زندگانی عنوان کرد که این روزها به دلیل اندکی پریشانی و خستگی ذهنی، دل و دماغ مطالعه ندارد و بیشتر اوقاتش را به دیدن فیلم و سریال میگذارند. بنا به گفته خودش از زمانی که در یک هنرستان صنعتی درس میخواند و یک روز از کلاس جیم شد و با دوستش به تئاتر شهر رفت به گرایش هنری خود پی برد و از درون زندگیاش تغییر کرد. او بعدها تکنیسین مخابرات شد و در صدا و سیما به کار پرداخت چندان مدتی از کارش در صدا و سیما نگذشته بود که چهره منحصر به فرد او توجه یک کارگردان تلویزیون را جلب کرد.
امید زندگانی، بازیگر سینما و تلویزیون عنوان کرد: سال اول هنرستان بودم و در هنرستانی که نزدیک میدان امام حسین(ع) بود در رشته برق و الکترونیک درس میخواندم. شیوه تدریس به گونهای بود که از ساعت ۱۲:۳۰ تا ۱:۳۰ هنرجوها میتوانستند از هنرستان بیرون بروند و برگردند. یادم میآید که یک روز بعد از ظهر قدم زنان با دوستم به چهارراه ولیعصر امروز که نامش آن موقع چهار راه مصدق بود، رسیدیم. قید برگشتن به هنرستان را زدم. ساختمان گرد و کاشیکاری شدهای را دیدم. آن زمان ۱۵ یا ۱۶ سال بیشتر نداشتم.
وی افزود: پرسیدم که این ساختمان چیست و به من گفتند که تئاتر شهر است. یادم میآید که آن موقع مقابل یکی از گیشههایی که آنجا بود بلیت میفروختند و نمایشی را اجرا میکردند. پوسترش توجه مرا جلب کرد. با دوستم بلیت خریدیم و من برای نخستین بار برای دیدن نمایش به تئاتر رفتم. نام آن نمایش «ماموریت حساس» بود. کارگردانی آن نمایش را هم صدرالدین حجازی برعهده داشت که از هنرمندان برجسته معاصر است. بازیگران آن نمایش آتیلا پسیانی، اکبر عبدی، فاطمه معتمدآریا، رضا ژیان و حمید جبلی بودند. من در آن موقع آنها را نمیشناختم.
این بازیگر سینما ادامه داد: وقتی آن نمایش را دیدم خیلی علاقهمند به بازی در تئاتر شدم. از یکی سوال کردم که کارگردان کجاست. اتاقی را به من نشان دادند. در اتاق را که باز کردم مردی درشت اندام و خوش سیما که موهای مجعدی داشت، با صدای بم تئاتری گفت «چه میخواهی پسرم؟». گفتم من امید زندگانی هستم و میخواهم بازیگر شوم. تا گفتم امید زندگانی هستم ایشان گفت شما پسر سیاوش زندگانی آهنگساز و موسیقیدان هستید؟ گفتم بله. ایشان خوشحال شد و شماره تلفن مرا گرفت و وعده داد که در یکی از نمایشهایی که قرار بود اجرا شود، نقشی به من بدهند. حدود یک ماه بعد تماس گرفتند و من اطلاع پیدا کردم که آقای هادی مرزبان استاد بزرگوارم میخواهند نمایشی را به نام «فریاد» در تالار قشقایی به اجرا درآورند.
زندگانی توضیح داد: در آنجا ایفای نقش پسربچهای را که برایم مناسب بود به من واگذار کردند. آنجا بود که من با آتش تقیپور، جلیل فرجاد و اکبر سنگی آشنا شدم و کار در تئاتر را شروع کردم. خیلی به کار تئاتر علاقهمند شدم اما تا زمانی که دیپلمم را گرفتم دیگر پیشنهادی برای بازی در تئاتر به من نشد. سال ۶۷ که با عنوان تکنیسین مخابرات در ساختمان شیشهای صدا و سیمای حال حاضر که در آن زمان در دست احداث بود و مراحل سیمکشی مخابراتیاش انجام میگرفت، به عنوان نیروی روزمزد مشغول به کار شدم. مدتی بعد مدیر یک مجموعه تلویزیونی به من گفت «زندگانی، چهره تو برای بازیگری خوب است» و مرا به طبقه سیزدهم ساختمان تولید برد و آنجا دیدم که آقای محمد عیوضی، کارگردان و محمد عبداللهی، نویسنده دارند با آقای زندهیاد یوسفبیگ و استاد بهزاد محمدی برای بازی در سریال تمرین میکنند. خدا رحمت کند سرکار خانم طاهری هم حضور داشت. آنجا از من تست بازیگری گرفتند و با توجه به سابقه بازیگری تئاتر که داشتم، در نخستین سریال تلویزیونی به اسم «جُنگ ۶۷» شروع به ایفای نقش کردم. این مجموعه هر شب در ایام نوروز از تلویزیون پخش میشد.
