ظاهرا بازیگری را زیادی جدی گرفته و احتمالا از آن عوامل «حرص درآور» هر پروژه ای است که همیشه سر وقت در محل کار حاضر می شوند و همیشه دیالوگ ها را از قبل حفظ کرده اند و ظاهرا خانم عباسی از آن خائنان بالفطره ست و آدم های خیانت کار همیشه جذاب تر و باحال تر هستند. بماند که امسال در سریال شهرزاد نقش یک کلفت زیرآب زن و بدجنس را به قدری خوب بازی کرده که به همه حواشی نداشتن های زندگی واقعی اش می ارزد!
البته این مقدمه شاید شما را از خواندن مصاحبه پشیمان کند، ولی این را از ما داشته باشید: کسی که نمی خواهد «بچه باحال» جمع باشد، حداقل حرف هایش کمتر کلیشه ای است. مخصوصا که کتمان نمی کند که مثل همه آدم ها ممکن است گاهی غیبت هم بکند. در کل اصرار دارد بگوید آدمی معمولی است و البته همه سوال های ما را صادقانه و جدی جواب می دهد. ولی باور کنید اگر «ریگی» به کفشش نبود اینقدر اصرار به معمولی بودن نداشت. این مصاحبه را بخوانید و دنبال «ریگ ها» بگردید.
آیا تا به حال پیش آمده نقشی را بازی کنید که در آن کاراکتر شما شغل به خصوصی داشته باشد و بعد از پایان آن پروژه با خود بگویید کاش بازیگر نمی شدم و حرفه آن کاراکتر را انجام می دادم؟
نه. واقعا پیش نیامده. یکی از مشکلات فیلم ها این است که شغل های محدودی برای بازیگران درنظر گرفته می شود. معمولا ما یا دکتر هستیم یا وکیل یا معلم یا هیچ کاره. من فیلمی دیدم که شغل یکی از بازیگران غریق نجات بود. به نظرم رسید کارگردان چقدر خلاقیت داشته که این شغل را برای یکی از کاراکترهای زن داستان درنظر گرفته است. درمجموع اما نزدیک ترین شغلی که به خود حس می کنم بازیگری است.
اگر بخواهیم خصوصیات نقش هایی که تا امروز بازی کرده اید را در نظر بگیریم چطور؟ مثلا نقش آدم بزرگواری را بازی می کنید؛ به قدری که شما فکر کنید در زندگی واقعی نمی توانید این گونه باشید. تا به حال پیش نیامده که آروز کنید کاش به اندازه آن کاراکتر این ویژگی اخلاقی را داشتید؟
با این توضیح من خیلی باید از خودم متشکر باشم! چون همیشه با خودم راحت تر از کاراکترهایی هستم که بازی می کنم. این طور که دارم صحبت می کنم ممکن است بعضی از خواننده ها با خودشان بگویند چقدر از خودش خوشش می آید! اما واقعا هیچ وقت به نقش هایم این طور نگاه نکرده ام. اینطور نبوده که در نقش هایی که بازی کرده ام چیزی باشد و بگویم کاش فلان ویژگی اش را داشتم.
در فیلم های ماندگار تاریخ سینما چطور؟ تا به حال شده که دوست داشته باشید یکی از آن نقش ها را بازی کنید؟
در کل همیشه دوست دارم کاراکترهایی را بازی کنم که واقعی هستند.
یعنی دوست دارید فیلم های زندگی نامه ای بازی کنید؟
بله. مثلا دوست دارم نقش زن یک سیاست مدار یا رییس جمهور را بازی کنم، اما فکر می کنم این نقش ها در یاران کاملا جنبه سیاسی پیدا می کنند. مثلا دوست دارم نقش معلمی که کار خاصی کرده و حالا می خواهند زندگی نامه اش را بسازند بازی کنم. در مجموع دوست دارم شخصیت آدمی واقعی که کار خاصی انجام داده را بازی کنم. در جنگ، اسیران زن بسیاری داشتیم که دوست دارم نقش آنها را بازی کنم، اما هیچ وقت کسی به این موضوع نزدیک نمی شود.
