اسفندماه سال 93 علی رهبری دوباره به ایران آمد تا سکان هدایت ارکستر سمفونیک تهران را به دست بگیرد. بعد از چند ماه فعالیت کم حاشیه، اتفاقات عجیبی گربیان ارکسترهای دولتی را گرفت. استعفای بسیاری از نوزادگان مجموعه هشتاد ساله ارکستر سمفونیک به خاطر مسائل مالی، لغو چندین و چند کنسرت از پیش برنامهریزی شده، تعطیلی ارکسترهایی چون سازهای ملی و ... تنها مواردی از مصائب و مشکلاتی هستند که این ارکسترهای دولتی طی یک سال اخیر با آن دست و پنجه نرم کردند. اما علی رهبری و فرهادفخرالدینی در آخرین جلسه از شورای تازه تشکیل ارکسترها، به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند و تا لحظه درج این مصاحبه هنوز وضعیت آینده ارکسترها مشخص نیست. با علی رهبری رهبر ارکستر سمفونیک تهران ساعاتی قبل از ترک کشور گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
*اسفندماه سال 93 شما با شور و هیجان دوره تازه فعالیتتان را در ارکستر سمفونیک تهران به دست گرفتید و بعد از اتفاقات و حواشی پرشمار چند ماه اخیر، هم اکنون در حال ترک ایران هستید. شما چندین بار در نشستها و مصاحبهها عنوان کرده بودید که حاضر به ترک دوباره ایران و ارکستر سمفونیک نیستند اما امروز اتفاق دیگری رخ داد.
ببینید الآن 14 ماه است که مرا به ایران آوردهاند که به خواست رئیسجمهور و در راستای تحقق وعده ایشان درباره بازگشایی ارکسترهای مملکت بوده است. اما امروز دارم با دل پری ایران را ترک میکنم، فکر میکنم این 14 ماه چهار پنج سال مرا پیرتر کرد. وقتی برمیگردم و این مدت را میبینیم، متوجه میشوم چقدر وقت تلف کردیم. اما چرا؟ برای اینکه من به سیستم کاری وزارت فرهنگ و ارشاد آشنا نبودم. تعارف هم نمیکنیم، من برای آقای وزیر و همه ارزش قائلم ولی یک لحظه باید زبانبازی و تعارف را کنار گذاشت. الان که ایران را ترک میکنم احساس میکنم در واقع «هرم مقوایی» را که وزارت ارشاد است ترک میکنم. البته از پایه بسیار محکم و قرص کار میکنند و افراد سطح پایین به لحاظ جایگاه اداری خوب کار میکنند اما انگار هر چه بالاتر میروید قدرت افرادی که مسئولند کمتر میشود و این حقیقتی است که خود آقای وزیر باید قبول کند. در اینجا رئیس به هر دلیل جرأت اینکه بگوید باید کارت را به خوبی انجام دهی را ندارد. وقتی از مدیر به مدیر کل میروی میبینی وضع بدتر میشود، یک مدیر کل به راحتی نمیگوید یک شخص خوب نیست عوضش کنید، دلیلش چیست نمیدانم. به مدیرعامل که میرسید بدتر میشود و هرچه این هرم را بالا میروید میبینید قدرت کسی که الآن باید کاری کند کمتر است.
بنیاد رودکی در این «هرم مقوایی» که نام بردید،چه جایگاهی داشت؟
من هفت ماه با احترام و خوبی درکنار بنیاد رودکی و مدیرش بودم و تمام مدت گفتم شما عواملی در این بنیاد دارید که کارشان را انجام نمیدهند و نمیتوانند انجام دهند و بیعرضه و متقلّباند ولی میبینید که مدیرعامل جرأت اینکه به کسی دست بزند ندارد، بعد سراغ معاون وزیر میرویم. باید بدون تعارف حرف بزنم. دنبال معاون وزیر ماهها میدویم، چرا؟ که خواهش می کنیم حقوق بچهها را بدهید. مسخره است.
البته طی این مدت هروقت هم که حقوق نوزاندگان ارکستر پرداخت میشد، نوازندگان با کسریهایی مواجه میشدند و میدیدند که حقوقشان معادل حقوق یک ماه کامل نیست.
