امام هادی (ع) در ۱۵ ذی الحجه متولد شدند و پس از گذشت یکسال از خلافت معتز در سامرا مسموم شدند و در سوم ماه رجب به شهادت رسیدند و جسم پاک آن حضرت، در سامرا و در خانه مسکونی حضرت مدفون شد.
تولد امام دهم شیعیان حضرت امام علی النقی (علیه السلام) را نیمه ذیحجه سال ۲۱۲ هجری قمری نوشته اند. پدر آن حضرت، امام محمد تقی جوادالائمه (علیه السلام) و مادرش سمانه از زنان درست کردار پاکدامنی بود که دست قدرت الهی او را برای تربیت مقام ولایت و امامت مأمور کرده بود، و چه نیکو وظیفه مادری را به انجام رسانید و بدین مأموریت خدایی قیام کرد. نام آن حضرت – علی – کنیه آن امام همام ” ابوالحسن ” و لقبهای مشهور آن حضرت ” هادی ” و ” نقی ” بود. حضرت امام هادی (علیه السلام) پس از پدر بزرگوارش در سن ۸ سالگی به مقام امامت رسید و دوران امامتش ۳۳ سال بود.
فضائل و مکارم اخلاقی
۱. شخصیت معنوی و الهی
پیشوایان معصوم (علیه السلام) انسانهای کامل و برگزیدهای هستند که خداوند آنان را به عنوان مشعلهای فروزان هدایت جامعهی بشری و الگوهای رفتاری حق پویان و خداجویان، تعیین کرده است.
آنان در پرتو بندگی خداو برخورداری از کمالات نفسانی و ارزشهای انسانی به مرتبهای از منزلت معنوی و شخصیت ملکوتی رسیده اند که همهی سیلابها و چشمه سار های دانش و فضیلت از ستیغ وجود آن عرش نشینان، جاری میشود و مرغان دور پرواز اندیشه ها، توانایی رسیدن به قلهی بلند افکارشان را ندارند. (۲۰)
آنان عرشیانی هستند که خداوند برای هدایت فرشیان به جهان طبیعت فرستاده و بدین نعمت بزرگ بر همهی انسانها منت نهاده است. (۲۱) بر این اساس، سنخیتی با دیگران ندارند. (۲۲) آنان از سنخ نور هستند و وجودشان خالص، گزیده و مطهر به ارادهی خداست. (۲۳) و اگر در این عالم خاکی و مادی در کنار ملک نشینان زیست میکنند و با آنان همساز و همسخن میگردند، در بعد تجلی و ظهور ملکی و صورت ظاهری آنان است، نه صورت باطنی و حقیقت واقعی که آن برای دیگران غیر قابل درک و نزدیک شدن است.
در این مقیاس، نمیتوان آنان را با کسی مقایسه کرد و در یک ردیف دانست. امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«أنا اهل البیت لا یقاس بنا احد.» (۲۴)
با ما خاندان پیامبر (ص) کسی در خور مقایسه نیست.
امیر مؤمنان (علیه السلام) این حقیقت را با توضیح بیشتر و بیان فلسفهی آن چنین میفرماید:
«لا یقاس بآل محمد صلی الله علیه و آله من هذه الامه احد و لا یسوی بهم من جرت نعمتهم علیه ابدا. هم اساس الدین و عماد الیقین. الیهم یفییء الغالی و بهم یلحق التالی و لهم خصائص حق الولایه، و فیه الوصیه و الوراثه.» (۲۵)
از این امت هیچ احدی با خاندان رسالت قابل قیاس نیست، و هرگز نمیتوان پروردهی نعمت (علم و هدایت) ایشان را همپایهی آنان دانست. آل محمد (ص) پایهی دین و استوانه یقینند. هر که از حد درگذرد (و از راه حق دور افتد) باید بسوی آنان بازگردد، و آن که وامانده است، به ایشان پیوندد. حق ولایت و امامت، خاص آنان است، و وصیت و میراث پیامبر (ص) در میان ایشان باقی است.