آیا تا به حال پیش آمده که برای یک نقش، ابتدا دستمزد را بالا بگویید، به این نیت که در نهایت پس از چک و چانه زدن به قیمت مورد نظر نزدیک شوید، اما طرف بدون چانه زدن قیمت اولیه را قبول کند؟
معمولا قیمت ها را خیلی بافاصله نمی گویم. اگر هم اختلاف قیمت بوده در آن حدی نبوده که همکاری ما را به چالش بکشاند. این برایم بدتر است که فکر کنند طرف دستمزد پرتی طلب می کند. از طرف دیگر وقتی برای امضای قرارداد حاضر می شوم که نقشم را بدانم، بنابراین بیهوده کار را به هم نمی زنم و برای پول هم سر قرارداد نمی روم، بلکه پیش از آن تصمیم خود را می گیرم و برای امضا می روم.
در هر صورت آدم تمام بخش ها و جوانب را در نظر می گیرد. در صنف ما هم مثل بقیه اصناف مسائل این گونه ای تا حدود زیادی روشن است. جاهایی پیش آمده که به خاطر فیلم نامه و کاراکتری که دوستش داشتم از دستمزدم خیلی پایین تر آمده باشم.
برعکس چی؟ پیش نیامده چیزی را دوست نداشته باشید و دستمزدی را پیشنهاد بدهید که طرف خودش منصرف شود؟
نه، معمولا به جای اینکه خودم را به بهانه دستمزد خراب کنم، دروغ های دیگری می گویم. دوست ندارم این حاشیه پیش بیاید که فلانی قیمت پرت گفت.
این کار به لحاظ حرفه ای لطمه زننده است. گاهی با بعضی ها به دلیل اینکه بودجه کمی در اختیار داشتند و کاملا خصوصی فیلم ساختند و توان پرداخت قیمتی بیش از آن را نداشتند، کنار آمده و در فیلم شان بازی کرده ام. جاهایی که نمی خواستم کار کنم خیلی ساده گفته ام که کاراکتر یا نقش را دوست ندارم. گاهی اوقات هم دروغ های کوچکی گفته ام تا از دست من ناراحت نشوند. مثلا گفته ام سر کار دیگری هستم یا مسافرم. از دید خودم احترام گذاشته ام تا باعث ناراحتی شان نشوم.
در این باره تاکنون دروغ «باحالی» هم گفته اید؟
من کلا آدم باحالی نیستم. شاید به این خاطر است که همیشه چیزهایی را رعایت می کنم. هیچ وقت نمی توانم «پیچوندن باحالی» انجم بدهم. یک بار خبرنگاری به من زنگ زد و گفت که می خواهد برای فلان مجله گفت و گویی با من داشته باشد. از من پرسید «تا امروز در فیلم برداری چه فیلمی تپق زدی یا اشتباه بامزه عجیبی مرتکب شدی.» به او گفتم من نمی توانم برای مصاحبه شما آدم جذابی باشم، چون همیشه قبل از فیلم برداری روی فیلم نامه بارها و بارها تمرین می کنم. همیشه سعی می کنم در این کار صادق باشم و نمی خواهم به عنوان کسی که آدم ها را دور می زند و تلفن جواب نمی دهد، آبرویم برود. برای همین شاید سوژه خیلی خوبی نباشم.
در صنف شما آدم های دروغگو زیادند؟
به هر صورت در هر کاری می تواند آدم دروغگو وجود داشته باشد. در صنف خودمان هم آدم های زیادی را دیده ام که کلاهبردار بوده اند. بین بازیگرها هم گاهی می بینم که کسی وسط کار زنگ می زند و می گوید فلان اتفاق برایم افتاده و فلان عزیزم فوت کرده است و نمی توانم سر این کار بیایم. گاهی این دروغ در حد کشته شدن یک آدم یا حتی بستری شدن در آی.سی.یو هم هست! جالب اینکه بعد از این ماجرا قرارداد را فسخ کرده اند و سر کار دیگری رفته اند. به نظر من این آدم ها درصد «باحالیت» بیشتری در مقایسه با من دارند و من هنوز به آن درصد نرسیده ام.