از هشت ماهی که بچهها حقوق گرفتند یک ماه آن هم به صورت سیروزه محاسبه نشده است و هرچه در رسانهها دراین باره گفتند دروغ است. مگر ما شش ماه برنامه عالی نریختیم؟ مگر هرماه برنامه نداشتیم؟ مگر هر هفته برنامه نداشتیم؟ مگر کارمان را انجام نمیدادیم؟ خودشان هم تمام مدت میگفتند ما مشکل هنری نداریم، راست هم میگفتند. مشکل بزرگ ما اداری بود و مدیر با جرات و با استعداد و کارآمدی نبود که این مسائل را درست کند.
از ابتدای کار و بازگشایی ارکسترها این مشکلات اداری و اجرایی همواره به چشم میآمد که حتی طی این مدت بسیای از نوازندگان ارکستر را به خاطر مسائل مالی ترک کردند.
ببینید اگر از من بپرسید که از اسفند 93 که به ایران آمدم تا امروز چه تغییر اداری در ارکستر سمفونیک یا ملی شده است میگویم صفر! فقط کدورت و دشمنی و ناراحت ایجاد شد. چون ما باید مدام انتقاد کنیم و در ایران هم اگر انتقاد کنید یعنی دشمنید.
ظاهرا راه حل معاونت امور هنری ارشاد برای حل مشکلات دامنهدار ارکسترها تنها تشکیل شورای هنری بود.
من از شما سوالی دارم. چرا امثال آقای نوربخش و سریر که در این شورا هم مانند سایر شوراهایی که روزانه رفت و امد میکنند، بایدهمهجا باشد؟ در هر شورایی که در حوزه موسیقی وجود دارد شما نام این افراد را میبیندید. ببینیددوست من آقای گنجهای که همسایه بودیم و دوستش دارم ولی چرا آقای گنجهای باید جلوی من در شورایی بنشیند و تصمیم بگیرد؟ مگر داوود گنجهای چه تخصصی دارد و چه وقت در ارکستر سمفونیک کاری داشته است؟ چرا باید هرکاری آقای مرادخانی میکند اینها به او دستور بدهند؟ چرا آقای مشفق باید بگوید چهکار کنید و چه کار نکنید؟ آقای مرادخانی که به اندازه کافی در این مملکت قدرت دارند، چرا باید مدام به من قولهای الکی بدهند که آخر من مجبور بشوم او را به خاطر قولهای الکی «دروغگو» خطاب کنم. آخر شخصی مثل آقای نوربخش با عقبه موسیقی سنتی چه اطلاعی از ارکستر سمفونیک میتواند داشته باشد. مثل این است که شما برای بازی فوتبال بروید از واترپلو مهره بیاورید!
شما بعد از این که از آقای مرادخانی و مجموعه معاونت هنری نا امید شدید، به سراغ شخص وزیر هم رفتید. ظاهرا وعدههای بسیای داده شد و ایشان هم که اعلام کردند استعفای شما پذیرفته نیست و ...
