تبریک به مناسبت بعثت پیامبری که رحمت و مهربانیش عالم گیر است و همه را به سمت نوری واحد هدایت میکند، آغازگر قسمتی دیگر از «خندوانه» بود.
بعد از این تبریک و شروع برنامه، جناب خان هم به جمع حاضران پیوست و نوبت به تقدیم شادی رسید که جوان آن را به همه مسلمانان اختصاص داد. در این بین جناب خان هم از نابینایان یاد کرد و بخشی از شادی را به کسانی تقدیم کرد که «خندوانه» را فقط میشنوند.
ارشا اقدسی کسی بود که بعد از یک رفت و آمد کوتاه به عنوان اولین مهمان برنامه وارد شد. او که ابتدا بورسیه ایتالیا برای رشته تربیت بدنی شده بود از آشناییش با مرحوم پیمان ابدی، بدلکار به نام ایرانی گفت.
برخوردی که مسیر زندگیش را به این سمت و سو کشید و موجب شد تا به قول خودش به هر چیزی که در ذهنش از حرکات و فعالیتهای این چنینی بوده، برسد.
وی در بخش دیگری از تنها آسیبی که سر فیلمبرداری سریال «نشانی» رامبد جوان در این حرفه دیده بود تعریف کرد. اتفاقی که در دوازدهمین بار اجرای یک سکانس داد.
اقدسی در ادامه خاطرهای از پرشهایش با شاگردان و اعضای گروهش گفت و اظهار کرد که تا کنون بیش از حدود هزار یا دو هزار بار پریده ولی هر بار حسی مثل دفعه اول را دارد. همچنین بیشترین پرشی که خودش انجام داده بود را از ارتفاع 55 متری روی بزرگترین تشک دنیا و در روسیه اعلام کرد.
اما تصمیم گیری در یک لحظه از ویژگیهایی بود که او برای بدلکاران برشمرد و خاطرهای از بازی در فیلم «مخمصه» اسماعیلی که در آن با پیمان ابدی بود، گفت. بازی که قرار بود او با موتوری که تازه یک ربع بود آن را یاد گرفته بودند تا از زیر ماشین در حال پرش ابدی سر بخورد. ارشا بیان کرد: در آن لحظه صحنه های گوناگونی را برای این اتفاق تصور کردم که همه آنها به مرگ ختم میشد و در نهایت هنگامی که کار به خیر انجام شد من فکر کردم که مردهام و وقتی اطرافیانم را دیدم خیالم راحت شد و همینطور می دویدم.
او همینطور یکی از آرزوهای خود را 4 بار پریدن از برج میلاد عنوان کرد و جوان پاسخ داد که «خندوانه» تلاشش را میکند تا این آرزو برآورده شود.
با ادامه این گفتگو نوبت به انجام کاری در بیرون از استودیو برای شاد کردن دل یک یا چندنفر رسید و اقدسی پس از مشورتی با رامبد گفت: «تشکی با طرح «خندوانه» بسازیم» و با رسیدن به همین بخشِ جمله، رامبد ادامه داد: و بچه ها را پشت سر هم روی آن پرت کنیم! با این حرف برای لحظاتی تصور پرتاب بچهها روی تشک ادامه پیدا کرد و همه می خندیدند تا اینکه قرار شد این اتفاق در ارتفاعی استاندارد رخ دهد.
پس از یک تنفس ارشا رفت و فردی به نام حامد آهنگی وارد شد و از جوان خواست تا به او فرصتی برای اجرای مسابقه لباهنگ بدهد. وی سپس میکسی دشوار و جالب از آهنگ های پخش شده در لباهنگ را اجرا کرد و در آخر نفس زنان روی زمین دراز کشید.
و در ادامه داستان، امیرعلی نبویان دعوت شد و روی سن آمد. او هم از دعوت عجیب رامبد برای شرکت در لباهنگ گفت. اینکه ابتدا قضیه شوخی بوده و بعد با دیدن رای مردم برایش چه قدر جدی شده بود.
نبویان در پاسخ به جوان درباره آشپزی عنوان کرد: اطلاعات من از آشپزی به اندازه آگاهی شما از لیگ دست یک شیلی است. بعد هم یادآور شد که بد غذا است و ظاهر هر خوراکی برایش مهم است و با دیدن آن به شکل گیری و اینکه از کجا آمده فکر میکند؛ به همین جهت است که رابطه خوبی با تخم مرغ ندارد!
پس از این گفتگوها و لبخند 20 ثانیه امیر علی، رامبد از این دو مهمان برای اجرای مسابقه دعوت کرد اما هرچه منتظر ماندند نبویان نیامد. در این هنگام شاه حسینی گفت که او را پیدا نمیکند و بعد مجبور شدند تا دوربین های مدار بسته را برای پیدا کردنش چک کنند. با این اتفاق کاشف به عمل آمد که اقدسی او را دست و پا بسته از آن جایی که اول بودن را حق خودش میدانست در اتاقی حبس کرده بود. با لو رفتن قضیه جوان عصبانی در حالی دنبال ارشا کرد که با رفتن به پشت صحنه تصاویر موش و گربه بازیهاشان از دوربین مدار بسته برای همه پخش میشد.
خلاصه بعد از دعوایی بین رامبد و این بدلکار، مسابقه پانتومیم در قسمت پایانی «خندوانه» با گروهی متشکل از اقدسی، نبویان و جوان شروع شد و در آن گروهها ترکیباتی چون مناعت طبع، پخش زنده، تکرار مکررات و روح زندگی را اجرا کردند که با باخت گروه برندگان لباهنگ همراه شد.
با این تفاسیر یک «خندوانه» دیگر همراه جوان، اقدسی و نبویان و آرزوهای خوب آنها به پایان رسید.
شاد باشید.