این خرده گیریها و اعتراضات، در زمان حیات خود حضرت و در زمان ائمه بعد از وی نیز صورت گرفته است که آن بزرگواران به آنها پاسخ داده اند.(۱)
شاید بعضی هم واقعا به دنبال این سؤال باشند که علت تفاوت سیره سیاسی امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام چیست؟ آیا امام حسین علیه السلام بیشتر از امام حسن علیه السلام در اندیشه نبرد در راه اسلام بوده یا دلیل دیگری دارد؟
برای کسانی که زیاد در عمق مطلب دقت نمی کنند، روش سیاسی این دو امام بزرگوار متناقض می نماید. لهذا برخی گفته اند اساسا امام دوم و سوم شیعیان دو روحیه مختلف داشته اند. امام حسن علیه السلام طبعا صلح طلب، ولی امام حسین علیه السلام مردی شورشی و جنگجو بوده است.
ما در این نوشتار از دو جنبه اعتقادی و اوضاع سیاسی - اجتماعی روشن میکنیم که صلح امام حسن علیه السلام و قیام امام حسین علیه السلام نه تنها متناقض نیستند، بلکه هر دو در زمان خود حرکتی لازم و در یک راستا و در تعقیب یک هدف بوده اند.
اسلام و جهاد
قبل از ورود به بحث توضیح مختصری درباره قانون اسلام در موضوع جهاد ضروری است، چون قیام و صلح هر دو به مسئله جهاد برمی گردند. امام حسن علیه السلام متارکه جهاد نمود و صلح کرد. ولی امام حسین علیه السلام قیام کرد و به جهاد مبادرت ورزید. آیا اسلام دین صلح است یا دین جنگ؟
در قرآن کریم هم دستور به جنگ و جهاد داده شده و هم دستور صلح. آیات زیادی راجع به جنگ با کفار و مشرکین است. مانند «وقاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم» (۲) «در راه خدا با کسانیکه با شما می جنگند بجنگید.». آیات دیگری هم در باب صلح وارد شده است. مانند: «وان جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم» (۳) «و اگر به صلح گراییدند، تو نیز بدان گرای و بر خدا توکل نما که او شنوای داناست.»
بنابراین اسلام نه صلح را به معنای یک قانون ثابت می پذیرد و نه در همه شرائط جنگ را توصیه می کند. بلکه هر کدام از این دو تابع شرایط خاصی است. از این رو می بینیم پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در بدر و احد و احزاب با مشرکین می جنگد و در حدیبیه با سرسخت ترین دشمنان اسلام یعنی مشرکین مکه قرارداد صلح امضا می کند.
سیره سیاسی ائمه از جنبه اعتقادی
اگر از لحاظ اعتقادی به حجت الهی بودن ائمه معتقد باشیم و هر حرکتی که از آنها صادر شده را الهی بدانیم، هر روشی که آن بزرگواران در پیش گرفته اند - اعم از صلح و جنگ - قابل توجیه و مورد قبول واقع خواهد شد. ائمه همه نور واحد و معصومند و مرتکب خطا و اشتباه و گناه نمی شوند. هدف آنان نیز یک چیز بوده و هست و آن عزت و اعتلاء و حفظ دین مبین اسلام است. چنانکه پیامبر اکرم فرمودند: «اسلام مادام که در سایه وجود دوازده امام و خلیفه است عزیز و مقتدر است.»(۴)
بر این اساس ائمه هدی به مقتضای عصمت و علمی که دارند، همیشه نافع ترین و بهترین راه را برای حفظ اسلام و اعتلای کلمه حق در پیش می گیرند. آنها نهایت تلاش خود را در جهت رسیدن به این هدف مصروف می دارند. تمام دغدغه شان حفظ دین است چه با شمشیر و چه با تدبیر. حرکت هر یک از آن حضرات ادامه و مکمل حرکت امام دیگر بوده است و همه بر طبق دستور خدا و رسولش عمل کرده اند. چنانکه حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام در جواب جابر که به آن حضرت عرض کرد: نمی شود شما هم مثل امام حسن علیه السلام صلح کنید؟ فرمود: «همانا برادرم به امر خدا و رسولش عمل کرد، من نیز به امر خدا و رسولش عمل می کنم.» (۵)