ایشان شخصاً در وین به من تلفن کردند که چرا باید همهچیز را رسانهای کنید؟ تشریف بیاورید مشکلاتمان را خودمان حل کنیم و ببینیم مشکلتان چیست. خدمتشان گفتم من هفته آینده نمیتوانم بیایم چون با ارکستر اسلواکی کنسرت داشتم، هفته بعد ترکیه کنسرت دارم، ولی هفته دوم عید میتوانم بیایم. ایشان هم خوشحال شدند و گفتند بیایید. خدمت آقای وزیر رفتیم، آقای وزیر اولین جملهای که به آقای مرادخانی گفتند این بود که «آقای رهبری مشکل هنری که هیچوقت نداشتند»؟ آقای مرادخانی هم در پاسخ میگویند خیر. آقای وزیر هم گفتند «خب پس مشکلات دیگر را حل کنید بگذارید کارش را انجام دهد و ادامه دهد.» خود آقای وزیر جلوی من این را میگویند و مرا میفرستند که یک هفتهای بنشینیم و به یک توافقی برسیم که البته باید تکرار کنم هروقت هرکسی مرا دیده فقط راجع به قرارداد بچهها حرف زدم که این بچههای بیچاره قرارداد ندارند. همان آقای وزیر کنار نامه شخص دیگری یک جمله مینویسد و حرف دیگری میزند. این نامه را هم خوتان منتشر کردید. بعد از انتشار این نامه سخنگوی وزیر میگوید «آقای رهبری اختیار تام» دارد.و در نهایت هم که من و آقای فخرالدینی را میبرند و جلوی یک شورایی مینشانند که در صلاحیت اعضایش هزار سوال قابل طرح است. به نظرم بنیاد رودکی اصلاً آمادگی یک ارکستر سمفونیک یا ملی را نداشته است، اصلاً بنیاد رودکی کاری در اختیارش گذاشته که در آن مانده است. عاقلانه فکر کنیم. بعد هم سیستم بنیاد رودکی فقط بده بستان است که به این بده، به آن نده، به این تخفیف بده، به آن نده، به این مجانی بدهید، به آن اصلاً ندهید. بعد در مقطعی به ما میگویند هیئت امنا بگذارید کشف میکنم هیئت امنای ارکستر سمفونیک آقای جمالی، آقای مشفق، آقای پورناظری و آقای نوربخش هستند. آخر کجای دنیا چنین چهارنفری با این تخصص های بیربط میتوانند برایمان هیئت امنای یک ارکستر سمفونیک انتخاب شوند؟ بعد هم که میبینیم از معاون وزیر کاری درنمیآید، معاون وزیر هرجا میرود آقای نوربخش دنبالش است، هرجا میرود آقای گنجهای دنبالش است، هرجا میرود آقای مشفق دنبال اوست.
از آخرین جلسهتان با این شورا بگویید.
آقای پیروزپی هم با من بود و وقتی شورا را ترک کردیم آقای پیروزپی هم ترک کرد. چرا؟ به این خاطر که به بچهها گفته بودیم و قول داده بودیم. بچهها صبح زود آمده بودند گفتند استاد، ما به خاطر شما دوماه آمدیم، کار کردیم و امروز قرار بوده که قراردادها امضا شود، اجازه دهید امروز دیگر نزنیم. من گفتم نه، آقای گنجهای به من قول دادند که امروز بعدازظهر قرارداد شما امضا میشود و امروز هم تمرین کنید چون ممکن است چین برویم، یعنی برنامه چین داریم. اینها هم زدند و بعدازظهر مطرح کردیم که امروز باید جلسه واقعاً راجع به قرارداد بچهها تصمیم گرفته و امضا شود. بنیاد رودکی قبول نکرد، بچهها هم ارکستر را تعطیل کردند، من هم دارم ایران را ترک میکنم و آن جلسه را هم ترک کردم. این حرفهای من است که موجب خجالت من است که الان که دارم از اینجا میروم کسی مرا بیرون نکرده و نگفته که شما کارت را انجام نده ولی من حالم از این َشرایط به هم خورده است، باید همه ما خجالت بکشیم. من اعتقاد دارم آقای وزیر متوجه نشدند دعوت به چین یعنی چه. فکر میکنم آقای رئیسجمهور متوجه نشد که وقتی از ایران دعوت کردند اختتامیه فستیوال جهانی را اجرا بکنید، یعنی چه؟ وگرنه الان پایشان را در یک کفش میکردند که شما این را اجبار دارید که بروید. به عقیده من خوشحال هم هستند که دردسر نداشته باشند
فکر میکنید این قرارداد نوشتن چرا تبدیل به موضوع سخت و پیچیدهای شد؟
فکر کنید چرا تا آبان ماه با آقای رهبری رفیق بودند و از آبان ماه با ایشان بد شدند تا به دشمنی رسید. برای اینکه اوایل آبان آقای مشفق با قراردادی آمدند و چهارساعت با من بحث کردند که این قرارداد بچههاست. چون قرار بود قرارداد مهر امضا شود. قرارداد که جلویم گذاشتند پروژهای بود یعنی کلاهبرداری. یعنی میگویند ساعت را میخریم، ظاهراً به شما میگویند ماهانه است ولی باطناً اینطور است که اگر یک هفته به هر دلیلی خودتان هم ارکستر را تعطیل کنید حقوق نمیدهند، همین کاری که کردند. و آقای رهبری از آن لحظه جلویش ایستاد و گفت من چنین چیزی را به هیچوجه قبول نمیکنم.