نخستین ویژگی خاندان رسالت در بیان امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حق امامت و ولایت آنان بر مردم است که از سوی خدا به ایشان واگذار شده است. این منصب الهی و ربانی و مسؤولیت سنگین را کسی میتواند بپذیرد که همهی شرایط پذیرش آن از نظر علم و عصمت و کمالات نفسانی در وجودش فراهم باشد؛ بنابراین اگر هیچ دلیلی بر شخصیت والا و منزلت معنوی و الهی امامان (علیه السلام) جز نصب ایشان به مقام امامت از سوی خدا وجود نداشته باشد، همین یک دلیل برای اثبات مدعی کافی است.
پیشوای دهم (علیه السلام) عضو این خاندان برگزیده و پیشتاز در دانش و تقوا و کمال است که نه تنها نزد خدا و رسول او از منزلتی والا و رتبتی بی همسان، برخوردار میباشد که ابعاد شخصیت معنوی و الهی اش در کرانههای جهان طبیعت تجلی کرده و انسانهای روشن ضمیر و حق بین را به اعتراف و فروتنی در برابر عظمتش واداشته است. به عنوان نمونه ابن صباغ مالکی، به نقل از بعضی دانشمندان مینویسد:
فضیلت ابوالحسن علی بن محمد هادی (علیه السلام) چترهایش را بر پهنهی زمین گسترده و رشته هایش را به ستارههای آسمان پیوسته است.
هیچ فضیلت و منقبتی نیست جز آن که به او منتهی میگردد و هیچ بزرگواریی نیست مگر آن که حد تمام و کمال آن از آن اوست.
هیچ خصلت والایی بزرگ نمینماید جز آنکه دلیلهای آن در وجود او آشکار است، و او این همه را به خاطر گوهر ذاتش یعنی سخاوتمندی که از ویژگیهای او و بزرگواری که از سرشت ارجمندش نشأت میگیرد، شایسته گشته است….
وجودش مهذب، اخلاقش منیع، راه و روشش معتدل، صفاتش برجسته و هر کار نیکی به وجودش آبادان و شایسته است. در شکوه، آرامش، پاکی و پاکیزگی و برازندگی، نبوی مسلک و علوی سرشت بود.
روحی پاک و همتی والا داشت؛ بگونهای که کسی از مردم همسان او نبود و در این راه دشوار، اما پسندیده، کسی به پای او نرسید و امید رسیدن نیز نداشت. (۲۶)
۲. انس با معبود
پیشوایان معصوم (علیه السلام) در بالاترین درجهی شناخت حق تعالی قرار داشتند و همین درک و شناخت عمیق، آنان را به ارتباط و انس همیشگی با خدا واداشته و شعلههای آتش عشق به معبود و وصال به حق، بر جانشان شرر میافکند و آرامش را از آنان سلب میکرد.
پارسایی و انس با پروردگار آن چنان جلوه و نمودی در زندگی امام نقی (علیه السلام) داشت که برخی از شرح حال نویسان در مقام بیان برجستگیها و صفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته اند. «ابن کثیر» مینویسد:
«کان عابدا زاهدا.» (۲۷)
او عابدی وارسته و پارسا بود.
«یافعی» میگوید:
«کان الامام علی الهادی متعبدا، فقیها، اماما.» (۲۸)
امام علی هادی (علیه السلام) کمر همت به عبادت بسته، فقیه و پیشوا بود.
«ابو الفلاح حنبلی» در وصف حضرتش مینویسد: «ابوالحسن علی بن الجواد… المعروف بالهادی کان فقیها، اماما متعبدا.» (۲۹)
ابوالحسن علی فرزند حضرت جواد… معروف به هادی، فردی فقیه، امام و متعبد بود.