البته گاهی بچه ها را در فشار قرار می دهند و آنها مجبور می شوند از هر راهی که شده طرف را قانع کنند که نمی خواهند کار کند. در این بین هم دوستانی هستند که در حین چانه زنی درباره مسائل مادی حرف های عجیب و غریبی می زنند، اما بعدا وقتی آنها را جای دیگری می بینید متوجه خواهید شد که آن سخنان ناگواری که گفته شده بود، حقیقت نداشته.
از اینکه خبرنگارها در زندگی خصوصی شما سرک بکشند خوش تان می آید یا نه؟
زندگی خصوصی من به دو بخش تقسیم می شود. یک بخش مربوط به قبل از ازدواج و بخش دیگر پس از ازدواجم است. کلا هیچ وقت با اینکه در زندگی ام سرک بکشند مشکلی نداشته ام. هیچ وقت ناراحت نشده ام. اما بعد از ازدواج شرایط فرق دارد؛ چون زندگی خصوصی دونفره است. در این شرایط باید هر دو نفر رضایت داشته باشند. البته تا حدودی علاقه مندان را از طریق اینستاگرام در جریان می گذارم، اما هم من و هم همسرم دوست نداریم سوژه خیلی از ماجراها شویم. به همین خاطر هیچ موقع مصاحبه دونفره نمی کنیم و همسرم هیچ وقت به مصاحبه های مجلات نمی آید. چند مجله از ما خواستند تا عکس عروسی مان را روی جلد کار کنند، ولی ما دوست نداشتیم. به خوب یا بد بودنش کاری ندارم.
اصلا نمی توان گفت این کار خوب است یا بد. به روحیات آدم ها بستگی دارد. مثلا این طور نیست که در برنامه های سال نو دو نفره برویم یا عکس های خانه ای که در آن زندگی می کنیم را روی اینستاگرام بگذارم. فکر می کنم این کارها خیلی با روحیات همسرم سازگاری ندارد. چون آدم خیلی آرام و به دور از حاشیه ای است. به همین خاطر سعی می کنم عکس های دونفره از خودمان را روی اینستاگرام نگذارم و جاهایی که دونفره دعوت می شویم و دوربین آنجا هست نمی رویم. در کل سعی می کنم در این موارد با احتیاط رفتار کنم. اما همچنان در رابطه با خودم آزاد و بی پروا هستم.
کار خلافی که از گفتنش خجالت بکشید انجام داده اید؟
اگر کار خلافی باشد که نتوانم بگویم، با توجه به چاپ شدن این گفت و گو در مجله می گویم نه! اما اگر مربوط به کار خلافی است که می شود گفت؛ بالاخره همه ما یک دنیای یواشکی داریم که درونش کلی راز هست و هیچ وقت نه من و نه هیچ کس دیگری نمی آید در یک مصاحبه مطرحش کند. بیشترین خلاف های من که می شود عنوان شان کرد خلاف کردن در حین رانندگی کرد.
حرف زدن با تلفن یکی از رایج ترین کارهای خلاف قانون است که هم من و هم خیلی از مردم موقع رانندگی انجام می دهند و در عین حال همیشه می گویند باید به قوانین احترام گذاشت و قانون را رعایت کرد!
تا به حال خلاف بزرگی انجام داده اید؟
در حد زندان رفتن نه. من تا به حال آدم نکشته ام و دزدی نکرده ام. البته منظور از دزدی را باید مشخص کرد. من مطلبی علمی می خواندم که در آن گروهی را مورد پرسش قرار داده بودند که آیا تا به حال دزدی نکرده اید و آنها هم گفته بودند معلوم است که دزدی نکره ایم.