یعنی سرمنشأ اختلافات از همان بحث قراردادها شروع شد؟
بله، هیچ چیز دیگر نیست و فقط همین است. وگرنه آقای مشفق همهجا گفتند من عاشق آقای رهبری هستم. آقای جمالی میگفتند نظمی که آقای رهبری دارند در دنیا بینظیر است ام هر جلسه که آقای مشفق، آقای سهرابی و... گذاشتند گفتم تا وقتی که شما قرارداد 13 ماهه مثل کارمندان 12 ماه به اضافه یک ماه و تا وقتی که 30روزه یعنی ماهانه به اینها حقوق ندهید من با هیچ نوع قراردادی مطوافقت نمیکنم. آقای پیروزپی هم شاهد است که تنها حرفمان تا حالا فقط همین بوده است.
چرا واقعا این کار را نمیکنند؟ توانش را ندارند یا بودجهاش را ندارند؟
فکر میکنم فهمش را ندارند، 12 ماه خوابیدند، اینها آمادگی برای ارکستر فیلارمونیک، سمفونیک نداشتند. اینها میگویند یک کارمند باید روزی 8 ساعت کار کند، یعنی صبح در دستگاه انگشت بزند و عصر انگشت بزند و پنج روز در هفته کار کند که 40 ساعت بشود، خب هیچ ارکستری در دنیا نیست که 8 ساعت در روز کار کند و همه جای دنیا ارکسترها 4 یا 5 ساعت هستند. بعد هم ما حساب کردیم با 4 ساعت کار کردن در خانه هفتهای 28 ساعت میشود، اینها سر مرا و بچهها را کلاه گذاشتند، 28 ساعت نوشتند و بعد خیلی آسان 28 ساعت به آنها دادند یعنی از 40 ساعت کم کردند، این کلاهبرداری است و همه میدانستند خانه موسیقی هم میدانست، آقای جمالی میدانست از روز اولی که آمدیم همیشه صحبت از حقوق ماهانه بود، اصلاً ارکستر سمفونیک 80 سال عمرش ماهانه بوده و هیچوقت پروژهای نبوده است. این ابتکار بنیاد بوده است که نصف بودجه را صرفهجویی کند، یا اصلاً فهم این را ندارد که یک نوازنده نمیتواند40 ساعت کار کند. همان بنیاد الآن ده ماه یا 12 ماه است که غیرقانونی به افرادی که فقط دوروز در هفته کار میکنند و موزیسین هستند و کارمندان رسمی و یا قراردادی هستند بدون موافقت ما شش روز در هفته کار میکنند و همان حقوق ماهانه را به آنها میدهد! الآن بچهها میخواهند از آنها شکایت کنند، این همان بنیاد است که با 28 ساعت در هفته که معمولی است موافقت نمیکند ولی حدود ده نفر را که 6 ساعت در هفته کار میکنند حقوق غیرقانونی داده است. آقای پیروزپی شاهد است، پنج شش ماه نقشه میکشند که چطور از شر آقای رهبری که مخالف این کار است راحت شوند.
البته از یک جایی هم احساس میشد که تعمّدی یکسری اتفاقات نمیافتد و تعمّدی یکسری اتفاقات میافتد. ارکستر با بحران مخاطب روبه رو شده بود اما بنظر خود بنیاد هم دوست داشت ارکستر مخاطبی نداشته باشد تا از این طریق جایگاه شما را متزلزل کند. مثلا میدیدم که بلیت فروشی اجراها تنها چند روز قبل از کنسرت آغاز میشود و تبلیغاتی به هیچ وجه نمیشد و ...
