به گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، حسین اسلامی به گفته خودش در آن سالها یکی از هزاران مخالف رژیم شاهنشاهی بود اما اکنون کتاب تاریخ انقلاب اسلامی در ساری را تدوین میکند.
این کتاب و سالروز فرار شاه از ایران بهانه شد تا با وی درباره بخشی از تاریخ انقلاب اسلامی در استان مازندران به گفتوگو بنشینیم.
درباره کتابی که از خاطرات انقلاب مینویسید، بگویید.
در این کتاب از ابتدای انقلاب در ساری را مینویسم و سعی میکنم کاملتر از کتابی باشد که درباره انقلاب ساری نوشته شده است. مسائلی هست که مربوط به سال ۴۲ به بعد است اما اصل یعنی زمانی که اولین اعلامیهها به دست ما رسید در مراسم هفتم حاج ابراهیم آیتی در ساری بود که مبارزات گستردهتر شد. ماجراهایی مانند اینکه چرا سازمان زنان در ساری را آتش زدیم همه را خواهم گفت. مثلاً یادم میآید آن شبی که طوفان بود اولین دستگاه کپی را از مدرسه شهید غفاری در خیابان معلم برداشتیم و بردیم کوی زمانی. اینها خاطرات ما است اینکه چه کارهایی میکردیم همه را چون شاهد ماجرا بودم
نگاشتهام. در این کتاب از همه کسانی که آن زمان همرزم بودیم استفاده کردم.
فارس: شاید بتوان گفت ۲۶ دیماه همان سالروز فرار شاه افق جدیدی در مبارزات مردم ایران در سال ۵۷ داشت، حال و هوای کشور در آن روزها چطور بود؟
من قبول دارم که پدر من بیسواد بود و با این که تعداد زیادی فرزندی داشت اما امکانات آن روز به من اجازه داده بود درس بخوانم، دانشگاه بروم و موقعیت اجتماعی من برای ترقی کردن فراهم شده بود اما چرا باز من معترض بودم. این خود سئوال جالبی است که الان بعد از ۳۳ سال آن را تجزیه تحلیل میکنم. اگرچه آن زمان به این امکانات رسیده بودیم اما محمدرضا شاه پهلوی را از همان ابتدا باور نکردیم. بعد از مرداد ۱۳۳۲ که من شش ساله بودم همه متوجه شدیم این آدم عروسک است.
هیچ وقت دلمان و پشتمان به داشتن یک رهبر گرم نشد. وقتی فردی میگوید من انقلاب سفید کردم و بعد سه ماه به سن موریس سوییس برای برف بازی میرود من دیگر پشتم خالی است.
صاحبخانهای که باید در خانه بماند، در اوج سازندگی و کار و تلاش تمام تابستان برفبازی میکند. از اینکه میدیدیم شاه اینقدر عربزده است ناراحت بودیم.
برخلاف جوانان امروز که میگویند شاه با عربها خوب نبود ما میدیدیم فقط نوکری عربها را میکرد.
رفقای شاه ملک حسین اردنی بود که تمام تابستان در نوشهر از او پذیرایی آنچنانی میکرد یا ملک حسن مراکشی و سادات مصری بود. وقتی ما میدیدیم که بنای خلیج غیرفارسی در دوران همین محمدرضا شاه گذاشته شد دیگر نمیتوانستیم به او اعتماد کنیم. قبل از آن کسی جرأت نمیکرد درباره ایران حرف بزند اما از زمان محمدرضا شاه بود که این واژه بر سر زبانها افتاد.
همین محمدرضا شاه در مصر میلیاردی کمک میکرد. ما نمیگوییم که بحرین از آن ایران بود و ما در آنجا تسلط سیاسی داشتیم ولی یک استخوان لای زخمی بود که اگر به همان وضع باقی میماند میتوانستیم جلوی فتنهگری برخی از این عربهای ناهمسایه را بگیریم. شما در عهدنامه ترکمنچای و عهدنامه گلستان میتوانید یک روزنه فرار پیدا کنید ولی در ارتباط با واگذاری بحرین یک ذره جای فرار نگذاشت. آنچنان کار را محکم بست که دیگر نشد آن را به ایران بازگردانند. زمانی که من محصل بودم در کتاب درسی ما نوشته شده بود «استان چهاردهم ایران بحرین استاندار باتمان قلیچ». شاه آنچنان کاری کرد که اگر ما
بخواهیم امروز نام بحرین را ببریم عربها فریاد میزنند. من محمدرضا شاه را باور نداشتم و مردم هم او را باور نداشتند که دارد اصلاحات میکند. هر کاری میکرد از مردم نمره قبولی نمیگرفت.
