انیمیشنسازی در سالهای اخیر پیشرفتهای زیادی در کشورمان داشته، هم به لحاظ کیفیت و هم بهتبع آن، موفقیت در گیشه. « مسافری از گانورا » هم یکی از همین دسته کارهای متأخر است که پارسال در نخستین اکران خود توانست به فروشی بالای ۱۴ میلیارد تومان دست پیدا کند و اخیراً هم در فیلم نت اکران آنلاین شده است.
احمد علمدار کارگردان اگرچه این کار نخستین فیلم بلند سینمایی اوست، اما بهواسطه تجربه ساخت بیش از ۲۰ هزار دقیقه انیمیشن از سال ۸۲ تاکنون توانسته در مجموع اثری جذاب، روان و هیجانانگیز را برای مخاطب هدف خود آماده کند.
داستان حول محور رفاقت سه پسر نوجوان میگردد که برای کمک به فردی که دچار مشکل شده (در اینجا، آدم فضایی) با هم متحد میشوند. «رفاقت» و «همدلی و اتحاد برای هدف مشترک» دو مضمونی هستند که همیشه در سینما (چه ایران، چه جهان) جواب دادهاند، چه در گیشه و چه نزد مخاطب خاص. (البته در صورت وجود فیلمنامه و کارگردانی قوی). در این زمینه میتوان به فیلمهای زیادی اشاره کرد، از جمله هفت سامورایی (آکیرا کوروساوا)، هری پاترها، انتقامجویانها، بسیاری از وسترنهای قدیمی آمریکایی و…، بنابراین هوشمندی کارگردان در استفاده از چنین مضامینی نقش مهمی در توفیق فیلمش در گیشه داشته است.
سهیل، ستار و امید علیرغم همه تفاوتهای شخصیتی و فردی و نیز اختلافاتی که بعضاً با یکدیگر دارند، اما پشت به پشت هم برای رسیدن به هدفی که حالا برای هر سه آنها مهم شده است، میجنگند.
ستار و امید به لحاظ شخصیتی به نوعی در نقطه مقابل هماند. ستار، رزمیکار و امید، تپل اما بسیار باهوش و علمی است. آنها تقریباً در تمام طول فیلم با هم کلکل دارند، اما وقتی سفینه خرابی که به دنبال چیزی در آن رفتند، بر اثر بیاحتیاطی امید شروع به سقوط به دره میکند، ستار برای نجات امید حتی جانش را هم به خطر میاندازد. علاوهبراین، هر سه آنها برای کمک به آدم فضایی (سمندر) دست به هر کار خطرناکی میزنند که البته شاید بعضاً بدآموزیهایی هم داشته باشد.
اما صرفنظر از انتخاب مضمون جذاب، یکی دیگر از نقاط قوت فیلمنامه، شخصیتپردازی سه پسر بچه بهویژه ادبیات به کار بردهشده توسط آنهاست که کاملاً با ادبیات پسربچههای این نسل مطابقت دارد. استفاده از عباراتی نظیر «زدن شتکاش کردن»، «آهنگو عوض کن، فیزیکشیمیاش قاطیه»، «از خوشحالی دارم میترکم، بزن قدش نترکم» و…
از دیگر نقاط قوت فیلمنامه، برخی دیدگاههای کارگردان است که سعی کرده به نحو مناسبی آنها را در لابهلای داستان جای دهد. از جمله اثرات مخرب و تلخ جنگ: ستار، مهاجری است که در کودکی، مادرش در حمله دشمنان به خانهشان در افغانستان کشته شده است. سهیل هم به گونهای دیگر قربانی جنگ است. اثرات بمباران شیمیایی سردشت توسط عراق در زمان کودکی پدر و مادرش یکی از عواملی است که در معلولیت امروز او مؤثر بوده است. همچنین آسیبهای وارد شده به محیطزیست، گیاهخواری بهجای گوشتخواری و… از دیگر دیدگاههای کارگردان تنیدهشده در لایههای فیلم است.
از جنبه کارگردانی هم با اثری نسبتاً پخته و قوی سر و کار داریم، بهویژه در صحنههای اکشن از جمله: سکانس تعقیب و گریز که یک کامیون بزرگ دنبال بچههاست که دارند با یه موتور سهچرخه فرار میکنند. نمایش ریاکشنها و نماهای بسته بچهها که بهدرستی توسط تدوین در لابهلای این صحنههای مهیج گنجانده شده، به جذابیت آن افزوده است. نکته جالب دیگر این سکانس، شباهت زیاد بخشهایی از آن به فیلم «دوئل» (استیون اسپیلبرگ) است.
اما مهمترین بخش فیلم که شاید حرف اصلی سازندگان آن هم باشد، پایان آن است که سهیل علیرغم اقتضائات سنش و نیز اینکه لباسی که آدم فضایی به او داده است، قدرتی غیرعادی شبیه ابرقهرمان به او اعطا میکند، اما آگاهانه آن را از تن به در میکند و دوباره روی صندلی چرخدار مینشیند چون معتقد است که برای موفقیت باید به هوش و دانش خود تکیه کند، نه پاهایش. این یعنی برتری عقل و منطق بر هیجان و احساس که بهترین پیامی بود که فیلمی با قالب فانتزی و ماجراجویانه میتوانست به مخاطبان نوجوان خود بدهد.