چرا صلح؟
ابو سعید عقیصا می گوید: به امام حسن مجتبی عرض کردم: چرا با معاویه صلح نمودی؟
آن حضرت فرمودند: «ای ابو سعید! آیا من حجت خدای تعالی بر خلقش نیستم و امام بعد از پدرم علی بر مردم نمی باشم؟ آیا من آن کسی نیستم که رسول خدا درباره من و برادرم فرمودند: حسن و حسین امامند چه قیام کنند و چه صلح کنند؟
پس من چه قیام می کردم و چه صلح می نمودم، امام هستم. ای ابوسعید! به همان علتی که پیامبر با قبایل بنی ضمره و بنی اشجع و با اهل مکه زمانی که از حدیبیه برمی گشت صلح نمود، من هم با معاویه صلح نمودم. [با این تفاوت که] اهل مکه کفار به تنزیل [یعنی به تصریح قرآن] هستند و معاویه و یارانش کفار به تاویل می باشند. ای ابو سعید! زمانی که من امام منصوب از طرف خدا هستم جایز نیست که در رای و نظرم اعم از اینکه صلح و یا جنگ باشد تخطئه شوم. اگر چه حکمت نظرم مشخص نباشد.» (۶)
بنابراین حدیث، اگر پیامبر اکرم در موقعیت و شرایط امام حسن بود، همان راهی که امام حسن در پیش گرفت را برمی گزید. طبیعتا اگر امام حسین هم در آن شرایط و موقعیت بود، راه چاره را تن دادن به صلح می دانست.
رهبر انقلاب در این زمینه می گوید: «ما نباید در تفاوت شیوه عمل ائمه علیهم السلام به تعداد امامان نظر کنیم. بلکه باید ائمه را بعنوان فردی که ۲۵۰ سال عمر کرده و بنا به شرائط مختلف و نیازهای هر زمان و امکانات موجود، مختلف عمل کرده است به حساب آوریم.»(۷)
بررسی شرائط سیاسی - اجتماعی دو امام
برای معلوم شدن چرائی روش امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مقابل معاویه و یزید باید موقعیت و شرایط زمان آن دو امام بزرگوار روشن گردد.
علت تفاوت شیوه این دو امام می تواند مسائل متعددی باشد. ما در اینجا به چهار تفاوت عمده زمان امام حسن علیه السلام با زمان امام حسین علیه السلام اشاره می کنیم:
۱- تفاوت موقعیت اجتماعی دو امام
امام حسن علیه السلام در مسند خلافت مسلمین بود ولی امام حسین علیه السلام چنین نبود. امام حسن علیه السلام خلیفه مسلمین است و یک نیروی طاغی و باغی علیه او خروج کرده است، کشته شدن او در این وضع یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز قدرت، ولی امام حسین علیه السلام یک معترض به حکومت موجود بود، اگر کشته می شد - که کشته شد - کشته شدنش شهادتی افتخارآمیز بود، همانطوریکه افتخارآمیز هم شد (۸).
پس اگر امام حسن علیه السلام مقاومت می کرد نتیجه نهائی آن - آنطور که ظواهر تاریخ نشان می دهد - این بود که کشته می شد و یا دست و کت بسته تحویل معاویه داده می شد و اسیر می گردید، و این کشته شدن یا اسارت خلیفه مسلمین در مسند خلافت بود و موجب شکست اسلام می گشت، ولی کشته شدن امام حسین علیه السلام کشته شدن یک نفر معترض به حکومت فاسد بود و این موجب از بین رفتن فساد و بیداری مردم علیه فساد و حرکت آنان در حفظ اسلام می شد، که چنین نیز شد.