باید هر چیزی را در ظرف زمانی خود بسنجید جوانان امروز نمیدانند آن روزها چه گذشت.
از سوی دیگر اصلاً باور نمیکردیم که روزی ممکن است شاه برود. اگر کسی آن زمان میگفت شاه زندانی داشت و جرم بود، باید میگفتی اعلیحضرت همایون شاهنشاه. امامخمینی(ره) برای اولین بار گفت آقای شاه. سال ۴۲ وقتی برای نخستین بار امامخمینی(ره) گفت ای آقای شاه این گفتن برای رژیم بسیار سخت بود. وقتی روزنامه اطلاعات بزرگ نوشت " شاه رفت " تازه فهمیدم واقعاً شاه رفته و تا این روزنامه دست ما نرسید ما باور نمیکردیم که شاه رفت.
وقتی در تلویزیون امامخمینی(ره) صحبت میکرد انتظار داشتیم بگوید چه کار کنیم. منتظر بودیم ایشان چه دستور میدهند. من حرفهای امام راحل را این روزها با دقت بیشتری گوش میدهم. نیازی نبود امام توجیه کند، از ایشان دلیل هم نمیخواستیم؛ او هر چه میگفت و میخواست ما انجام میدادیم. ما صددرصد به یک نفر اعتماد کرده بودیم چون تمام امتحانات خود را پس داده بود و همه ملت به او نمره قبولی داده بودند.
فارس: قبل از فرار شاه پایههای انقلاب در شهرهای مازندران چگونه گذاشته شد؟
در مازندران سه نفر از روحانیون از جمله شیخ عبدالله نظری و شیخ قاسمی در ساری و آیتالله روحانی در بابل میتوانستند بالای منبر نام امامخمینی را ببرند البته شیخ عبدالحمید زمانی که به ساری آمد نمرهاش از همه بالاتر بود. عبدالحمید اهل ساری بود، این شیخ انصافاً مردانه به میدان آمد و هیچ فردی مانند او جرأت نداشت که به میدان بیاید. شیخ ساداتی از صفرآباد هم بود که بسیار شجاع بود.
گروههای مبارز شهر ساری نزدیک ۲۰ گروه بودیم. مثلاً یک گروه صوتی داشتیم که هر کدام یک متر و نیم باند صوتی را در جیبمان داشتیم، در یک لحظه آقای باقر پیشنمازی که الان معاون وزیر است جلودار اطلاعات بود و کسانی را داشت که برایش خبر میآوردند. وقتی موتورسوار میآمد میگفت امن است در چند ثانیه چندین متر سیم بلندگوها به هم وصل میشد و شروع به شعار دادن میکردیم. شعارهای آن زمان را مثلاً «بزرگ زراری» میداد که دبیر بود و صدای خوبی هم داشت اما الان فوت شدهاند. یک گروه دیگر بودیم که درون اطلاعات شهربانی برای ما خبر میآوردند یعنی افسر آگاهی و شهربانی نیروهای ما
بودند.
صادق صفاری و مهدیپور یک تیم دیگر بودند اما یک تیم دیگر در دروازه گرگان داشتیم که اعلامیه برای ما میآوردند. گروهها هر کدام یک مسئولیت داشتند. مثلاً یک روز میرفتیم مسجد جامع دور حوض میچرخیدیم اول با صلوات شروع میکردیم بعد گرم که میشدیم میگفتیم «درود بر خمینی تو وارثحسینی». بعد پلیس میآمد و ما از درب دیگر میرفتیم و درگیری شروع میشد.
فارس: یکی از علتهایی که ساری در زمان انقلاب زیاد شهید نداشت، چه بود؟
ساری چهار خیابان دارد، خیابان مدرس، خیابان نادر، انقلاب و ۱۸ دی. زمان رضاشاه از وسط محلات مثل پنیر قالب زده شد. وقتی خیابانها باز شد اطراف آن کوچهپس کوچههایی تشکیل شد که همه پیچ در پیچ بود. اگر اهل ساری باشید در خیابان نادر کافی است تیراندازی شود، تا پلیس دنبال شما بیاید شما در کوچهها گم شدهاید. این کوچهها طوری است که یک لشکر آدم درون خود جای میدهد و کسی نمیتواند شما را پیدا کند. مثلاً وقتی وارد امامزاده یحیی شدی ۱۵ راه فرار داری. مردم هم همکاری میکردند و پلیس جرأت نمیکرد وارد کوچه شود. پلیس را خسته میکردیم. هیچ شهری از نظر جغرافیایی و امنیتی چنین
موقعیتی نداشت و ما در امنیت کامل بودیم. از سوی دیگر از هر جا که میرفتیم درب خانه به روی ما باز بود. باور کنید ۳۰۰ نفر مرگ بر شاه میگفتیم بعد داخل کوچهها فرار میکردیم ظرف چند دقیقه کسی درون کوچهها پیدا نبود. به همین دلیل شهید علامه و گلمایی از شهدای آن روزها در همان کوچهها در اثر کمانه تیر شهید شدند. کمتر کسی در اثر اصابت تیر مستقیم شهید شد فقط شهید توفیقی بود که مستقیم به شهادت رسید. البته شهید عابدینپور هم دور بود که سربازان میدان شهدای امروز وحشت کردند و از وحشت دست به تیر شدند.
