صحنه ای که حاتمی کیا در زمین پینتبال محافظان گرفت

 ابراهیم حاتمی‌کیا پرچمدار اعتقاداتش است. پرچمدار چیزی که این روزها قیمتی است. لحن صریحی دارد که در فیلم‌هایش می‌توان آن را دید. سال‌ها است بی‌منت و بی‌انکه بخواهد توجه گروه و جناحی را به خود جلب کند از دغدغه‌های انقلاب و دفاع مقدس در آثارش گفته است، از«دیده بان» گرفته تا «بوی پیراهن یوسف» از حاج کاظم دهه هفتاد تا حیدر ذبیحی دهه نود.

 

امسال سالی بود که نگاه انتقادی‌اش را در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر تاب نیاورند اما به قول خودش از این شیشه‌ها زیاد گرفته است. اصل مطلب چیز دیگری‌ است که به خاطرش نه حاتمی‌کیا بلکه حیدری‌ها را نمی‌بینند. متن زیر صحبتی کوتاه در فرصتی اندک با خالق بادیگارد است که در پی می‌خوانید.

 

آیا می‌توان گفت که فیلم سینمایی «بادیگارد» در امتداد آثار قبلی‌تان مخصوصاً «آژانس شیشه‌ای» است؟

حاتمی‌کیا: چرا که نه. اما دلم می‌گیرد که بقیه بچه‌هایم را در این عرصه در نظر نمی‌گیرید.

 

آنها را هم در نظر می‌گیریم اما منظورم قهرمان‌هایی است که یک زمان در میان مردم از جایگاه ویژه‌ای برخوردار شدند، است.

حاتمی‌کیا: شاید اگر بگوییم قهرمان هایی که مانیفست مطرح می‌کنند و یا یک دیدگاه را توضیح می‌دهند، «بادیگارد» می‌تواند ادامه دهنده این اثر باشد.

 

می‌توان گفت که با حضور پرویز پرستویی یک تریلوژی را هم شاهد هستیم. چرا به سراغ موضوع «بادیگارد» و محافظان شخصی رفتید؟

حاتمی‌کیا: ما هم زن و بچه داریم زندگی داریم و زندگی‌مان باید بچرخد. واقعاً نمی‌توانم دلیل ویژه‌ای برای شما بیاورم چون دو دو تا چهارتای عقلانی ندارد. همه چی در وجودت جمع می‌شود و به این نتیجه می رسی که ساختن این اثر مفید و خوب است. البته مشاوره‌هایی انجام شد و دوستانی که فیلم‌نامه را خوانده بودند، تاکید داشتند که ساخته شود و البته خودم احساس کردم که وقتش رسیده است. البته جهت اطلاع باید بگویم که هشت سال پیش تحقیقات فیلمنامه «بادیگارد» را شروع کردم و چیزی نزدیک به چهارصد الی پانصد صفحه فیلم‌نامه نوشته بودم. فیلم‌نامه‌هایی نیمه کاره و قطعه قطعه شده. تا جایی که ممکن بود در ارتباط با دانشمندان هسته‌ای تحقیق داشتم. در تلاش بودم تا این موضوع شخصیت نظام را که دائم در اخبار و مسئله‌های سیاسی می‌شنویم، توضیح دهم. در سال جاری این احساس را داشتم که دیگر وقتش رسیده است.

 

شخصیتی که در فیلم‌نامه به عنوان حیدر ذبیحی شاهد بودیم و پرویز پرستویی آن را ایفا می‌کرد ما به ازای بیرونی دارد یا این که تخیل فیلم‌ساز است.

حاتمی‌کیا: قطعاً گرته برداری است. با افراد بسیار زیادی صحبت کردم و خاطرات آنها را شنیدم و آن ها را با خودم عجین کردم. برخی از محافظان که فیلم را دیده‌اند می‌گویند این فیلم درد و دل ما است البته که درد و دل صریح نیست.

 

چیزی که شخصیت اصلی فیلم نسبت به آن تاکید داشت مبحث محافظت از نظام بود.

بله دقیقاً همین طور است این قصه قصه‌ خودمان است شاید قصه نسل من است و قصه افرادی که خودشان را فدایی این نظام کرده‌اند و دل‌شان می‌خواهد تا پای جان ایستادگی کنند.

 

_سعی کرده بودید که این ملودرام با اکشنی که در فیلم می‌بینیم به صورت موازی پیش برود اما در بخش‌هایی به نظرم اکشن بر ملودرام فیلم غلبه کرد این خواست خودتان بود؟

حاتمی‌کیا: من این احساس را ندارم بلکه فکر می‌کنم تعادلی را بین این دو به وجود بیاورم البته اکشنی را که شاهد هستیم به واسطه شغلی است که شخصیت اصلی داستان دارد. در اجرای آن نیز سعی کردم به بهترین شکل ممکن آن بروز پیدا کند. شاید برای سینمایی تنبل شده و آپارتمانی ما چیز جدیدی باشد اما در مجموع در «بادیگارد» شاهد چند صحنه اکشن فقط هستیم.

