مهدی سلطانیسروستانی درباره بازیگری و تکنیکهای آن حرف بسیار دارد، اما در گفتوگویی که میخوانید ما با او درباره بازیگری صحبت نکردیم. با او درباره حس پدر و فرزندی همصحبت شدیم. سلطانی دختری به نام رژا دارد و از همان روزهای اولی که متولد شد، درباره او در صفحه اینستاگرامش نوشت و شادیاش را با همه تقسیم کرد. بازیگر سریال مادرانه که از شبکه آیفیلم بازپخش میشود، حرفهای متفاوتی درباره رابطه فرزندان با والدین دارد.
رژا دو سالش تمام شده حالا شاید بهترین زمانی باشد که از حس پدر شدن برایمان بگویید؟
من اصولا آدم هیجانی به معنای افراطیاش نیستم. بنابراین اتفاقات و موقعیتها را قبل وقوعشان در ذهنم تداعی و پیشبینی میکنم و از بروز هیجانات کاذب آن میکاهم. به همین دلیل قبل از تولد دخترم، داشتن فرزند را در تخیلم بازسازی کردم که اگر دختر یا پسری بخواهد به جمع خانواده من اضافه شود چه اتفاقاتی خواهد افتاد. با همه اینها نمیتوان پدر شدن را خالی از هر هیجانی دانست. حضور موجود زندهای در کنارت که شاهد رشد و تغییرات او هستی، شباهتهایش به خودت و رفتارهای شگفتانگیزش را میبینی، هیجانانگیز و معجزهآساست. گاهی به این فکر میکنم رژا به نیرویی وصل است که هیچ ربطی به من ندارد! حرکات، رفتارش و حتی اتفاقاتی که میتوانست برایش رخ بدهد، اما به شکل معجزهآسایی رخ نداده، مرا شگفتزده میکند. رابطه عاطفی ما بهگونهای است که با زبان و کلمه نمیتوان آن را ابراز کرد و فقط شاید بتوان با هنر آن را بیان کرد.
چقدر این بچه به شما انگیزه میدهد و چگونه با بودنش از شما حمایت روحی و روانی میکند؟
بچه مُسکن خوبی است! وقتی ساعات زیادی از روز را مشغول کار هستی که خیلی از آنها کارهای خستهکنندهای است که روح را تحتفشار قرار میدهد، وقتی به خانه میرسی و با فرزندت روبهرو میشوی که به تو لبخند میزند و رفتارهای مهربانانهای دارد، همه خستگی از تنات بیرون میرود. این اولین فایده وجود یک بچه در خانواده است. البته خودخواهانه است اگر بگوییم بچهدار میشویم برای رفع خستگی یا مثلا لبخندش باعث شود تا ما مشکلات روانی و روحیمان را فراموش کنیم. بچه ابزاری مانند یک فیلم، موسیقی یا ویدئو نیست که برای تفنن و تغییر روحیه باشد. جایگاه فرزند جایگاه رفیعتری است که علاوه بر انجام همه این کارها در تکامل والدین هم نقش مهمی دارد. به ما کمک میکند که پدر یا مادر بودن را تجربه کنیم و کاملتر شویم.
به نظر شما در زمانه ما بچهها چگونه میتوانند از والدین خود حمایت کنند چون به نظر میرسد این بُعد از قضیه، یکطرفه شده و فرزندان توقع دارند، والدین در همه شرایط و حتی زمانی که آنها مستقل میشوند از بچهها حمایت کنند. احساس میشود که پدر و مادرها به نوعی مظلوم واقع شدهاند.
نسل تغییر کرده! نسل جوان امروز با نسل جوان گذشته تفاوتهای زیادی دارد. نوع رابطه و احترامی که باید بین بچهها و پدر و مادرها وجود داشته باشد، تغییر کرده است. به نظرم مفهوم فرزند و والدین عوض شده. رابطه و مفهومی که شامل بزرگتر و کوچکتر، مراد و مرید یا شاگرد و استادی هم میتواند باشد در خیلی جاها از بین رفته و متاسفانه گاهی اوقات این بیاحترامی به عنوان فضیلت هم معرفی شده و به آن افتخار هم میکنند، اما نباید چنین باشد. هیچ پدر و مادری از فرزندان خود توقع کمک مالی ندارند؛ هر چند نیاز هم داشته باشند. پدر و مادرها مثل هر موی سفید کرده احتیاج به احترام دارند، این خواسته خصیصه بشر است که محدود به یک مرز یا فرهنگ خاص نمیشود. فطرت بشر چنین است که وقتی پا به سن میگذارد نیازهای عاطفیاش بیشتر میشود چون اعتماد به نفسش کم میشود، توجه و احترام فرزندان به والدین باعث میشود اعتماد به نفس آنها تقویت شده و حس خوبی در آنها به وجود بیاید. به نظرم احترام به سن و سال، احترام به کارهایی که انجام شده، احترام به امنیتی که پدر و مادر به وجود آوردهاند، احترام به این که در خیلی جاها خواستههای خود را نادیده گرفتهاند تا فرزندان به خواستههای خود برسند، در بعضی جاها از شکم خود زدهاند تا بچهها سیرتر شوند، خودشان کم پوشیدهاند تا بچههایشان بهتر بپوشند، کمتر لذت بردهاند تا بچهها بیشتر لذت ببرند و همه اینها را هیچ وقت به رخ بچههایشان نخواهند کشید بهخصوص اگر بچههایشان قدرشناس باشند. توقع درک از جانب فرزندان، پشتوانه معنوی والدین است که امید به زندگی را در آنها افزایش داده و باعث میشود آنها احساس خوشبختی بیشتری کنند.
