چگونه محمدعلی نجفی، کارگردان باسابقه تلویزیون و سینما، بازیگر نقش قوامالسلطنه سریال معمای شاه شد؟
روزی آقای ورزی به منزلم آمد و بهگونهای صحبت کرد که تحت تاثیر قرار گرفتم. یعنی احساس کردم اگر در سریالش بازی کنم، به نوعی میتواند برایش حکم انرژی مثبت را داشته باشد. ابتدا خواستم فیلمنامه سریال را بخوانم. آن را که خواندم، به ورزی گفتم نمیدانم این متن تا چه حد با مخاطبان ارتباط برقرار خواهد کرد. ورزی پاسخ داد به علت فضاسازیها و نوع ساختار، سریال در جذب بیننده مشکلی نخواهد داشت. احمد قوام برای من حکم یک شخصیت را داشت؛ شخصیت به این معنا که نه مثبت بود و نه منفی. خیلی شباهت داشت به شخصیت قاضی شارح سریال سربداران. شخصیت جذابی برای یک کار دراماتیک بود. نمیشود حکم قطعی درباره او داد که آدم خوبی است یا بد. از آنجا که چنین شخصیتی برایم جذاب بود و از سوی دیگر، حس میکردم بیانصافی است اگر پیشنهاد صادقانه ورزی را نپذیرم و با او همکاری نکنم، قرار شد در سریال معمای شاه حضور داشته باشم. پس از آن شروع کردم روی شخصیت قوام کار کردن. تعاریفی را که خودم برای شخصیتسازی و بازآفرینی نقش داشتم به کار گرفتم تا به قوام نزدیک شوم. با مطالعه تاریخ این امکان وجود داشت یک سری رفتار برای او طراحی شود.
همکاری با ورزی چگونه بود؟
بسیار بسیار خوب بود و یک اعتماد متقابل میان ما وجود داشت. من نقش قوامالسلطنه را آنگونه که فکر میکردم صحیح است بازی میکردم و بعد نظر ورزی را جویا میشدم و از او میخواستم نظر بدهد. حتی گاهی از او میخواستم یک برداشت دیگر هم بگیریم؛ اما او میگفت آنقدر از این برداشت راضی است که حاضر نیست تکراری داشته باشد. من همیشه نگران بودهام که مبادا به غرور و خودشیفتگی مبتلا شوم. همیشه با این حس مبارزه کردهام. پس از سریال سربداران یک فیلم کوتاه 27 دقیقهای ساختم تا تمرینی باشد برای دوریگزیدن از کیش شخصیت و نخوت. از غرور بیزارم و از ابتلا به آن وحشت دارم.
احمد قوام یکی از شخصیتهای مشهور و مجرب قرن اخیر عالم سیاست در ایران است. در عین حال یک شخصیت خاکستری است. از سوی دیگر، فرد مقتدری بوده و ملقب به جناب اشرف. چقدر از این شخصیت شناخت داشتید و برای نزدیک شدن و همذاتپنداری با او چه کردید؟
شناخت مختصری داشتم اما پس از پیشنهاد بازی در سریال، شروع کردم به مطالعه درباره ابعاد شخصیتیاش. خودم را جای این شخصیت گذاشتم و طرح سوال کردم که اگر جای او بودم در آن برهه، چه میکردم. به هر حال او قوام و یک اشرافزاده است که خط خوشی داشته و قانون مشروطه به دستخط اوست. فرنگرفته و باسواد بوده و دلبسته به شعر و ادبیات. تا حدی هم با فلسفه آشنایی داشته است. به همین دلیل به ورزی پیشنهاد دادم که شعر «مرد خردمند هنرپیشه را عمر دو بایست در این روزگار» سعدی را در میان دیالوگهای اولین برخورد او با شاه جوان بگنجاند که اتفاقا ورزی استقبال کرد. قوام در قالب این شعر میخواست به شاه جوان بگوید من با وجود طرد شدن از سوی پدرت در گذشته، حالا آگاهانه بازگشتهام. سعی کردم با توجه به همه این جنبهها و ابعاد، یک قوامالسلطنه واقعی بسازم. مهم بود که چگونه شخصیت او را بازسازی کنم. یکی از دوستان میگفت که تو یک قوامالسلطنه باشخصیت را بازنمایی کردهای و من از این بابت خوشحالم.
به هر حال شاید قوامالسلطنه پیش از مصدق، تنها نخستوزیری بوده که از پسِ شاه جوان و جاهطلب برمیآمده و در برابر زیادهخواهیهای او مقاومت میکرده است. در عین حال یک سیاستمدار کارکشته هم بوده و به نوعی سیاست و اقتدار را درهمآمیخته بوده است. با وجود این، نظرات مختلف و اغلب متناقضی درباره شخصیت او وجود دارد. گروهی او را به واسطه نقشش در ختم غائله آذربایجان یک خادم میدانند و عدهای دیگر، به خاطر پذیرفتن پست نخستوزیری در سال 1331 به جای دکتر مصدق، یک خائن به ملت. نظر شما در اینباره چیست؟
قطعا او را خائن نمیدانم. مفهوم خادم بودن هم با توجه به شرایط، متفاوت است. گاهی یک سیاستمدار از بطن مردم و جامعه برمیخیزد و اقدامات مثبتی انجام میدهد، اما مواقعی هم هست که در یک موقعیت اشرافی قرار دارد و به واسطه ارتباطات خانوادگی و طبقاتی به عالم سیاست راه پیدا کرده و در عین حال، به یک خودشیفتگی هم مبتلاست. قوام سیاستمداری از نوع دوم بود.
توجه به نوع نگاه و بیان قوام
در جایی میبینیم که شاه ایستاده و قوام نشسته است.در جای دیگر، قبل از آن که شاه اجازه دهد مینشیند. گاهی با ادبیاتی با او صحبت میکند که گویی با یک جوان خام و بیتجربه مواجه است به او توصیه میکند که سیاست به خرج دهد. زمانی که از سفر روسیه بازمیگردد شاه جوان از او میپرسد برای ما چه آوردهای و او پاسخ میدهد برای مملکت آوردهام. یک ریزهکاریهایی در نوع نگاه و بیان قوام وجود داشت که سعی کردم در بازیام به آنها توجه ویژه داشته باشم.