مهدی باکری و پل بومر شبیه یکدیگر می‌شوند

به گزارش افکارنیوز،احمد دهقان، نویسنده، در نشست بررسی اقتباس سینمایی از رمان «در غرب خبری نیست»، گفت: جنگ جهانی دوم موجب یک رنسانس ادبی در آلمان شد. در سال ۱۹۴۷ گروه ۴۷ در آلمان تشکیل شد که ادبیات امروز آلمان را پایه‌ریزی کردند. از میان این گروه دو سه نفر جایزه‌ی نوبل ادبی گرفتند. پیش از آن یکی از بزرگ‌ترین نویسندگانی که جنگ جهانی اول در آلمان تربیت کرد، ‌ اریش ماریا رمارک، سربازی بود که در جنگ شرکت کرد و خاطرات - رمانِ خود را نوشت.

او افزود: «در غرب خبری نیست» رمانی است که مثل خاطره، منِ راوی در آن سخن می‌گوید. معمولا منِ راویِ قهرمانِ رمان نمی‌میرد، اما در این اثر به عنوان ترفندی که به آن ایراد می‌گیرند، قهرمان داستان می‌میرد. نثر کاملا صمیمی این رمان در داستان جلوه‌گری می‌کند. ویژگی دیگر اثر نیز توصیفات دقیق و کاملا واقعی از جنگ است. این رمان یک رمان ضدجنگ محسوب می‌شود و مشخصه‌ی دیگر آن نگاه انسانی متبلور در اثر است. قصه می‌تواند جنگی یا ضدجنگ باشد. اما در این اثر چیزی فرای این‌ها؛ یعنی نگاه انسانی وجود دارد. این کتاب بازتاب‌دهنده‌ی زمین سوخته و نسل سوخته‌ای است که از آلمان پس از جنگ برجا ماند.

دهقان در ادامه با اشاره با نوشته‌ای از شهید مهدی باکری، گفت: این سخن را فرمانده‌ای بیان می‌کند که دغدغه‌ی وطن‌، دین و سربازان خود را دارد. در رمان «در غرب خبری نیست» نیز پل بومر، شخصیت اول داستان، پیوسته دغدغه‌ی دوستان خود را دارد. اگر نگاه انسانی وجود داشته باشد، حرف‌های قهرمان داستان رمارک و شهید باکری ما بسیار به هم شبیه می‌شود. فرقی نمی‌کند که در مرز فرانسه باشی یا در مرز ایران و عراق‌، وقتی هم‌نوع خود را دوست داشته باشی و برای زندگی ارزش قائل باشی.

او سپس گفت: در این رمان قصه‌ها در هم تنیده شده است، اما در فیلم، کارگردان قصه‌ها را مجزا کرده و در سکانس‌های طولانی تکه تکه آورده تا به انتها رسیده است. بعضی از قسمت‌ها نیز آگاهانه حذف شده‌اند. این قسمت‌های حذف‌شده، صحنه‌هایی هستند که بسیاری از کارگردان‌های امروزی دوست دارند در فیلم‌شان باشد، اما این حذف‌ها ضروری یا به دلیل کم‌اهمیت بودن در پیش‌برد قصه بوده‌اند که بسیار نجیبانه هم صورت گرفته‌اند. رمان «در غرب خبری نیست» بیش‌تر از ۲۵۰ صفحه دارد و به تصویر کشیدن همه‌ی آن ممکن نبوده است. همین حالا هم فیلم دو ساعت و ۱۳ دقیقه و یک فیلم خیلی طولانی شده است.

فیلمی که بسیار نجیب و شریف است

در بخش دیگری از این نشست که روز سه‌شنبه، ‌ هفتم خردادماه‌، همراه با نمایش فیلم در سرای داستان بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان‌، برگزار شد‌، عزیزالله حاجی‌مشهدی، تهیه‌کننده، گفت: امروز پس از گذشت ۸۴ سال از زمان نگارش رمان «در غرب خبری نیست» و ساخته شدن فیلم براساس آن، هنوز این کار طراوت و تازگی خاصی دارد و می‌توان به آن به عنوان یکی از دقیق‌ترین برگردان‌های رمان به فیلم تکیه کرد.

او افزود: قرار نیست اگر از روی متنی فیلم‌نامه می‌نویسیم، تمام جزییات اثر را عینا برگردان کنیم، اما در این فیلم بعضی از صحنه‌ها عینا از کتاب آمده‌اند. یکی از ویژگی‌های رمان «درغرب خبری نیست» این است که به ‌آن معنا قهرمان ندارد. این فیلم داستان چند جوان هم‌سطح است که همه سرنوشت یکسان و محتومی دارند. در این اثر ما با یک تراژدی روبه‌رو هستیم؛ چرا که قربانیان هیچ نقشی در سرنوشت خود ندارند.