 

_فیلم با ریتم خیلی خوبی پیش رفت اما در چند مورد انتقادهایی وجود دارد که حتما در طول این بازه زمانی به گوش‌تان رسیده است.

حاتمی‌کیا: یک مورد را شنیده‌ام.

 

به طور مثال صحنه‌ای که محافظین در حال تمرین پینت‌بال هستند.

حاتمی‌کیا: تعجب می‌کنم از بحث‌هایی که در این رابطه می‌شود چون این ورزش جز تمرین‌های این افراد است. اتفاقاً این صحنه را در زمین پینتبال مختص محافظان انجام دادیم. این کار یکی از تمرینات‌شان است. به دلیل کمبود اطلاعات ممکن است فکر کنیم که این صحنه به فیلم وصله شده بلکه جزو قواعد کاری محافظان شخصیت است.

 

البته صحنه‌ای که خانواده حیدر ذبیحی از او در اتفاقش تیمارداری می‌کنند هم یکی از صحنه‌هایی بود که می‌توان در موردش صحبت کرد.

حاتمی‌کیا: بله این نکته را نیز خودم احساس کردم؛ واقعیتش این است که پای میز مونتاژ این صحنه را به چند نفر نشان دادم که هم مخالف داشت و هم موافق که در نهایت آن را استفاده کردیم.

 

نمی‌توان از موسیقی فیلم غافل شد و مثل همیشه در فیلم شما موسیقی جایگاه ویژه‌ای داشت چقدر خودتان دخیل بودید و به این موسیقی تاثیر برانگیز رسیدید؟

حاتمی‌کیا: والله این که چقدر دخیل بودیم باید بگویم که دائم شانه‌های کارن همایونفر را ماساژ می‌دادیم تا با احوالی که پیدا کرده بود بتواند موسیقی فیلم را بسازد. چون کارن با تمام وجود موسیقی «بادیگارد» را ساخت. آنقدر با تمام وجود بود که من نگرانش می‌شدم. دائم گوشزد می‌کردم که کمی عادی‌تر پیش برود و کار را سخت نکن برای خودت چون شرایط تو را که می‌بینم خودم ناراحت می‌شوم. هر زمان که می‌بینم کارن فیلم را می‌بیند متأثر می‌شود و چشم‌هایش پر اشک می‌شود فکر کنم خودم بی‌رحم شده‌ام  که احساسی به این شکل را ندارم. او از شیره جانش این موسیقی را بیرون کشیده و ساخته است. به نظرم بسیار زیبا است موسیقی.

 

یکی از نکات تحسین برانگیر «بادیگارد» سکانس پایانی فیلم است که واقعاً معنای درست و خوبی دارد و به لحاظ تکنیکی بسیار خلاقانه است.

حاتمی‌کیا: همیشه در فیلم‌هایم پایان بندی بسیار مهم است. همیشه فیلم ساختن را به مثابه یک هواپیما می‌دانم که کارگردان نیز خلبان این هواپیما است او باید به درستی این هواپیما را فرود بیاورد فیلم را به اوج بردن تا حدی ساده است مانند پرواز یک هواپیما اما نشاندن و به پایان رساندن این‌ها است که کار را حساس و سخت می‌کند. همیشه نگران پایان بندی فیلم‌هایم بوده‌ام تا اندازه‌ای که می‌توانم بگویم این موضوع فوبیای من است.

 

مثل همیشه در فیلم‌تان شاهد دیالوگ‌های ماندگاری هستیم که جلب توجه می‌کنند مانند این که «ببین ستاره چند تا دارم بقیشم تو بِکَن» و.. کمی در مورد این دیالوگ‌ها صحبت کنید و نوشتار شان.

حاتمی‌کیا: برای من چیز تازه‌ای نیست چون همیشه این نوع دیالوگ‌ها را داشته‌ام. تمام فیلم‌هایم در مسیر «بادیگارد» است و شاید تنها «دعوت» در این مسیر قرار ندارد. احساس می‌کنم مخاطبینی دارم که با من بزرگ شدند و سنی را گذرانده‌اند که لحظاتی از این دست برای‌شان یادآور زمان‌هایی است که برای آنها احساس نوستالژیکی را دارد.

 

سوال پایانی اینکه «بادیگارد» در پرونده ابراهیم حاتمی‌کیا در چه جایگاهی قرار دارد؟

حاتمی‌کیا: من تمام تلاشم را نه برای این فیلم بلکه برای فیلم‌های دیگرم نیز انجام داده‌ام تا بهترین اتفاق برای‌شان بیفتد. شاید کمی باید با غرور بگویم من کم فروشی نکرده‌ام. روزی که میکس «تدوین» فیلم تمام شد درست روزی بود که فیلمبرداری من نیز تمام شد و به علویان گفتم که از این لحظه به بعد من دیگر مشکلی ندارم اگر اتفاقی برایم بیفتد. هر فیلمی که خواستم بسازم احساس کردم باید همچون آرش کمانگیر هرچه که دارم را به پایش بگذارم نفس و جانم به دلیل بالا رفتن سن‌ام کمتر شده است اما با اعتقاد کار می‌کنم.