باورم نمی‌شد که این فیلم اکران شود / کمکی که نوار سعید حجاریان به من کرد
افکارنیوز _ گروه فرهنگ و هنر:

اکران آخرین ساخته فریدون جیرانی همان طور که پیش‌بینی می‌شد با حواشی زیادی همراه شد. «من مادر هستم» اعتراضات گسترده مردم، تجمع انصار حزب‌الله در مقابل وزارت ارشاد، شکایت جمعی از نمایندگان مجلس و دیگر اتفاقات را با خود به همراه داشته و دارد.

«در این فیلم، بی‌توجهی به حرمت شراب، می‌گساری به طور متناوب جزیی از سبک زندگی بازیگران اصلی قرار دارد و ارتباط نامشروع بین دو خانواده که قضیه فیلم بر پایه آن استوار است نیز، به طرز بی‌شرمانه‌ای به تصویر کشیده می‌شود» این تنها بخشی از حرف معترضان است.

اما حالا جریان چپ و اصلاح‌طلب تمام امکانات و رسانه‌های خود را برای دفاع از این فیلم سرخط کرده‌اند. این هفته، ویژه‌نامه‌ای توسط یکی از نشریات هم‌سو با فتنه در ارتباط با " من مادر هستم " روی دکه رفت تا نشان دهد این فیلم تنها یک اثر هنری نیست!

فرهاد اصلانی بازیگر نقش ابن مرجانه در مختارنامه در یادداشتی که برای هفته‌نامه مذکور تحریر کرده تمام قد از نقش خود در " من مادر هستم " دفاع می‌کند. اصلانی البته از تمام فیلم به صورتی کاملا احساسی دفاع می‌کند. بخشی از یادداشت او را در ادامه بخوانید:

ساعت ۲بعدازظهر بود اس ام اسی برای من رسید که امشب فیلم من مادر هستم ساعت هشت در سینما افریقا اکران می شود، فیلمی که من در آن بازی کرده بودم. باورم نمی شد با دوستی که در دفتر آقای موسوی، تهیه کننده کار می شناختم تماس گرفتم و گفتم " باورم نمی شه " یعنی بعد از یکسال و نیم فیلم اکران میشه؟ گفت آره. اکران این سانسش هم به نفع یک موسسه خیریه است ولی البته ممکنه برادران انصار بریزند و فیلم را پایین بکشند، درست مثل فیلم " خصوصی " به شوخی گفت ممکنه کتک هم بخوری. گفت بلیط برای همسر و دخترت هم بذارم؟ گفتم نه اگر قراره کتک بخورم بذار تنها باشم.

شنبه ساعت ۱۱ رفتیم جمهوری پشت یک موتور نشستیم. موتوری تو هیاهوی ماشینا فهمید من هنرپیشه ام ازم پرسید گلشیفته فراهانی دیگه واقعا برنمی گرده؟ گفتم بعید می دونم. گفت حیف هنرپیشه خوبی بود. رسیدم دم وزارت چند تا تهیه کننده سینما که احساس کردم همشون چقدر پیر شدن و خبرنگارهای جوون و برادران انصار البته با فاصله با قیافه های عصبانی و شعارهای مرگ بر…مرگ بر… از همه این لحظات چهره دختر جوونی رو که یک پلاکارد دستش بود و روش نوشته شده بود بگذارید سینما زنده بماند با چهره ای بغض کرده، فقط فقط یادم مونده. توی خیابون جمهوری اسلامی پیاده داشتم قدم می زدم. نمی دونستم کجا باید برم. بعد دیدم نمی دونم کی هستم صدای شعارهای دم وزارت توی سرم می پیچید: مرگ بر…مرگ بر…مرگ بر سینمای… یه آقایی زد رو شونه ام برگشتم با خنده گفت با من عکس می گیری؟ بی اختیار گفتم باشه. گفتم میشه به من بگی اینجا کجاست. گفت خیابان جمهوری اسلامی. گفت کجا می خوای بری گفتم نمی دونم. گفتم من کی ام؟ گفت مارو مسخره کردی؟ گفتم نه، گفت بازیگر روسری آبی هستی. ۱۷،۱۸سال پیش اون کارگره رو بازی می کردی توی فیلم روسری آبی. وقتی نوبر رفت بغض کردی منم با بغض تو بغض کردم. آخه من عاشق بودم. گفتم نمی دونم چرا امروز فکر می کنم تبهکارم، شاید اختلاس کردم، گفت نه تو بازیگری. فیلم " من مادرهستم " روبازی کردی یهو همه چی یادم اومد.

یادم اومد برای دیدن فیلم " سرب " از پادگان لشکرک پیاده تا تهران اومدم چون پول نداشتم، فقط پول بلیط سینما رو داشتم. یادم اومد از بچگی از سگ می ترسیدم و اولین بارجلوی دوربین رفتم با یه سگ توی سریال " امام علی " در نقش یزید بازی کردم. از ترس اینکه اخراج بشم ترسم رواز همه قایم کردم. یادم اومد وقتی که از اسب افتادم پایین مربی سوارکاری مجبورم کرد روهمون اسب سوارشم تا ترسم بریزه. یادم اومد توسریال پلیس جوان در نقش افسر مهابادی قرار بود گلوله بخوره تو صورتم و برای اینکه یادبگیرم چطور بازیش کنم رفتم پیش یه دکتر گفتار درمانی اونم نوار مریضش سعیدحجاریان رو به من داد گوش کنم آخه اونم گلوله خورده بود تو صورتش. یاد آقای میرباقری افتادم که سکته کرده بود دوبینی داشت اما باز پشت مانیتور می نشست و یک چشمشو می بست، با یه چشم پلان می گرفت.

یاد مریلا زارعی تو فیلم " خرس " افتادم، قراربود که تو سرمای نمی دونم چند درجه زیر صفر بره تو قبر بخوابه و من خاک بریزم روی سرش، نتونستم. کارگردان خودش یه بیل خاک فشرده گلی رو ریخت روی سرش. مریلا آخ نگفت. کات دادن مریلا یه ساعت گریه کرد، فکرکردم فکش شکسته فقط پرسید تو ریختی، گفتم نه.

الان دوباره ساعت ۲ نصفه شبه هوا وارونه شده، پلیس از مردم خواسته نیان بیرون یه گوشه خونه نشستم و به هوای تاریک بیرون نگاه می کنم و به اون دختری که پلاکارد دستش بود فکر می کنم، براش دعا می کنم و به خودم می گم زنده باد سینما.