حاجی‌مشهدی ادامه داد: هر هفت پسری که به جبهه می‌روند، افراد معصومی هستند که با اراده‌ی شخصی به جنگ نیامده‌اند. من قصد مقایسه ندارم، اما ما هم در جنگ چنین تجربه‌ای داشته‌ایم که پدر و مادر شهیدی پس از شهادت فرزندشان با همه‌ی افتخاری که هست، می‌گویند هنوز پشت لبش سبز نشده بود، شناسنامه‌اش را دست‌کاری کرد و به جبهه رفت. ما باورهای ویژه‌ای داریم و معتقدیم ژانر جنگی جهان با فیلم‌های دفاع مقدس ما متفاوت است، اما در این فیلم، لویس مایل استون و در این رمان اریش ماریا رمارک چنین اعتقادی ندارند و ضمنا قضاوت هم نمی‌کنند.

او سپس اظهار کرد: این فیلم یکی از نمونه‌های درخشان اقتباس از یک اثر ادبی برای سینماست، بدون این‌که هیچ‌کدام از دو اثر آسیبی ببینند. هرچه بیش‌تر فیلم را می‌بینیم، بیش‌تر به استحکام آن پی می‌بریم. در حال و هوای داستان و داستان‌پردازی لحظه‌هایی وجود دارد که تبدیل کردن آن‌ها به تصویر بسیار دشوار است. در این کار چند بار این اتفاق افتاده است و مایل استون با هوشمندی از کنار آن‌ها گذشته است؛ چراکه اگر می‌خواست بعضی از قسمت‌های شاعرانه‌ی رمان را به تصویر بکشد، باید از انیمیشن استفاده می‌کرد.

حاجی‌مشهدی همچنین عنوان کرد: کل روایت این داستان، گزارش اول‌شخص از صحنه‌های جنگ است. خوبی این نوع روایت کردن این است که چون فرد در همه‌ی صحنه‌ها حضور دارد، همه چیز را از نگاه خود می‌بیند و اعتبار روایات را بالا می‌برد. هفت سطر پایانی اثر تنها سطوری است که در آن نوع روایت عوض و دانای کل می‌شود و در پایان این رمارک است که روایت می‌کند. نکته‌ای که باعثهماهنگی اثر مکتوب و فیلم شده، این است که نگاه کارگردان و نویسده به جنگ یکسان بوده است.

او افزود: نوع نگرش اریش ماریا رمارک و لویس مایل استون به جنگ همسانی و مشابهت بسیار دارد. آن‌چه در هر حال ویران‌گری جنگ را بیش‌تر به رخ ما می‌کشد، این واقعیت تلخ است که وقتی آدم‌ها می‌توانند با هم دوست باشند، چرا باید بجنگند؟ سوال دیگر این است که چرا جنگ‌ها شروع می‌شوند؟ در این فیلم دشمن و خودی نداریم. این فیلم، فیلمی بسیار نجیب و شریف است.

حاجی‌مشهدی سپس گفت: لحن کتاب «در غرب خبری نیست» به قدری واقع‌گرا بوده است که دولت آلمان نویسنده را متهم می‌کند که هرگز در جبهه نبوده و همه‌ی این توصیف‌ها خیال‌بافی است؛ درحالی‌که گزارش‌های رمارک به قدری مستند هستند که امکان ندارد کسی بتواند با تخیل چنین توصیف‌هایی داشته باشد. نکته‌ی دیگر در این اثر، طنزی است که حتا در اوج فلاکت آدم‌ها نیز دیده می‌شود. ویژگی‌ دیگر، فضاسازی‌های آن است. وقتی ما رابطه‌ی این افراد را با یکدیگر می‌بینیم، بلاتشبیه یاد بسیجیان خودمان می‌افتیم که چقدر با هم ندار و یکی بودند.

مزدا مرادعباسی نیز که اجرای این نشست را برعهده داشت، در توضیحاتی درباره‌ی رمان و فیلم «در غرب خبری نیست»، گفت: این فیلم بیش‌تر به تقبیح جنگ می‌پردازد. بلافاصله پس از انتشار رمان در سال ۱۹۲۹، فیلم در سال ۱۹۳۰ در آمریکا ساخته شده است.

او افزود: فیلم در غرب خبری نیست اسکار بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را از آن خود کرد و هنوز هم به عنوان یکی از بهترین فیلمهای کلاسیک جنگ شناخته میشود.