با آقای توتونچیان (مدیر سایت ایران کنسرت) هم در این باره صحبت میکردیم . او میگفت برنامه را تنها سه روز پیش شروع کردند. بنیاد رودکی سعی میکرد ثابت کند مخاطب نیست و کار درست نیست برای اینکه تبلیغ نمیکرد. حتی آقای مرادخانی متوجه شدند که بنیاد دارد ما را اذیت میکند، مشکل من که دارم اینجا را ترک میکنم همین است که وی یک قدم در مقابلش برنداشت و تأیید میکرد. من از آقای مرادخانی خیلی از نظر انسانی دلخورم. من از آقای مرادخانی هم حرفهای و هم انسانی خیلی دلخورم، اولاً دور و بریهای ایشان خیلی بد هستند، هرجا هرکاری دارند همینها هستند، نمیشود. مگر ما آدم حسابی نداریم؟ چرا مدام به یک گروه پنج شش نفره چسبیدیم که از بیست سال پیش تا حالا هستند؟ این برای من به عنوان یک موزیسین خیلی مهم است. بعد از جشنواره فجر ایشان در گوش من گفتند که مشکلات شما حل شد و انشاءالله در سال 95 نه مشکل مالی دارید، نه بودجهای و هیچ چیز دیگر و کار شما امشب عالی بود. من اصلاً شک دارم ایشان گفته کارتان عالی بود مطمئن شده است، نمیخواهم بیاحترامی کنم ولی حرف وی هیچ کمکی به وضع ما نکرد و باعث شد من استعفا بدهم و بروم. همین هفته گذشته باز دوباره مرا دیدند و گفتند همه چیز عالیست ولی عملاً اینطور نیست و مدام در مشکلیم و هنوز نشده آقای وزیر و معاونشان به صورت جدی بگویند این بچهها، بچههای مملکتاند و سه ماه است حقوق نگرفتند، شما بچه ندارید؟ فامیل ندارید؟ اینها سه ماه حقوق نگرفته اند ، من مدام فریاد میزنم صبح تا شب که اینها سه ماه است حقوق نگرفتند لطفاً امروز قراردادشان را امضا کنید.
در حال حاضر وضعیت به چه شکل است؟ تصمیم شما قطعی است؟
بله من ساعت 2 از اینجا به فرودگاه میروم و خسته خستهام، هم از آقای وزیر، هم معاون وزیر... بچهها را خیلی دوست دارم و بهترین ارکستر را درست کردیم ولی فکر میکنم اگر 20 سال پیش بود که رئیس هنری کخ اینترنشنال بودم بچهها را با خودم از اینجا میبردم و امکانش را داشتم، الان این امکان را ندارم وگرنه بچهها را میبردم. این وزارت فرهنگ و ارشاد با شرایط الآن به نظرم کار اساسی و درست و حسابی نمیتواند انجام دهد. ما در ناکسوس را به روی ایران باز کردیم که آثار آهنگسازان ایرانی را در بازار جهانی ببریم، نه وزیر، نه معاون، نه مدیرعامل، هیچکدام نگفتند شما این آهنگسازانی که سه هفته تمام از صبح تا شب 11 آهنگساز ایرانی را ضبط کردید چه شد؟ چرا آقای وزیر سؤال نکرده با وجود زحماتی که ما میکشیم ارکستر سمفونیک تهران در هشت ماه گذشته فقط سه کنسرت برای بنیاد داده است؟ اصلاً برای چه میخواهیم؟ برای چه پول بدهیم؟ پس آن دوهفته هم که دادیم زیادی است. چرا هیچکس نمیپرسد که چرا برنامهها اجرا نمیشود؟ همهاش مدیریت افتضاح است، برای همین میگویم امیدی ندارم. بنیاد رودکی سر همه ما کلاه گذاشت.
الآن تکلیف چیست؟ شما برمیگردید یا ...؟
من اصلاً دیگر نمیدانم چهکار میکنم، تمام امیدم آقای وزیر بود ولی آقای وزیر سه عمل در ماه گذشته انجام دادند که من از آنها سر درنیاوردم.