خیلیها معتقدند که نسل امروز با نسل گذشته تفاوتهای زیادی دارد، به نظرتان چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
یکی از مهمترین دلایلش از بین رفتن انسجام خانوادگی است. در گذشته بیشترین وقت والدین و فرزندان با هم میگذشت. معمولا پدرها و پسرها شغل مشترکی داشتند؛ با هم غذا میخوردند و درباره موضوعات مختلف صحبت میکردند، اما اکنون بیشترین وقت بچهها خارج از خانه و بیشتر با رفقا سپری میشود. رابطهها بیشتر مجازی شده است. بیشترین وقت جوانها پشت کامپیوتر و در شبکههای مجازی سپری میشود. حتی وقتی در میان خانواده هستند باز هم در جمع حضور ندارند. این عدم ارتباط و نبود گفتوگو باعث گسست نسلی شده که بسیار هم خطرناک است. گاهی حتی در مراسم مهم هم کمتر گردهمایی بزرگ خانوادگی شکل میگیرد. آدمهای امروزی معمولا آرزوها و علایق خود را در چیزهایی میبینند که واقعی نیست. در کشور ما این اتفاق بیشتر به چشم میآید چون بنیان خانواده در ایران خیلی محکم بود. اگر در کشورهای خارجی در سن 17، 18 سالگی دیگر فرزند خانواده نیستی و فرزند دولت هستی و دولت باید حقوق بیکاری و بیمهات را بدهد، برایت شغل مناسبی فراهم کرده نیازهای جوانان را برآورده کند، اما در ایران هنوز خانواده است که همه این نیازها را برآورده میکند. در دعواهای حقیقی و حقوقی خانوادهها هستند که از بچهها حمایت کرده و پشتوانه محکمی برای آنان هستند. وقتی فضای مجازی بر واقعیت فرهنگی ما غلبه کند دیگر هیچچیزی دوام نمییابد و این برای جامعهای که وابستگی خانوادگی در آن ریشه دارد، خیلی خطرناک است. در بعضی جوامع وابستگی خانوادگی زیاد نیست و چون افراد به خانواده نیاز چندانی ندارند، ضربههایی که گسست نسلها به افراد و جامعه وارد میکند، زیاد محکم و مهم نیست، اما در کشور ما این ضربهها مهلک و کشنده است.
از خانواده پدریتان برایمان بگویید.
اصلیت ما شیرازی است. پدرم لیسانس شیمی داشت و دبیر و استاد شیمی و مادرم خانهدار بود. من فرزند اول خانواده هستم. پنج سال اول زندگیام ساکن تبریز بودیم چون پدرم در دانشگاه تبریز تدریس میکرد. بعد به سروستان که در جنوب شرقی شیراز واقع است، برگشتیم. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه را در سروستان گذراندم و بعد به واسطه سربازی و قبول شدن در دانشگاه مجبور به مهاجرت شدم.
صدای شما صلابت خاصی دارد و این صلابت در بازی و رفتار شما هم دیده میشود. این ویژگی را از پدر به ارث بردهاید یا مادر؟
بخشی از آن اکتسابی است. به دلیل شغلی که داریم باید صدایمان را پرورش بدهیم. چون یکی از ملزومات بازیگری، صدا و بیان خوب است تا بتواند به واسطه آن با مخاطب ارتباط برقرار کند.
اگر بیان خوبی نداشته باشی در صحنه تئاتر صدایت به گوش مخاطب نمیرسد و در جذب مخاطب و تماشاچی ناکام میمانی. در دنیای تصویر و مقابل دوربین، هر چند میکرفن به بازیگر کمک میکند، اما اگر طنین صدایش خوب نباشد، نمیتواند تاثیر خوبی بر مخاطب بگذارد.