پرسشگر گفته بود تا به حال پیش نیامده که در جایی خودکاری روی میز افتاده باشد و شما آن را برداشته باشید و با خود ببرید؟ و این را هم به نوعی دزدی تعریف کرده بود. دزدی برای خودش تعریف دارد. اگر من بخواهم باید بگویم که تا امروز از کسی کلاهبرداری نکرده ام، جیب کسی را نزده ام و هیچ وقت پیش نیامده که از کسی پول قرض گرفته باشم و برنگردانم. اگر بگردیم ممکن است خیلی چیزها را پیدا کنیم که خودمان از آنها غافلیم و انجامش دادهایم. با همه این توضیحات باید بگویم که جنایت نکرده ام، ولی اگر به یک سری جزییات هم توجه کنیم ممکن است کارهایی انجام داده باشم که هم به لحاظ قانونی و هم از دیدگاهی که به قانون ارتباط چندانی ندارد خلاف بوده و نه فقط من، بلکه همه آدم ها کارهایی از آن دست را انجام داده اند.
بالاخره دزدی کرده اید یا نه؟!
زندگی همه ما پر از آن خودکارهاست؛ همان طور که گفتم شاید جرمی برایشان نداشته باشیم اما...
برخی از سلبریتی ها هستند که دزدی کردن را دوست دارند. ویونا رایدر را یک بار برای دزدی کوچکی دستگیر کردند! او قطعا نیاز مادی نداشت که به خاطرش مجبور باشد شیر آب از یک فروشگاه سرقت کند!
این کارها بیشتر یک نوع بیماری است. مثلا بعضی آدم ها وقتی از رستوران خارج می شوند نمکدان را با خودشان می برند یا چنگال ها را بر می دارند. این نوع رفتار ربطی به سلبریتی بودن آدم ها ندارد. من آن نوع بیماری را ندارم، تا امروز دزدی علنی انجام ندده ام، البته ممکن است خودکاری را که خوب می نوشته از دفتر فیلم با خودم آورده باشم، یا اینکه از آدامس دوستم به جای یکی، دوتا برداشته باشم!
کارهای مثل فیلم دیدن، کتاب خواندن، موسیقی گوش دادن و غیبت کردن چقدر از وقت روزانه شما را می گیرد؟
متاسفانه موسیقی کمتر از همه اینها در زندگی شخصی من حضور دارد.
حتی از غیبت کردن هم کمتر؟
در مورد غیبت کردن فکر می کنم معمولا مواقعی اتفاق می افتد که آدم خودش متوجه نیست. بنابراین برنامه ریزی روزانه ای برای غیبت کردن انجام نمی دهم! معمولا آدم وقتی که گرم صحبت است غیبت می کند، مثل امروز ظهر که من و دوستم ناهار را بیرون خوردیم. همین طوری پیش می آید. به هر صورت کتاب خواندن، روزنامه خواندن، اخبار گوش دادن و فیلم دیدن بخشی از زندگی ما به حساب می آید. به طور میانگین نمی دانم، اما همه اینها به علاوه غیبت و آشپزی مجموعه کارهای هر کسی در طول یک روز را شامل می شود.
چند درصد از کارهای خود را واقعا دوست داشتید و چه تعداد را فقط برای اینکه بازیگر بمانید بازی کردید؟
من این مسیر را پله پله آمدم. در ابتدای کار این دغدغه که اسمم شنیده شود زیاد بود. من این پله پله رشد کردن را دوست دارم. اما در ابتدای کار چون دوست داشتم اسمم بیشتر شینده شود به رغم اینکه در بعضی کارها بازی در نقشی غیر از آن چه به من پیشنهاد شده بود را دوست داشتم، نقش پیشنهادشده را پذیرفتم. غیر از آن دوره که مربوط به ابتدای کار بازیگری من بود، از یک زمان به بعد سعی کردم بازی نقش هایی را قبول کنم که دوست شان دارم و نقش هایی باشند که برای بازی در آنها دلیل داشته باشم. کارهای بد خیلی داشتم، اما در ابتدا فکر نمی کردم که بد باشند