۲- تفاوت جو فرهنگی و افکار عمومی
روزی که امام حسن علیه السلام صلح کرد، هنوز اجتماع به آن پایه از درک و بینش نرسیده بود که هدف امام را تامین کند. در آن روز مردم کوفه تمایلی به جنگ نشان نمی دادند. بهگونه ای که وقتی امام آنها را گرد آورد، خطابه ای ایراد کرد. آنان را به نیک اندیشی و پایداری و استقامت تشویق نمود و روزها و خاطره های ستوده جنگ صفین را به یادشان آورد. به آنان چنین وانمود کرد که در مورد پیشنهاد (صلح) معاویه با ایشان مشورت می کند.
در آخر خطابه اش فرمود: آگاه باشید معاویه ما را به کاری فراخوانده که در آن نه سربلندی هست و نه انصاف. اگر داوطلب مرگید سخن او را به خودش برگردانید و با زبانه شمشیر او را به محاکمه خدایی بکشیم. اگر خواستار زندگی هستید پیشنهاد او را بپذیریم و خشنودی شما را طلب کنیم. مردم از هر سو فریاد برآوردند: مهلت، مهلت، صلح را امضا کن. (۹)
آری کوفه زمان امام حسن علیه السلام کوفه ای خسته، ناراحت، متفرق و متشتت بود. کوفه ای که امیرمؤمنان علیه السلام در روزهای آخر ملاقاتش مکرر از مردم آن و عدم آمادگی شان شکایت می کرد.
تهدید، گرسنگی و قتل
مردم همین کوفه بیست سال حکومت معاویه را چشیدند و زجرهای زمان معاویه را دیدند. برنامه های ضد انسانی تهدید و گرسنگی معاویه علیه خود را تحمل نمودند. بهگونه ای که ابن ابی الحدید معتزلی می گوید: در زمان معاویه شیعیان در هرجا که بودند به قتل می رسیدند. بنی امیه دست و پای اشخاص را به احتمال اینکه از شیعیان هستند بریدند هر کس که معروف به دوستداری و دلبستگی به خاندان پیامبر بود زندانی شد یا مالش به غارت رفت یا خانه اش را ویران کردند. (۱۰)
طبری می گوید: زیاد بن سمیه که حاکم کوفه و بصره بود. به تناوب شش ماه در هر کدام از این دو شهر حکومت می کرد، «سمرة بن جندب» را به جای خود در بصره گذاشت تا در غیاب وی امور شهر را به عهده بگیرد، سمره در این مدت هشت هزار نفر را به قتل رسانید. (۱۱)
این ظلم و جورها واقعا مردم را بی تاب کرد و دنبال راه چاره بودند. از این رو حدود هجده هزار نامه به امام حسین علیه السلام نوشتند و برای همکاری با آن حضرت اعلام آمادگی کامل نمودند. از نظر تاریخی اگر امام به آن نامه ها ترتیب اثر نمی داد، در مقابل تاریخ محکوم بود. می گفتند زمینه مساعدی را از دست داد.
بنابراین از ناحیه کوفه بر امام حسین علیه السلام برای قیام اتمام حجت می شود. بهگونه ای که امام نمی تواند آن اتمام حجت را نادیده بگیرد. ولی در مورد امام حسن علیه السلام قضیه بر عکس است و اتمام حجت بر خلاف بود و مردم کوفه عدم آمادگی شان را اعلام کرده بودند. (۱۲)
۳- تفاوت یاران دو امام
امام حسن علیه السلام با یاران بی وفایی روبرو بود که عده ای از آنها در مقابل تطمیعهای معاویه خود را باختند. برق سیم و زرهای فتنه گر شام عقل از سرشان ربود و به لشکر معاویه ملحق گردیدند. جمعی دیگر از آنها برای معاویه نامه نوشتند که ما حاضریم حسن بن علی علیه السلام را دست بسته تحویل دهیم.
