ساخت ادامه سریالهای خاطرانگیز و دوستداشتنی برای مخاطبان، اقدام شایسته و ارزشمندی است که تلویزیون در دستور کار خود قرار داده؛ بعد از «زیرخاکی» و «نونخ» نوبت به «پایتخت7» رسید که جلوی دوربین است. اما در این میان حرف و حدیثهایی درباره «دودکش» جدید هم به میان آمده.
سریالی که به غیر از نسخه اصلیِ آن که محمدحسین لطیفی برای اولین بار ساخت خیلی نتوانست توفیق و اقبالی داشته باشد. به تعبیرِ برخی از کارشناسان که میگفتند «آمپاسها» و «قمپزها» دیگر آن کارایی گذشته را ندارد. همان تکیهکلامهای معروف هومن برقنورد که نقش اصلی سریال را بازی میکرد. بهنام تشکر، سیما تیرانداز و نگار عابدی همه تلاش کردند اما آنی نشد که باید بشود.
اگر هم قرار است دوباره در دستور قرار بگیرد، میدان برای «برزو نیکنژاد» باز شود. همانگونه که در جریان ساخت «دردسرهای عظیم» این اتفاق افتاد و «مرداب» که به خوبی در شبکه نمایشخانگی توسطِ او ساخته شد. نیکنژاد کارگردان با سابقه و کاربلدی است اما باید میدان برای او فراخ شود.
« دودکش 1» را محمدحسین لطیفی ساخت و بعد از آن «پادری» را ساخت اما چون تمایلی به ادامهدار کردن سریال نداشت و معتقد بود ادامهها خوب در نمیآید، نامش را به «پادری» تغییر داد. «دودکش 2» ساخته برزو نیک نژاد، نسبت به فصل اول و حتی «پادری» کار ضعیفی بود. «دودکش 1» و «پادری» اگر چه ضعفهایی داشتند اما هر دو قابل قبول بودند؛ این در حالی است که متاسفانه «دودکش2» فاقد عناصر جذاب و پرکشش است.
در ساخت ادامه سریالها که عموماً خوب درنمیآید (به جز «نون خ»، «زیرخاکی» و «پایتخت») عموماً دوستان براساس همان عناصر و کلیشههای جواب داده فصلهای اول جلو میروند؛ در حالی که ادامه سریال باید مستقل باشد و در عین حفظ کاراکترها با ویژگیهای ثابتشان، سریال باید دارای ویژگیهای جدیدی هم باشد. باید کار تازه جلوه کند و وقتی تماشا میکنیم احساس کنیم اتفاق خلاقانه و نوآورانهای رخ داده است. اما در «دودکش2» نه تنها این اتفاق نیفتاد بلکه از نظر داستانپردازی و پرداخت شخصیتها کار عقب رفت دارد.
در این میان سریالهایی بودهاند که با نظرِ مدیران تلویزیون و دستاندکارانش به فصلهای دوم و سوم رسیدهاند؛ مثلا «بچه مهندس» که در سری چهارم بدون کارگردان اولیهاش ثابت کرد اگر روی آنتن نمیآمد شاید اعتبار و عقبه روایتهای اولیه و مورد پسندِ مخاطب را از دست نمیداد. اما در این میان سریالهایی هستند که به حدی مورد استقبال قرار میگیرند که ساخت آنها برای فصلهای بعدی هم در دستور کار قرار میگیرد.
البته «دردسرهای عظیم»، «زیرخاکی»، «نونخ» و «پایتخت» به غیر از فصل ششم آن توانستند در این عرصه با موفقیت قدم بردارند. حتی «شهرزاد»، «قلب یخی»، «عاشقانه» و «زخمکاری» در شبکه نمایشخانگی نتوانستند اقبالی داشته باشند چرا که باید به فرمولهای ساخت سریال دنبالهدار واقف باشند. فرمولی که
یکی از مشکلات اساسی در این میان بعضاً به تغییر نویسنده و کارگردان برمیگردد که ماهیت بسیاری از سریالها را تغییر میدهد. این تغییر نویسنده و کارگردان، ماهیت بسیاری از سریالها را تغییر داده است. در تلویزیون به «پایتخت» ضربه زد و در نمایشخانگی به «قلب یخی»!
زیرا بسیاری از فصلهای دوم و سوم برخی از سریالها به دلیل فقدان نویسنده و کارگردان فصل نخست خود، مخاطبشان را از دست دادهاند و از هویت اصلی سریال هم دور شدهاند. مثالِ عینی این نکته شاید سریال نمایشخانگی «قلب یخی» باشد.
سریالهای خارجی طولانیترند و سازندگانشان استاندارد سریالسازی را رعایت میکنند؛ اینجا به تعبیرِ بسیاری از کارشناسان بیشتر مینیسریال ساخته میشود تا سریال؛ از طرفی دیگر فرمولهای جذابیت، تعلیق و داستانمحوری و سوژه داشتن در آنها رعایت نمیشود؛ در بسیاری از اوقات، به خاطر جاافتادن کاراکترها و شخصیتهای آن مجموعه در میانِ آحاد مردم، باری به هر جهت و بدونِ هدف پیش میروند.
از این جهت، صنعت سریالسازی در جهان سالهاست که برای ساخت فصلهای بعدی یک سریال، پرمخاطب بودن و تأثیرگذاری آن را ملاک تصمیمگیری قرار میدهد. آیا این فرمولها برای ساخت سریال در کشور کاربردی دارند و دلیل فصلبندی سریالهای کم مخاطب چیست؟!
باید دید در وهله اول، «دودکش» جدید ساخته میشود و در گام بعدی نگاهی به ضعفهای خودش در فصل گذشته خواهد داشت که حداقل بتواند آنها را برای حضور دوباره بهبود بخشد یا خیر؟
با درنظر گرفتن همه این نکات و نقد و نظرها، ساخت فصل جدید برخی آثار نوستالژی و خاطرانگیز، اتفاق جذاب و ارزشمندی است که با توجه به فرمولهایی که سریالهای طولانی خارجی درنظر میگیرند میتوان «دودکش» و خیلی از آثار دیگر را در فصلهای متمادی ساخت و مخاطب لذت ببرد.