امام هادی (علیه السلام) شب هنگام به پروردگارش روی میآورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجود سپری میکرد و بین پیشانی پینه بسته اش و زمین، جز سنگ ریزه و خاک، حائلی وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار میکرد:
«الهی مسییء قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطاه.» (۳۰)
بارالها! گهنکاری بر تو وارد شده (و به در خانه ات آمده) و گدایی آهنگ تو را نموده است. تلاشش را بی نتیجه مگردان (و امیدش را ناامید مکن) و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار بده و از لغزشش درگذر؛ و در توصیف قطب راوندی نسبت به آن بزرگوار آمده است:
…، چون شب فرا میرسید رو به قبله میایستاد و مشغول عبادت میگشت و ساعتی از راز و نیاز باز نمیایستاد؛ در حالی که جامهای پشمینه در بر و سجادهای حصیری در برابر داشت. (۳۱)
و نیز «حائری» مینویسد:
امام هادی (علیه السلام) در اثر شدت علاقه به عبادت و مناجات با پروردگار، شبها آرام نداشت و جز اندکی نمیخوابید. در دل شب بر روی شنها و ریگزارها مینشست و شب را به عبادت، استغفار و تلاوت قرآن سپری میکرد. (۳۲)
مأموران متوکل بارها در دل شب به خانهی امام (علیه السلام) هجوم بردند و، چون وارد خانه میشدند آن عبد صالح خدا را در حالی که لباسی خشن بر تن داشت و بر روی حصیری به نماز ونیایش ایستاده بود، میدیدند.
امام هادی (علیه السلام) نه تنها در عمل که در سخنان گهربارش پیروان خود را به تهجد و شب زنده داری تشویق میکرد. در سخنی از آن حضرت آمده است:
«السهر ألذ للمنام و الجوع یزید فی طیب الطعام.» (۳۳)
بیدار ماندن (و شب زنده داری) خواب را لذتبخشتر میسازد و گرسنگی موجب فزونی لذت غذا میشود.
۳. زهد و پارسایی
امام هادی (علیه السلام) همچون پدران بزرگوار خود در نهایت درجهی زهد و پارسایی زیست و از تمامی جاذبهها و لذایذ مادی کناره گرفت، و اطاعت خدا را بر همه چیز مقدم داشت. منزل امام (علیه السلام) در مدینه و سامرا از هر نوع وسائل، تهی بود. مأموران متوکل، سر زده به منزل آن گرامی وارد شدند و خانه را با دقت بازرسی کردند، چیزی از تجملات زندگی در آن نیافتند و به متوکل گزارش دادند که دیدند امام (علیه السلام) در اتاقی. در حالی که ردایی پشمینه بر تن دارد. بر روی ریگها و شنها نشسته و فرشی زیر پا ندارد.
«سبط بن جوزی» مینویسد: امام هادی (علیه السلام) هیچ گرایشی به دنیا نداشت و همواره در مسجد بود. وقتی مأموران، خانهی او را بازرسی کردند جز چند جلد قرآن و کتب دعا و کتابهای علمی چیزی نیافتند. (۳۴)
امام هادی (ع) به دنیا در حد بازاری مینگریست که میباید در آن تجارت کرد و برای زندگی جهان واپسین سود لازم و سرمایهی مورد نیاز را به دست آورد. آن حضرت در سخنی فرمود:
«الدنیا سوق، ربح فیها قوم، و خسر آخرون.» (۳۵)
دنیا بازاری است که گروهی در آن سود بردند و گروهی دیگر زیان.
در سخنی دیگر فرمود:
«ان الله جعل الدنیا دار بلوی، و الآخره دار عقبی، و جعل بلوی الدنیا لثواب الآخره سببا، و ثواب الآخره من بلوی الدنیا عوضا.» (۳۶)
خداوند دنیا را خانهی گرفتاری و آزمایش و آخرت را خانهی کیفر و پاداش قرار داده است، و گرفتاریها و آزمایشهای این جهان را موجب دستیابی به پاداش آخرت و ثواب آخرت را عوض رنجها و گرفتاریهای دنیا مقرر کرده است.
کسی که چنین نگرشی به دنیا و ماهیت آن داشته باشد، سرمایهی عمر ارزشمند خود را صرف تجملات و اندوختن زخارف آن نمیکند و در مقابل، همهی تلاش و کوشش خود را صرف کسب ثواب آخرت و رضوان الهی؛ که در پرتو اطاعت و بندگی خدا و ارتباط و اتصال به حق حاصل میشود. میکند.
پیشوای دهم با این درک و شناخت عمیق از دنیا و آخرت، همچون جدش امیر مؤمنان (علیه السلام) دنیا را طلاق داد و از زر و زیور آن چشم پوشید، و دوری گزید و به خدای تعالی پیوست، و آنچه موجب تقرب به او بود انجام داد.