امام حسن علیه السلام یارانی داشت که خود وبال جان آن حضرت شدند. بهگونه ای که در اردوگاه آن حضرت به خیمه حضرتش حمله ور شدند. آن را غارت کردند و سجاده را از زیر پایش کشیدند و با گستاخی ردایش را از دوشش کشیدند. در ساباط یکی از یاران وی بنام «جراح بن سنان» جلو آمد و با وقاحت تمام آن حضرت و پدر گرامیش حضرت علی علیه السلام را متهم به شرک نمود. به ران آن حضرت با شمشیر ضربه ای زد که گوشت را شکافت و به استخوان رسید (۱۳). با چنین اصحابی امام چگونه می توانست در مقابل لشکر منسجم شام به جنگ ادامه دهد؟
در تواریخ آمده است که آن حضرت از یاران بی وفایش چنین شکوه می کند: «به خدا سوگند معاویه برای من از این مردمی که گمان دارند شیعه هستند بهتر است.»
اگر یارانی داشتم ...
و در خطبه ای که معاویه هم در آن مجلس حضور داشت فرمودند: «رسول خداصلی الله علیه وآله با اینکه قومش را به سوی خدا دعوت می نمود، مجبور شد از دست آنها فرار کند و به غار پناه آورد. اگر یارانی داشت هرگز از آنها فرار نمی کرد. من هم اگر یارانی داشتم هرگز با تو ای معاویه بیعت نمی کردم.»(۱۴)
آن حضرت در بیانی دیگر علت صلحش را نداشتن یار و یاور بیان می فرماید: «به خدا سوگند من حکومت را به معاویه واگذار نکرم مگر بهخاطر نداشتن یاران. اگر انصار و یارانی می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم تا اینکه خداوند بین من و او حکم کند.»(۱۵)
اما حضرت امام حسین علیه السلام یارانی داشت که هر چند از نظر کمیت تعدادشان اندک بود ولی از نظر ایمان و استقامت و وفاداری نظیر نداشتند. بهگونه ای که خود آن حضرت آنان را چنین می ستاید: «من اصحابی با وفاتر از یاران خود سراغ ندارم و خاندانی نیکوتر و مهربانتر از خاندان خود نمی شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نیک دهد.»(۱۶)
یاران حضرت ابی عبد الله الحسین علیه السلام حقیقتا قابل ستایش بودند و به درستی با ایمان و وفادار بودند،.زیرا تا یک نفر از ایشان زنده بود نگذاشتند آسیبی به امام و مولایشان برسد.
۴- تفاوت روحیات و رفتار معاویه و یزید
معاویه و یزید هر چند در اصل هدف (از بین بردن اسلام و غصب حق اهل بیت) متحد بودند و هر دو یک هدف را دنبال می کردند ولی در رفتار و روحیه، دو تفاوت عمده با هم داشتند که همین تفاوتها عکس العملهای مناسب خود را از ناحیه امامان می طلبید:
الف- کهنه کار بودن معاویه و خام بودن یزید:
معاویة بن ابی سفیان در حل و فصل مشکلات از مهارت خاصی برخوردار بود و به اصطلاح امروزی کهنه کار و آزموده بود. او بدین وسیله توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و افکار عمومی را با حکومت شام هماهنگ نماید. ولی یزید بن معاویه جوانی خام و بی تجربه و فاقد این مهارتها بود.