بازیگر سریال «بازگشت به خانه» گفت: پس از آن برای رفتن به دانشگاه درس خواندم و همزمان با برادرم که دیپلمش را گرفته بود و با من پنج سال اختلاف سن داشت، به دانشگاه رفتیم و جزو نخستین ورودیهای دانشگاه آزاد در رشته کارگردانی تئاتر بودیم. از آنجا وارد تئاتر شدم و نخستین فعالیت سینماییام هم ایفای نقش در دو سکانس فیلم «سگکشی» به کارگردانی آقای بهرام بیضایی بود. نخستین نقش اصلی که داشتم در فیلم «فراری» بود که خانم میترا حجار و یکتا ناصر در آن بازی میکردند. از آن به بعد کارم به اصطلاح روی غلتک افتاد تا سال ۷۵ که در آن سال هم در سریال «بازگشت به خانه» بازی کردم.
وی افزود: معمولاً صحبتهایی که ما در عرصه سینما میکنیم سه سبک دارد. یکی سبک ژورنالیستی. به این شیوه ما میخواهیم جملهای را بگوییم که بر حافظه شخص تاثیر بگذارد. یک وقت ما صحبتهای رمانتیک میکنیم که روی قلب و عواطف انسانی مخاطب تاثیر دارد و یک وقت هم مستند حرف میزنیم. اگر بخواهم با واقعگرایی وارد بحث سینمایی شوم ترجیح میدهم مستند حرف بزنم. وقتی که یک شغل محل معاش یک فرد میشود، طبعاً به آن شغل وابستگیهایی چند جانبه پیدا میکند. در کار هنری وقتی که شما وارد شغلی میشوید که امنیت ندارد و آینده مستقلی برایش متصور نیست، هر بار کار کردن در آن عرصه میتواند به مثابه کار آخر شما باشد! در این میان البته گرایش و قریحه هنری هرگز بازیگر را رها نمیکند و همین امر احساسی پایدار به وجود میآورد که با وجود بیبهره ماندن از امنیت شغلی و مشکلات دیگر دلیل ادامه دادن آن شغل خلاق یا کار هنری میشود. اساساً وقتی این هنر به شغل اصلیات تبدیل میشود، در واقع به عنوان شریان اصلی اقتصادی زندگی تو به حساب میآید. البته با وجود بسیاری مشکلات میتوانم بگویم که فعالیت هنری، در درجه اول سینما و به موازات آن موسیقی برای من همهچیز شده است.
این بازیگر درباره فعالیتهای این روزهایش و در پاسخ به این پرسش که چه کتابهایی میخواند و چهقدر برای مطالعه وقت میگذارد، گفت: با عرض شرمندگی باید این اعتراف را بکنم که مدتی است بنا به پریشان احوالی و برخی مسائل و مشکلات جانبیای که برایم ایجاد شده، دل و دماغ کتاب خواندن را ندارم. بیشتر سعی میکنم فیلم ببینم یا سریالهایی را که میشود در خانه دید تماشا کنم. بیشتر فیلم میبینم و کمتر کتابی را تورق میکنم. این اواخر هر وقت میخواهم کتابی بخوانم احساس میکنم تمرکز لازم را برای تامل و تفکر بر مطلب مورد نظر ندارم. در واقع افکار دیگری به سراغم میآیند و مانع از آن میشوند که خواندن کتاب را تا جایی پیش ببرم و آن را ببندم. مطالعه فقط محدود به ماندن در سکوت و نشستن و نگاه دواندن بر سطرهای چاپ شده نیست. به نظرم مطالعه به مفهوم گسترده در مرور کردن سرنوشت آدمها و دیدن دلایل خوشبختی و بدبختی مردم هم هست. اینها را آدم در فیلم و سینما هم میتواند دنبال کندبه گزارش ساعت 24،وی توضیح داد: وقتی خیلی بیحوصله میشوم ترجیح میدهم صدا و تصویر و موسیقی و دیالوگ را با هم بشنوم و ببینم تا از افکار پریشانی که دارم دور شوم و هم اینکه مطالعهام را به شکل تصویری ادامه دهم.