۴. بخشندگی
امامان معصوم (علیه السلام) برای مظاهر دنیوی از جمله مال و ثروت، ارزش ذاتی قائل نبودند و سعی میکردند به حداقل آن؛ که زندگی معمولی روزانهی آنان را تأمین کرده آن بزرگواران را در راه انجام وظایف فردی و اجتماعی یاری رساند. بسنده کنند و افزون بر آن را در راههایی که موجب خشنودی خداوند بود صرف میکردند.
یکی از این راهها؛ که در آیات و روایات نسبت به آن سفارش فراوان شده. انفاق و بخشش به افراد تهیدست و نیازمند است. این سیاست خداپسندانهی مالی؛ که در زندگی امامان (علیه السلام) در سطح گسترده و اعجاب برانگیزی به چشم میخورد. علاوه بر جنبههای معنوی و آثار اخروی، عامل مهمی در فقر زدایی، کاهش فاصلهی طبقاتی در میان جامعهی اسلامی، تألیف قلوب افراد، حفظ شخصیت و علاقمند ساختن آنان به مکتب اهل بیت (علیه السلام) و جلوگیری از ارتباط برقرار کردن و نزدیک شدن آنان به دستگاه زر و زور خلفا بود.
در پرتو برخورداری ائمه (علیه السلام) از این خوی نیکو، وجود آن بزرگواران پیوسته مایهی امید، و خانه شان، مرکز نشر دانش، پناهگاه افراد نیازمند و درمانده و محل آمد و شد انسانهای مختلف، بویژه آنان که از راه دور میآمدند، بود.
این مسأله، هم برای عموم مردم جا افتاه بود؛ بگونهای که وقتی فرد نیازمند و درماندهای را میدیدند او را به خانهی امامان (علیه السلام) راهنمایی میکردند؛ و هم برای خود افراد درمانده؛ بدین معنی که به محض مواجه شدن با مشکلی بدون درنگ و بطور مستقیم سراغ «بیت امامت» را میگرفتند.
امام هادی (علیه السلام) همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت و کرم بود و گاهی مقدار انفاقش به حدی از فزونی میرسید که دانشمندی مانند «ابن شهر آشوب» پس از نقل آن میگوید:
این مقدار انفاق، معجزهای است که جز پادشاهان از عهده کسی ساخته نیست و تا کنون این مقدار بخشش را از کسی سراغ نداریم. (۳۷)
مورخان موارد زیادی از احسان و انفاق پیشوای دهم به نیازمندان و درماندگان را نقل کرده اند که ما به چند مورد بسنده میکنیم.
گروهی از بزرگان شیعه و یاران امام (علیه السلام) به نام های: ابو عمرو عثمان بن سعید، احمد ابن اسحاق اشعری و علی بن جعفر همدانی، به محضر آن حضرت شرفیاب شدند. احمد بن اسحاق از سنگینی بدهکاری خویش نزد امام (علیه السلام) شکایت کرد.
امام هادی (علیه السلام) به وکیلش «ابو عمرو» فرمود: سی هزار دینار به او، و سی هزار دینار به علی بن جعفر بده؛ برای خود نیز سی هزار دینار بردار. (۳۸)
امام (علیه السلام) با این انفاق انبوه به زندگی این بزرگان؛ که به کار مبارزه و نشر فرهنگ ناب تشیع همت گمارده بودند و شاید فرصت چندانی برای کار و تأمین نیازهای زندگی خود نمییافتند. گشایشی بخشید و تنگدستی را از آنان برطرف ساخت.
ابو هاشم جفری نقل میکند: تنگدستی سختی بر من روی آورد. خدمت امام هادی (علیه السلام) رفتم. چون در محضرش نشستم فرمود:ای ابو هاشم! شکر کدامیک از نعمتهای خدا را که به تو عطا کرده میتوانی بجای آوری؟ من سکوت کردم و ندانستم چه بگویم.