چه اعمالی؟
یکی اینکه به من گفتند شما مشکلی ندارید و به آقای مرادخانی گفتند بروید کارتان را ادامه دهید و به وی گفتند بروید مسائل دیگر را حل کنید چیزهای جنبی و حاشیهای، که آقای رهبری کار مدیریتش را انجام دهد. دوم اینکه سخنگویشان اعلام کردند شما اختیار تام دارید، سوم اینکه کنار نامهای که برحسب اتفاق بیرون رفته است یک جمله نوشتند که همه را خراب کردند یعنی اعتمادم به وی صددرصد سلب شد. هیچکدام این سه به هم نمیخورد، من قصد بیاحترامی ندارم ولی هرچه باشد از وی بیشتر در کار هنری خودم تجربه دارم. من 40 سال این کار را در تمام دنیا و کشورهای دنیا کردم و هرجا کار کردم از من تجلیل شده است به جز مملکت خودم.پدرم پزشکیار بود و در ارتش نبود ولی میگفت چرچیل در یک جایی گفته است که یک سیاستمدار خوب باید قادر باشد دروغ هم بگوید، ولی گفته بود یک دروغگو نمیتواند سیاستمدار خوبی باشد. فکر میکنم این افراد اشتباه میکنند و فکر میکنند دروغگویی سیاست است. سیاست وزارت ارشاد ما هم دروغگویی است. اما باید گفت آقای وزیر با «دروغ گفتن» کسی سیاستمدار نمیشود! چه فایده دارد؟ ینجا همانطور که در کارهای سرمربی فوتبال دخالت میکنند و صدایش درآمده به ما هم از هرطرف توانستند دخالت کردند، حالا اسم یکی مشفق است، اسم یکی پورناظری، یکی نوربخش است، یکی جمالی است، هرکسی از هرجایی که رسیده است در کارمان دخالت کردند. بعد هم جلوی من و آقای فخرالدینی شورایی گذاشتند که آقای شهبازیان بگوید چرا من مدیر هنری نباشم؟!وقتی به این سطح میرسیم دیگر صحبتی نیست و معلوم است به آقای فخرالدینی برمیخورد. آقای فخرالدینی به آقای جمالی گفتند شما به جای اینکه قرارداد بچههای ما را امضا کنی ما را اینجا آوردی که کوچکمان کنی، ما را اینجا گذاشتی جلویمان از این حرفها بزنند.
در این 14 ماه گذشته شما هم برخی مواقع مانند مدیران وعدههایی دادید که محقق نشد. مثل تشکیل چند ارکستر و اجرای اپراها و راهاندازی و تعطیلی ارکستر سازهای ملی و ...
ارکستر سازهای ملی را با آقای مشفق درست کردیم، آقای اسماعیل تهرانی را آوردیم، مگر کار من بود؟ مگر به من حقوق دادند؟ مگر سمتی دادند؟ خیر، با جان و دل. میدانستم مهم است و باید انجام شود. خود آقای مشفق به کنسرتش نیامد، پول اینها را تا شش ماه بعد از اجرا هم ندادند تا با گرفتاریها و داد و بیدادها یک مقدار کمی بالاخره دادند. ارکستر ما امکانات اولیه را هم ندارد و ما هرچقدر سعی کردیم بخشی از امکانات را فراهم کنیم موفق نشدیم. ببیند در تمام ایم مدت به ما قول های مساعد اما باطل دادند. آقای مرادخانی به من گفتند فجر را شرکت کنید، بعد از فجر. یعنی اواخر بهمن. چه شد؟ هیچ. اسفند چه شد؟ هیچ. الان اردیبهشت است، چه شد؟ هیچ. آقای مرادخانی چهارده ماه به ما فقط گفت: «نگران نباشید»
شما مدام از حقوق نوازندهها صحبت میکنید اما شخص شما بالغ بر 400 میلیون دریافت کردید و خود شما در واقع هیچ مشکلی نداشتید.