ب- قیافه دین گرایانه معاویه و فسق علنی یزید:
معاویه کفر را در لباس نفاق پوشانده بود. کینه اسلام و اهل بیت چنان در دل او ریشه دوانده بود که در پاسخ «مغیرة بن شعبه» که از او خواسته بود تا قدری درباره خاندان علی علیه السلام و شیعیانش به عدالت رفتار کند، گفته بود:
« به خدا قسم هدفم دفن [نام پیامبر و اسلام] است.»(۱۷) اما وی با همه کینه ای که نسبت به اسلام داشت، تظاهر به اسلام و دین داری می نمود و ظواهر دینی را رعایت می کرد. او نقاب دین به چهره داشت و بهگونه ای عمل نمود که مردم را دچار تردید و دو دلی کرد. همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خبر داد، دین خدا را مایه فریبکاری و بندگان خدا را بردگانی حلقه بگوش و مال خدا را ملک اختصاصی خویش ساخته بود.(۱۸)
این روحیه معاویه، کار امام حسن علیه السلام را پیچیده تر نموده بود و باید سالها می گذشت تا چهره مزورانه فرزند هند جگرخوار برای مردم آشکار می شد. صلح امام حسن علیه السلام این مهم را بخوبی به انجام رساند و چهره واقعی معاویه و بنی امیه را به مردم نشان داد. به خاطر همین روحیه حیله گرانه معاویه است که امام حسین علیه السلام در مدت ده سال اول امامتش که در زمان سلطنت معاویه واقع شده بود قیام نکردند. اما با مرگ معاویه و شروع سلطنت یزید دست به قیام زدند.
اظهار کفر
ولی یزید به عنوان عنصر مقابل امام حسین علیه السلام جوانی عیاش، آلوده به گناه و سگ باز بود. او با شراب خواری علنی دستورات دین مبین اسلام را زیر پا می گذاشت. اشعاری که از وی در کتب شیعه و سنی در این زمینه نقل شده، به وضوح نمایانگر اوج فساد و انحراف او می باشد (۱۹).
یزید به صراحت اظهار کفر می کرد. چنان که وقتی سر مبارک حضرت سید الشهداءعلیه السلام را جلوی او گذاردند با چوب خیزران به لبهای مبارک حضرت اشاره کرد و اشعاری را خواند که از جمله آن اشعار دو بیت زیر است:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء ولا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم
من بنی احمد ما کان فعل (۲۰)
«بنی هاشم با حکومت بازی کرد، نه از عالم بالا خبری رسیده و نه وحیی نازل شده است. من از نسل قبیله خودم نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام آنچه درباره پدران من انجام دادند را نگیرم.»
چنانکه ملاحظه می فرمائید در این اشعار فرزندزاده طلقاء علنا رسالت پیامبر را تکذیب می نماید. با خود عهد می کند که انتقام مشرکین جاهلیت را که بدست پیامبرصلی الله علیه وآله به هلاکت رسیده بودند از خاندان آن حضرت بگیرد.
یزید با دهن کجی آشکار به اسلام و دستورات حیات بخش آن، از نظر اعتبار و آبرو به جایی رسیده بود که «اخطل شاعر» - به روایت بیهقی - رو به روی او چنین گفت: «ای یزید حقا که دین تو همچون دین درازگوش است، بلکه تو از هرمز کافرتری. (۲۱)»
طبیعی است که اعتراض در مقابل چنین حاکمی که آبرویش به خاطر فساد نزد مردم بر باد رفته است، افتخاری بزرگ است. هر چند انسان در این اعتراض جانش را از دست بدهد.
سخن آخر:
امام حسن علیه السلام صلح نکرد بلکه صلح را بر او تحمیل نمودند. او در مقابل گروه باغی و یاغی شام ابتدا قیام کرد و در رویارویی با معاویه، نیروهایش را به منطقه «مسکن» گسیل داشت. اما بخاطر عواملی که بیان شد، ناچار تغییر سنگر داد و تدبیری اندیشید که بسان شمشیری دولبه به جان معاویة بن ابی سفیان بن حرب افتاد.