خداوند به تو نعمت ایمان را ارزانی داشته و (در پرتو آن) بدنت را بر آتش دوزخ حرام کرده و سلامتی و عافیت داده و بر اطاعت و بندگی اش یاریت نموده و قناعت داده است تا در پرتو آن از اسراف کاری مصون بمانی.ای ابو هاشم! من بدین مطالب آغاز به سخن کردم، چون گمان میکنم تو میخواهی از کسی که این همه نعمت به تو داده نزد من شکوه کنی. من دستور دادم یکصد دینار به تو بدهند. آن را بگیر! (۳۹)
امام (علیه السلام) در این داستان ضمن بخشش به ابو جعفر و رفع نیاز او، نعمتهای بزرگ الهی را که به او ارزانی داشته و هر یک از آنها شکر خاص خود را میطلبد، به او متذکر شده است و این درس بزرگ را به وی داد که وظیفهی بندگی ایجاب میکند که او به جای لب به شکوه گشودن از تنگدستی که به وی روی آورده و شاید به مصلحت او هم بوده، بهتر است شکر آن همه نعمت خدادادی را بجا آورد.
اسحاق جمال میگوید: برای ابوالحسن (علیه السلام) گوسفندان زیادی خریدم؛ سپس مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمیشناختم؛ سپس تمامی آن گوسفندان را میان کسانی که آن حضرت دستور میداد، توزیع کردم. (۴۰)
در روایت دیگر، زمان خرید و توزیع گوسفندان روز «ترویه» (۴۱) ذکر شده است. (۴۲)
از این روایت دو نکتهی مهم استفاده میشود. نخست آن که امام (علیه السلام) در مسائل مالی و انفاقهای جزئی هم، مسائل امنیتی و حفاظتی را رعایت میکرده است و این، بیانگر شدت محدودیت آن گرامی از سوی دستگاه خلافت است؛ با این حال امام (علیه السلام) این کار را تحت پوشش قربانی انجام داد تا هر گونه سوء ظنی را نسبت به خود از بین ببرد.
دوم: آنکه این اقدام حضرت بیانگر اهتمام آن بزرگوار به مسألهی قربانی است. وی که میدید بستگان و خویشانش توانایی انجام این عمل مستحب را ندارند و اگر او به آنان کمک نکند بناچار آن را ترک خواهند کرد، پیش از عید قربان گوسفندانی برای ایشان میفرستاد تا در روز عید امکان قربانی برایشان فراهم باشد.
۵. بردباری
حلم و بردباری از ویژگیهای مهمی است که مردان بزرگ، بویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد و اصطکاک را با مردم نادان و گمراه داشتند، از آن برخوردار بوده و در پرتو این خلق نیکو، افراد بسیاری را بسوی خود جذب کردند.
بردباری نقش مهمی در پیشرفت کارها و موفقیت افراد دارد، تا آنجا که امام هادی (علیه السلام) فرموده است:
«ان الظالم الحالم یکاد ان یعفی علی ظلمه بحلمه، و ان الحق السفیه یکاد أن یطفی نور حقه بسفهه.» (۴۳)
ستمگر بردبار چه بسا بخاطر بردباری اش مورد بخشودگی قرار گیرد و ممکن است انسان حق بجانب بی حلم، روشنایی نور حقش بخاطر سفاهتش خاموش گردد.
پیشوای دهم با این بیان ظریف به پیروان خود هشدار میدهد که مبادا با متخلق نشدن به این فضلیت اخلاقی ارزشمند، مشعل فروزان حق را در وجود خویش خاموش کنند.
امام (علیه السلام) با این نگرش به «حلم» در عمل نیز همچون نیکان خود در برابر ناملایمات، بردبار بود و تا جایی که مصلحت ایجاب میکرد با دشمنان حق و ناسزاگویان و اهانت کنندگان به ساحت مقدسش، با بردباری برخورد میکرد.
«بریحه ی» عباسی؛ که از سوی دستگاه خلافت به سمت پیشنمازی مکه و مدینه منصوب شده بود. از امام هادی (علیه السلام) نزد متوکل سعایت کرد و از وی خواست دست آن حضرت را از این دو پایگاه مهم کوتاه کند.
