سرنوشت، تقدیر و قضا و قدر در زندگی هر فردی به نوعی خودنمایی میکند اما در همه آنها تلاش فردی، دعای خیر و خواست خداوند تاثیرگذار است. گاهی خواست خداوند در شرایطی از در وارد زندگی افراد میشود و آنچنان آن را تحت تاثیر خود قرار میدهد که به «رحمت» و گاهی هم اگر تیزهوش و تیز بین باشی به «حکمت» آن پیمیبری.
شیرین یزدانبخش بعد از سی و دو سال کارِ کارمندی و باز نشسته شدن تصمیم میگیرد تئاتر ببیند، موسیقی بشنود، کتاب بخواند با تلویزیون که خیلی میانهای ندارد اما رادیو را همدم خودش میداند خلاصه او تصمیم میگیرد حرکت کند و این مهم است. آنقدر برای تئاتریها جذاب است و دوستداشتنی که به «خاله تئاتریها» مشهور شد. آن چنان لحن پر محبتی دارد که در سینما بعد از مدتی طولانی شاهد ایفای نقش مادرانهای هستیم که جای خالیش با حضور او در پرده نقرهای پر شده است. از راه رسیده سیمرغ میگیرد. در سنی که افراد حال و حوصله ندارند و آردشان را ریخته و الک را آویختهاند او آرد و الک نوعی به دست میگیرد تنها برای اینکه حرکت کند. بی آنکه توقعی داشته باشد یا نتیجهای را طلب کند.
شیرین یزدانبخش امروز توانسته با ایفای نقش «مادر» در سینما جایگاه ویژهای پیدا کند البته با تفاوتهایی که میان نقشها قائل میشود از تکرار فرار میکند در زندگیاش هم از تکرار فراری است. نقش مادر شهیدی که در «بوسیدن روی ماه» بازی کرد را به یاد بیاورید، حالا آنهایی که فیلمهای جشنواره سیوچهارم را دیدهاند، بهتر میدانند چه میگوییم. برای قدردانی و گفتوگویی کوتاه از او دعوت کردیم. متن این گفتوگو را در پی میخوانید.
*اینکه با انگشت نشانت دهند مرا سر ذوق نمیآورد
_میدانم خانم یزدانبخش در همه مصاحبههایتان بیشتر حرفهایت را زدهای. مثلاً اینکه گفتی خیلی با شهرت و افتخارهایی که در سینما به دست آوردهای سَرِ ذوق نمیآیی. اما نمیتوان از تغییر و تحول این چنینی راضی نبود.
والله به هر حال تغییر و تحول تو زندگی هر فردی جذابیتی دارد که بحثی در آن نیست. منتها ناشکری نمیکنم اما واقعیت این است که آن احساس و شور و هیجانی که در یک جوان وجود دارد در من نیست. حالا نمی دانم یا به دلیل سن و سال است یا در من اینطور است. نمی دانم. دیده شدن و این که همه نشانت با انگشت خیلی موجب ذوق من نمیشود. لااقل برای من اینطور است.
_فکر میکنید دلیلش چیست؟
نمیدانم شاید دلیلش این است که من از ابتدا حرفهام این کار نبوده است و این خود میتواند دلیل خوبی باشد چون با فردی که یک عمر حرفهاش این بوده فرق دارم. چنین فردی قطعاً دلش میخواهد تا زمانی که مشغول به کار است در میان مردم محبوب باشد و همچنان او را به یاد داشته باشند اما واقعا برای من خیلی جذابیت ندارد.
_البته با تمام این تفاسیر خیلی لذتبخش است نمیتوان کِیف این محبوبیت را نبرد یا آن را ندید گرفت. به نظرم برای شما جنس لذت بردنتان متفاوت است.
بله. مسلم است. بحثی در آن نیست. بودن من در اینجا دلیلش همین است وگرنه نه من شما را میشناختم و نه شما من را.
_به هر حال این محبوبیت یک لطف و عزتی است که نصیب شما شده.