این را هم بگویم که دو دسته در انقلاب در ساری پیشتاز بودند یکی مسجدیها و هیئتیها و دیگری فرهنگیان که همیشه پای کار بودند. از ابتدا تا انتها روزی نبود که ما در تظاهرات نباشیم.
فارس: در زمان خروج شاه از کشور چه اتفاقاتی در مازندران رخ داد؟
واقعیت این است که ما خود را رها کرده بودیم و اینکه فردا چه میشود دیگر مهم نبود. اینکه اگر فردا شکست بخوریم چه میشد به ذهنمان نمیآمد. میدانستیم کسی در میدان است که رهبری میکند و ما خود را به او سپرده بودیم و در دلمان هم اعتقادات مذهبی داشتیم که باعثمیشد به مبارزاتمان ایمان داشته باشیم. از سوی دیگر زمزمههای اینکه ما شاه را قبول نداریم و اگر هم نرود باز هم ما او را قبول نداریم در میان مردم بود. بحثبر سر این بود که همه میگفتند شاه باید برود و آن را نیز امام مطرح کرده بود و ما نیز از آن تبعیت میکردیم. وقتی امام گفت شاه باید برود ما با تمام وجود باور کرده
بودیم.
فارس: جریانات و فضای شهرها پس از خروج شاه چطور بود؟
اینجا هم مانند همه شهرهای کشور جشن و شادی سرور بود. مردم شیرینی و شکلات پخش میکردند. اجازه نمیدادیم مغازهها باز شود. چسب دوقلو که تازه وارد بازار شده را بر قفل تعدادی از مغازهها که میخواستند باز کنند میچسباندیم تا مغازهها باز نباشند. شهر در اختیار مبارزان بود ولی یادم میآید در خیابان نادر بچهها رفتند در یک بانک که فکر کنم بانک شعبه عمران بود گاوصندوق را از بانک خارج کردند و در مکانی که امروز کتابخانه ابن شهر آشوب است، صندوق را باز کردند و کلی پول از آن خارج کردند، پولها را آتش زدند اما یک نفر دست به پول نزد.
فارس: از افرادی که آن زمان در گروههای شما بودند، خبری دارید؟
عدهای بازنشسته و عدهای فوت شدند. چون جنگ شده بود نسل اولیها در جبهه حضور نداشتیم. بالافاصله نسل دومیها وارد جنگ شدند و سکان انقلاب را در دست گرفتند به همین دلیل نسل اولیها زود به حاشیه رانده شدیم. ما زمانی که انقلاب کردیم و جنگ شروع شد درگیر کمونیستها که گروههای زیادی را تشکیل میدادند بودیم و این ما را خسته میکرد. ما مشغول تودهایها، اشرفیها و چریکهای فدایی خلق بودیم و به همین خاطر نسل دوم به جبهه رفت. آنها تازه نفس و میدانداری کردند. الان کسانی که بر سر کار هستند بیشتر نسل دومیها هستند. نسل اولیها سریع انقلاب کردند و کنار کشیدند. از نسل اولیها خیلیها در
ساری هستند؛ مهدیپور، محمد قربانی، محمود کلانیان، سلیم بهرامی که فوت کردند، حاج فتحالله خادمی، آقای پیشنمازی، حاج علی تصفیه، رضا و هادی چاووشی، مسعود باقرزادگان، تقی وطن دوست، بچههای خیابان فرحآباد و مدرس همه از بچههای انقلابی بودند و هستند.
شناسه خبر:
۱۸۴۰۳۷
بنای خلیج غیرفارسی در دوران محمدرضا شاه
حسین اسلامی مورخ و پژوهشگر مازندرانی گفت: وقتی ما میدیدیم که بنای خلیج غیرفارسی در دوران محمدرضا شاه گذاشته شد دیگر نمیتوانستیم به او اعتماد کنیم.
۰