زیرا معاویه در مقابل تدبیر امام دو راه بیشتر نداشت یا به مواد معاهده صلح عمل کند که در این صورت امام حسن علیه السلام به هدفش یعنی عمل به احکام اسلام طبق کتاب و سنت، حفظ خون شیعیان و گرفتن خلافت از دست غاصبان کاخ نشین شام می رسید. یا اینکه مواد معاهده را زیر پا بگذارد - که معاویه این راه را برگزید - و در این صورت نقاب از چهره حیله گر و فریبکارانه معاویه کنار زده می شد. مردم پی به جنایت و فساد روحی او می بردند و زمینه برای قیام علیه بنی امیه فراهم می گشت، که چنین هم شد.
بنابر این، صلح امام حسن علیه السلام راه به وجود آمدن نهضت عاشورا را هموار ساخت. همچنین نتایج آن را قابل عرضه ساخت و به قول عالم بزرگ و جلیل القدر، مرحوم سید شرف الدین رحمه الله، شهادت کربلا پیش از آن که حسینی باشد حسنی بود. از نظر خردمندان، روز ساباط امام حسن علیه السلام به مفهوم فداکاری بسی آمیخته تر است تا روز عاشورای امام حسین علیه السلام زیرا امام حسن علیه السلام در آن روز در صحنه فداکاری نقش یک قهرمان نستوه و پایدار را در چهره مظلومانه یک از پا نشسته مغلوب ایفا کرد (۲۲).
سلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیا.
پی نوشت ها:
۱) نمونه هایی از این اعتراض و پاسخها در جلد ۴۴ بحارالانوار آمده است.
۲) بقرة/۱۹۰.
۳) انفال/۶۱.
۴) محمد محمدی ری شهری، اهل البیت فی القرآن والسنة، دارالحدیث، ۱۳۷۹، چاپ دوم، ص ۷۴، به نقل از صحیح مسلم و مسند احمد.
۵) سید محمد موسوی کاشانی، بر امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام چه گذشت، مؤلف، ۱۳۷۲، چاپ اول، ص ۸۴.
۶) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۹، چاپ دوم، ج ۴۴، ص ۲.
۷) جواد محدثی، تاریخ سیاسی ائمه علیهم السلام، انتشارات مدرسه، ۱۳۷۸، چاپ دوم، ص ۳۸، به نقل از پیشوای صادق.
۸) مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص ۸۳ - ۸۵.
۹) راضی آل یاسین، صلح الحسن علیه السلام، ترجمه آیت الله خامنه ای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص ۳۰۲، به نقل از ابن خلدون و ابن اثیر.
۱۰) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۴۳.
۱۱) محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ بیروت، ج ۵، ص ۲۳۷.
۱۲) مرتضی مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، انتشارات صدرا، ۱۳۷۲، چاپ هشتم، ص ۹۰ - ۹۱.
۱۳) شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق آل البیت، ۱۴۱۳ ه. ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۱۲.
۱۴) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۹، چاپ دوم، جلد ۴۴، ص ۲۳.
۱۵) طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمد هادی به، انتشارات اسوه، ۱۴۱۳ ه. ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۷۱.
۱۶) شیخ مفید، الارشاد، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، تحقیق مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۳ ه. ق، چاپ اول، ج ۲، ص ۹۱.
۱۷) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۳۸۵ ه. ق، چاپ دوم، ج ۵، ص ۱۲۹ - ۱۳۰.
۱۸) راضی آل یاسین، صلح الحسن علیه السلام، ترجمه آیت الله خامنه ای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص ۱۱، مقدمه کتاب.
۱۹) در این زمینه می توانید به کتاب تذکرة الخواص سبط بن جوزی، از صفحه ۲۸۶ به بعد مراجعه نمائید.
۲۰) سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، چاپ تهران، مکتبة نینوی الحدیثه، ص ۲۶۱.
۲۱) راضی آل یاسین، صلح الحسن علیه السلام، ترجمه آیت الله خامنه ای مد ظله العالی، انتشارات آسیا، تهران، ۱۳۴۸، ص ۵۱۶.
۲۲) مقدمه همان، ص ۲۱.