بله موافقم همه همین را میگویند. من به هر حال ممنونم. واقعا از خدا ممنونم که چنین لطفی به من کرد و من را در این موقعیت قرار داد. همه میدانند من بعد از اولین فیلمی که بازی کردم طبق روال طبیعی آن باید مشتاق میبودم تا کارهای بعدی پیشنهاد شود اما برای فیلم دوم که تماس گرفته شد، علناً گفتم که بازی نمیکنم چرا که تنها قول یک کار را داده بودم. آن هم به اصرارهای زیاد افشین هاشمی. او یک چهره ناشناس مُسن میخواست. «میخندد» انگار از اول پیری رو ما موند. او به من میگفت باور کنید همین یک فیلم است حالا که به چندمین فیلم کشیده شد بماند.
آن زمان که ما اداره می رفتیم و یک گروه می گرفتیم و پیشرفت می کردیم بسیار خوشحال می شدیم. عرش را سیر میکردیم. هنوزم که هنوز است این موضوع برای من جذابیت بیشتری دارد به هر حال س32 سال کارمند دولت بودم. هنوز خداشاهده خودم را کارمند می دانم و هنوز برایم مهم است که بدانم حقوق کارمندیام را کی میریزند. 19 سالم بود استخدام شدم 50 سالگی بازنشسته شدم. جوانی و زندگی من در 32 سالی گذشت زمانی که من کارمند دولت بودم. بنابراین وقتی به من میگویند هنرمند و... از این چیزها خوشحال میشوم اما خودم میدانم که هنرمند نیستم. ببینید هنرمند کسی است که دوره دیده باشد درس کارش را خوانده باشد و مرحله به مرحله پیش آمده باشد اما نه این که فردی مثل من که تماشاگر تئاتر بوده بیاید جلوی دوربین فیلم بازی کنم خودم این را زیاد نمیپسندم یعنی قبول نمی کنم. زمانی که کارمند بودم کم کم جا افتاده شدم و میدانستم که چه کار را انجام میدهم و پله پله پیشرفت کردم.
_قطعاً تا حدودی اینها موثر هستند اما تمام کارگردان هایی که با آنها کار کردید این ویژگیها را داشتند حتماً اینطور نیست در نتیجه چیز دیگری باعث ایفای خوب و تاثیر گذار نقشها میشود که آن را باید در درون خودتان پیدا کرد. تنها کافی است نگاهی به مادر فیلم سینمایی «ابد و یک روز» و «بوسیدن روی ماه» بیندازیم و این تنها کافی است تا به تفاوت آن ها به درستی پی ببریم.
هر دو مادر بودند و مهربان. اما دو تا ادر بودند که از نظر شخصیتی و سبک زندگی متفاوت بودند. در آنجا مادر شهیدی را میبینیم که به لحاظ اجتماعی بسیار متفاوت است و بیست سال چشم انتظاری کشیده است. درست است که خودم مادر نستم به هر حال ممکن است آدم در زندگی چشم انتظاری های دیگری داشته است.
_همین را میخواستم بپرسم که خودتان چشم انتظاری را تجربه کردهاید.
بله. (بغض) شوهرم 42 سالش بود که از دنیا رفت. (سکوت) واقعاً فکر نمیکنم برای مرد 42 سال سن باشد. (چشمهایش پر میشود). مادر جان می دونی که من مادر نیستم. اصلاً بچه ندارم. اما با خودم میگویم که شاید این هنر کارگردان است و همچنین هنر بازیگر نقش مقابلام.
*الهی هیچ کس چشم انتظار اولادش نباشد/ مادر نیستم زن که هستم
شاید همین باعث بشود که آدم بتواند تا حدودی احساس چشم انتظاری را در بازی اش ارائه کند. الهی که هیچ کس برای اولادش چشم انتظار نماند. با این که بچه ندارم اما این دعا را میکنم به هر حال مادر نیستم زن که هستم. اولاد یه تیکه از وجود خود آدم است. اما وقتی آدم یک همسر خیلی خوب داشته باشد چشم انتظار میماند. دیدی افرادی را که چطور دوری شوهر خود را طلب میکنند تا به قول خودشان نفسی بکشند؟! هزار بار این جملهها را در زندگیام شنیدهام. اما وقتی شوهری تمام زندگی همسرش را پر میکند برای آدم هم همسر و هم دوست و رفیق و هم صحبت است فکر کنید در اوج جوانی آن را از دست میدهید طبیعی است که ناراحتی زیادی همراه آن فرد میماند. هنگام فیلمبرداری «بوسیدن روی ماه» همایون اسعدیان گفت: گفتم بغض کن اما دیگر نه تا این حد و فیلمبرداری را قطع کردند.