حقوق من از ابتدا حقوق مشخصی بوده است. حقوق ماهیانه من ماهی 1500 یورو بدون رهبری ارکستر بوده است، که همین الان آقای چکنواریان 5 میلیون و پانصد از معاونت هنری فقط بابت مشاوره میگیرد. کار شبانهروزی من این بوده است، الان که در جلسه شورا شرکت میکنم نیم میلیون هر جلسهاش است یعنی اگر سه جلسه شرکت کنم حقوقی را به من میدهند که تمام ماه به عنوان مدیریت هنری میدهند، این را هم خودشان حساب کردند که این 10 درصد حقوقیست که در مادرید میگرفتم که 16000 یورو بوده است. من برای خودم تلاش نکردم. این اثر مثبت روی بچههای ارکستر گذاشته است و گفتهاند آقای رهبری حقوق خودش را گرفته و همه اعتراضهایش به خاطر ماست. من که نگفتم حقوق مرا ندادید، در ثانی کسی که حقوق خودش خوب است با شما رفیق میشود و دنبال نوازندهها نمیرود و خودش را برای قرارداد بچهها خراب نمیکند. الان به بچهها ثابت شده که خود رهبری مشکلی ندارد و برای خودش نمیدویده که به من بیشتر بدهید یا به من کنسرت ندادید، مگر من خودم تصمیم گرفتم رهبری نکنم؟ من خودم تصمیم گرفتم مهمان بیاید. قرار ما از اول این بوده است.
شما دو دوره فعالیت را در ارکستر سمفونیک تهران را بعد از انقلاب تجربه کردید اولین تجربه شما در زمان دولت نهم بود. شرایط آن زمان چه گونه بود؟
آن زمان نوازندهها حقوقشان خیلی پایین بود ولی به من خیلی احترام میگذاشتند، الآن نوازندهها حقوقشان مقدارش کمی درست شده ولی خیلی به من بیاحترامی کردند و جز بیاحترامی چیزی از وزیر و معاون وزیر ندیدم. من بچهها را خیلی دوست دارم و پشیمان نیستم که آمدم، آنها را خیلی دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم.
اگر الآن قراردادها مشکلش حل شود حاضر به ادامه همکاری هستید؟
با این شورا خیر.
یعنی تحت هیچ شرایطی با این شورا کار نمیکنید.
خیر، کار نمیکنیم چون عملاً فایده ندارد. این شورا اصلاً به کار ارکستر ما نمیخورد. در ایران استاد دانشگاه درجه 1 دارید که کار ما را میفهمد، چرا آقای تفرشیپور را نمیآورید که انگلیس درس خوانده و تحصیلات بالا دارد و ارکستر میشناسد؟ فراوان داریم و باز هم داریم. چرا به درددل ما ننشستند که یکبار جلسه بگذارند که اقلاً من برای بنیاد رودکی شرح دهم یک ارکستر سمفونیک چطور از نظر اداری میچرخد؟ اما سکوت آقای جنتی و سکوت آقای مرادخانی در این روزها وحشتناک بود و بزرگترین بیاحترامی به من سکوت این آقایان بود. ما را آن وسط انداختند که هرکس هرکاری دلش میخواهد با من کند. من دروغ نمیگویم، ممکن است اخلاقم به اینجا نخورد، ولی کارم را درست انجام میدهم. شما نمیدانید چه تمرینی برای چین داشتیم.
یعنی سفر چین کنسل میشود؟
ما گفتیم بدون قرارداد چین نمیرویم. از چین دیشب به آقای بیات تلفن کردند که میخواهید وزارت خارجهمان به شما پول بدهند؟ به ما کمک کنند که از ایران به آنجا برویم! میگفتند برای ما خیلی بد است که کنسرت را کنسل کنیم. من میروم. هرکاری دلشان میخواهد بکنند. به عقیده من آقای وزیر نمیدانند این چقدر مهم است وگرنه این روزها روی سر من میریختند، نگران نیستند. آقای مرادخانی اصلاً نگران این نیست، شاید از خدا میخواهد بلیط هواپیما را صرفهجویی کنند. آبروی ما رفته است، این را بالا و بزرگ بنویسید آقای رئیسجمهور کسانی مثل مرا از خارج به ایران نیاورید، مرا آوردید که آبرویم را هم در ایران ببرید هم جلوی بچهها ببرید و هم جلوی خارجیها، دیگر کسانی در این مقام را ایران نیاورید تا وقتی که آمادگی داشته باشید. حالا مرا اینجا آوردهاند و دست آقای مشفق انداختهاند که پشت همه کارهاست. من چند سال قبل هم که ایران را ترک کردم گفتم امیدواریم یک روزی وزیری بیاید که قدر این چیزها را بداند.