرد و گفت: باید کاری برای کرمانشاه کرد، ما توقع غیرواقعی نداریم اما باید کاری کنیم و آگاهی بدهیم یا در کارهایشان به آنها کمک کنیم یا در بحث یومیه شان به آنها یاری بدهیم. هرموقع نفسی درگوشه ای سرزمینمان تنگ میشود دل ما هم تنگ خواهد شد و نفس های ما به شماره می افتد.
مجری ماه عسل ادامه داد: ما شب گذشته از «ایستاده در غبار» گفتیم اما مگر میشود یادی نکنیم اما از ایلام، بوشهر، کرمانشاه و... که در لحظات تاریخی در غبار ایستادند؟ پس حقشان است که به دادشان برسیم.
در ادامه علیخانی از «آرش رزقی» مهمان برنامه امروز ماه عسل دعوت کرد تا داستان زندگی خود را تعریف کند.
آرش گفت: 46 ساله و بچه اول و نوه اول مادری هستم که در منطقه پیروزی تهران زندگی میکنم. در کودکی شیطنتهایی داشتم اما از آنجایی که پدرم ناظم مدرسه بود زیرپوستی شیطنت می کردم. کلاس اول به خاطر اینکه خطم خوب نبود پدرم من را به یکی از سخت ترین معلم ها سپرد و در هفته اول خیلی چوب خوردم.
علیخانی در بین صحبتهای آرش از شیطنتها و شلوغیهای خود در مدرسه گفت: من را در دوران تحصیلم آنقدر بعضی اوقات کتک میزدند که خودشان خسته میشدند و میرفتند. من بچه شیطونی بودم اما درسم خوب بود، همیشه یا شاگرد اول بودم یا شاگرد دوم. من را یکدفعه مبصر کردند. خودم هفت خط بودم و میدانستم بچه ها چه کار میکنند اما با این مسؤلیت احیا شدم و از آن لحظه به بعد احساس کردم امانتی دارم و باید دیگر پسر خوبی شوم. برای همین این کار را توصیه میکنم!
در ادامه آرش گفت: خیلی به ماشین و نقاشی علاقه داشتم و این علاقه باعث شد، من کار طراحی اتومبیل کنم. در زمان انتخاب رشته به اصرار خانواده رشته تجربی را انتخاب کردم، چون علاقه داشتند پزشک شوم اما من افت تحصیلی داشتم و در مدت 6 سال تجربی را خواندم و به خاطر این موضوع خانواده قبول کردند که به سمت هنر بروم و در کنکور سال 69 رتبه 19 هنر دانشگاه آزاد به دست آوردم. البته چون دیپلم نداشتم مجبور شدم به سربازی بروم.
در ادامه کلیپی از فعالیتهای هنری و نمایشگاههای نقاشی آرش رزقی پخش شد که در این تصاویر معلولیت قهرمان قصه امشب ماه عسل به چشم میخورد.
آرش با اشاره به حادثهای که باعث معلولیتش شد، گفت: مثل همیشه داشتم روی برف پیادهروی میکردم و با یک سر خوردن معمولی دچار ضایعه نخاعی شدم. حس عجیب و غریبی داشتم چرا که در یک لحظه به جز صورتم جیز دیگری را حس نمیکردم.
علیخانی به اینکه آرش چندبار مرگ را تجربه کرده و بازگشته است، اشاره کرد و گفت: بیشتر ما از مرگ می ترسیم، تو از این تجربه چه حسی داشتی؟
آرش گفت: از اینکه بار دوم و سوم برگشتم، ناراحت شدم. دفعه اول به خاطر وسیله ای که گردن من را صاف نگه دارد دچار مشکلات ریوی شدم و با حضور دکتر که نتوانست تشخیص درست دهد، من به خفگی دچار شدم و از این دنیا رفتم. خودم را در یک دالان با یک نوری که از من دور بود دیدم و کم کم همه جا روشن شد و لذتی را درک کردم که تاکنون تجربه نکرده بودم.
قهرمان قصه دوازدهمین قسمت ماه عسل ادامه داد: اتفاق غریبی است، من هیچ وقت به یک معلول فکر نکرده بودم اما زمانی که این حادثه برایم رقم خورد، خیلی زود قبول کردم چون زندگی کوتاه است.
علیخانی پرسید که آیا از بودن خدا شک نکردی؟ و آرش پاسخ داد: من با تجربه مرگ خدا را پیدا کردم، قبل از آن هیچ اعتقادی به چنین مسائلی نداشتم اما به زندگی و خدا یقین آوردم. بارها به یاد خدا گریه کردم و ارتباط ام با خدا بیشتر شد.
علیخانی قبل از حضور از خانواده آرش از او درباره ازدواج اولش پرسید و آرش گفت: شکست ازدواج اولم برای من سختتر از ضایعه نخاعیام بود. چرا که کسی که تکیه گاهی را انتخاب میکند دوست دارد همیشه کنارش باشد.
در ادامه پدر آرش گفت: در این مدت حتی یک چرا هم از آرش نشنیدیم. مادرش هم تایید کرد و گفت: هنوز هم باورم نمی شود آرش راه نمیرود چون همیشه از زندگی لذت برده و از این موضوع ناراحت نیست.
علیخانی دلیل ازدواج را از همسر آرش پرسید و وی گفت: به نظرم نباید به سادگی از کنار هم رد شویم. آرش را با اینکه روی ویلچر است، ایستاده میبینم و هیچ وقت فکر نمیکردم با معلول ازدواج کنم اما با نگاه محبت آرش انتخاب کردم و خیلی از مواقع از آرش درس میگیرم.
آرش در پایان گفت : تکرار میکنم زندگی گذرا است، من خودم را بزرگ نمیبینم. اگر واقعیت زندگی را بپذیریم بهتر میتوان زندگی کرد. آرش همچنین دلیل حضور خود در برنامه ماه عسل را پرسید که علیخانی گفت: به خاطر لبخند، آرامش، عشق و مفهومی که از زندگی برداشت کردی به برنامه دعوت شدید.