_حالا برای اینکه کمی حال و هوایتان تغییر کند، کمی از خودتان بگویید که متولد کجا هستید؟
من متولد اصفهان هستم سه چهار سال داشتم چون پدرم نظامی بود ما را منتقل کردند بهبهان که خواهر کوچکترم در آنجا به دنیا آمد. تقریباً 59 الی 60 سال است که در تهران زندگی میکنیم. «می خندد» حالا نمیدانم کجایی محسوب میشوم.
_کمی از کار با کارگردانهای جوان و کار اولی برایمان بگویید.
من برایم مهم است که در مرحله اول کارگردان دیده شود. مثلاً درست است که فیلم اصغر فرهادی «جدایی نادر از سیمین» بازیگران خوب زیادی داشت اما وقتی میگویند این فیلم اسکار گرفته است طبیعتاً تعداد افراد بیشتری خوشحال میشوند. امسال هم ذوق داشتم که بگویم کارگردان جوانمان 9 تا سیمرغ برده است. برخی که از این علاقه من با خبرندزنگ زدن تبریک گفتند و اشاره داشتند که با این که خودت سیمرغ نگرفتی اما به آرزویت که دیده شدن کارگردان جوان و فیلم اولی «ابد و یک روز» بود رسیدی.
_واقعاً به اندازه این که خودتان سیمرغ گرفته باشید خوشحال شدید؟
خیلی؛ واقعاً خوشحال شدم.
_میدانم که ارتباط خوبی با سینماگران و تئاتریها دارید. ایمان دارم که همچنان دوستانی از زمان کارمندیتان برای خود نگه داشتهاید که بعد از بازنشستگی با آنها ارتباط داشته باشید اما حالا که شرایط شما به واسطه حضور در سینما تغییر کرده و شهرت پیدا کردهاید باعث نشده دوستان قدیمتان ارتباط کمتری با شما پیدا کنند؟
راستش همان زمان هم که به اداره میرفتم به من میگفتند تو باید مرد میشدی چون واقعاً نمیتواستم در خانه بمانم باید دائم فعالیت میکردم.
شما در آثاری که بازی میکنید، خیلی مادر هستید و این تناقض دارد با تعریفی که از خود میکنید.
همین دیگر مادر جان خودمم میگویم. زمانی که مدرسه میرفتیم و درس میخواندیم که هیچ بعد از آن هم سر کار رفتم . از جایی به بعد که با مادرم زندگی کردم آن کار های خانه را انجام میداد و من همچون مرد یک خانه هزینه زندگی را تامین میکردم. در حال حاضر هم با تنها کسی که رفت و آمد دارم خواهرم است.
یک دیالوگ دارید در فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» که بسیار ماندگار شد.
بله تازه شما کامل آن را نشنیدهاید، چون کم شد. گویا اضافه بود حذفش کردند.
کمی از کار با ابراهیم ابراهیمیان بگویید.
خیلی عالی بود. چقدر بچه محترم و مهربانی هستند خانومش سارا سلطانی که نویسنده است هم همین طور است.
در جشنواره که با وی صحبت داشتم از گروهی که کنارش کار کردند بسیار راضی بود.
مامان جان افراد خوبی را انتخاب کرده بود. بازیگران شناخته شده و تئاتری را آورده بود. ابراهیم با وجود این که جوان است اما خیلی مسلط هم است. هدیه تهرانی که باید خوب بازی کند غیر از این انتظاری نمیرود. وی سوپراستار سینما است. حمیدرضا آذرنگ هم که مادر جان باید بیایید تئاتر هایش را ببینید. همین آخرین اجرایش «هتلیها» خیلی خوب بود.
*دلم میخواهد فیلم را مردم دوست داشته باشند
_ تا به امروز پیش آمده که هنگام فیلمبرداری چیزی را از سوی کارگردان که به شما گفته میشود نپذیرید.
نه عزیزم اصلاً از ابتدا نمیروم که بخواهم بحث کنم. فیلم «بوسیدن روی ماه» که یک اثر سنگین و وزین بود 5 دقیقه هم دورخوانی نداشتیم. اما در برخی از کارها دورخوانی داریم که بسیار هم کمک میکند که هیچ وقت اظهار نظر نمیکنم. آنهایی که بحث میکنند وارد هستند و من فقط گوش میکنم که ببینم آنها به چه نتیجهای میرسند. تنها چیزی که دلم میخواهد این است که کاری ساخته شود که مردم بدشان نیاید.
شما کلام و لحن تاثیر گذاری هم دارید.
من نمیدانم مادر جان (لبخندی میزند) دائم هم به من میگویند که تو دوبلور هستی. باور کنید من دوبلور نیستم.
_برای دوبلوری پیشنهاد داشتید؟
هزار بار مادر جان. برای بازی در تئاتر هم پیشنهاد داشتهام که واقعا خستهام میکند برای من خیلی کار سختی است بازی در تئاتر جسارت میخواهد.
فکر میکنم آخرین کار تئاتری که از شما دیدم کار علی شمس بود.
کار جدیدش را ببینید خیلی خوب است. خودم دوبار دیدم. نام کارش هم «داستانهای میان رودان» است. حتما ببینید.
_به عنوان یک مخاطب حرفهای که سالها در حال دیدن تئاتر است نظرتان به عنوان یک مخاطب متخصص در مورد تئاترهایی که در گذشته میدید و مقایسه آن با نمایشهای امروزی چیست؟
با اطمینان میتوانم بگویم و هیچ شک و شبهه ای ندارم از سال 78 شروع به دیدن تئاتر کردم تئاترهای امروز را متاسفانه اصلاً قابل قیاس نمیدانم فکر کنید نزدیک به هفده سال است که مخاطب تئاترم. حالا دلیلش چه چیزی است من نمیدانم.
_ از اینکه خودتان در فضای ساخت فیلم قرار گرفتهاید دیگر خوب میدانید که یک فیلم سینمایی چطور ساخته میشود و زمانی که فیلم میبینید ممکن است لذتی را که مخاطب عام میبرد نبرید. چنین تغییری را در نگاهتان به فیلمها احساس میکنید؟
این که درست است و بحثی در آن نیست. اما واقعاً می توان به سختی های ساخت یک اثر سینمایی پی برد مثلاً این که ممکن است یک صحنه فیلمبرداریش چند بار تکرار شود، دیالوگ ها ممکن است دست خوش تغییر شود. بگذارید تا یادم آمده این را هم بگویم خیلی ناراحتم که فیلم سینمایی «آبجی» به کارگردانی مهشید افشار زاده در جشنواره نتوانست حضور پیدا کند خیلی ناراحتم چون واقعاً کارگردان با شرایط سختی فیلم را ساخت کار اولش بود بازیگر نقش اولش گلاب آدینه بود که در هر فیلمی حضور پیدا نمیکند.
*طاقچه بالا نمیگذارم ولی برایم مشکل است
_ لطفا کمی در مورد این که فیلمهایی را که در شهرستان قرار است ساخته شود قبول نمیکنید و این که میگویید بیدار شدن در صبح زود برایتان مشکل است و یکی از دلایل رد کردن برخی فیلمنامه ها همین است برایمان صحبت کنید.
خدا شاهده که اصلا طاقچه بالا نمیگذارم واقعا برایم سخت است و در توانم نیست برخی کارها را انجام دهم ممکن است عدهای فکر کنند که حالا که همه من را شناختهاند این طور شدهام در صورتی که واقعاً برایم مشکل است. حتی نقشهای اول هم بوده شهرستان نرفتم. خانه خودم راحت هستم همین که بدانم شب را در خانه خودم هستم برایم مهم است.