متوکل. در پی این سعایت. امام (علیه السلام) را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا (ص) به سامرا تبعید کرد. «بریحه» در میان راه رو به امام (علیه السلام) کرد و گفت: تو خود میدانی که عامل تبعید تو من هستم. با سوگندهای محکم و استوار، سوگند میخورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیرالمؤمینن یا یکی از درباریان و فرزندان او ببری، تمامی درختانت را (در مدینه) آتش میزنم و بردگان و خدمتکارانت را میکشم و چشمههای مزرعه هایت را کور خواهم کرد و یقین بدان که همهی این اقدامات را انجام میدهم.
امام (علیه السلام) متوجه او شد و فرمود: نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که شب گذشته شکایت تو را نزد خدا بردم و من شکایت از تو را که بر خدا عرضه کرده ام نزد غیر او از بندگانش نخواهم برد.
«بریحه»، چون این سخنان را از امام (علیه السلام) شنید و با این موضع ملایم و بردبارانهی آن گرامی مواجه شد، به دامن آن حضرت افتاد و تضرع و لابه کرد و از محضرش تقاضای بخشش نمود. امام (علیه السلام) در نهایت بزرگواری فرمود: تو را بخشیدم. (۴۴)
۶. هیبت در دلها
امامان (علیه السلام)، مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق، و منبع تجلیات و انوار خاصهی او هستند. بر این اساس از یک قدرت معنوی فوق العاده و نفوذ و هیبت خاصی برخوردارند.
این هیبت و شکوه و عظمت خدادادی را در زیارت جامعه و از زبان امام هادی (علیه السلام) چنین میخوانیم:
«طاطاکل شریف لشرفکم، و بخع کل متکبر لطاعتکم و خضع کل جبار لفضلکم و ذل کل شیء لکم.»
هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری و شرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینیی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است.
روی این جهت بارها اتفاق میافتاد که حاکمان جور در غیاب امامان (علیه السلام) تصمیمهای خطرناکی نسبت به آنان میگرفتند، ولی به محض رویارو شدن با ایشان و نگاه به رخسار پر فروغشان، کابوس ترس و وحشت در دلهایشان سایه میافکند؛ بگونهای که مجبور میشدند از تصمیم خود برگردند.
فروغ این هیبت و عظمت الهی در چهرهی امام هادی (علیه السلام) کاملا نمایان بود و دوست و دشمن، و به تعبیر خود آن پیشوای معصوم، هر شریف و متکر و جباری را به خضوع در برابرش واداشته بود. اینک چند نمونه:
محمد بن حسن اشتر علوی نقل میکند: با پدرم بر در خانهی متوکل بودیم و جمعی از آل ابوطالب، آل عباس و آل جعفر نیز حضور داشتند. امام هادی (علیه السلام) وارد شد. تمامی آنان که بر در خانهی متوکل حضور داشتند، به احترام آن حضرت از اسب پیاده شدند. امام (علیه السلام) داخل خانه شد. بعضی از حاضران به بعضی دیگر گفتند: چرا باید برای این نوجوان از مرکب پیاده شود؟ او نه از ما شریفتر است و نه سنش از ما بیشتر است. سوگند به خدا (در بازگشت) برای او پیاده نخواهیم شد.
ابو هاشم جعفری که در آنجا حضور داشت گفت: به خدا سوگند وقتی نگاهتان به او بیفتد با کوچکی و خواری برای او پیاده خواهید شد.
طولی نکشید که امام هادی (علیه السلام) از دربار متوکل بازگشت. چون نگاه حاضران به آن حضرت افتاد بی اختیار از اسبها پیاده شدند. ابو هاشم گفت: مگر نگفتید پیاده نمیشویم؟ گفتند: به خدا سوگند نتوانستیم خودداری کنیم؛ بگونهای که بی اختیار از مرکبها پیاده شدیم! (۴۵)
زید بن موسی (۴۶) چند بار به «عمر بن فرج رخجی» حاکم مدینه گوشزد کرد و از او خواست وی را بر فرزند برادرش امام هادی (علیه السلام) مقدم بدارد و میافزود: او جوان است و من عموی پدر او هستم.
«عمر» سخن او را برای امام هادی (علیه السلام) نقل کرد. حضرت فرمود: یک بار این کار را بکن. فردا مرا پیش از او در مجلس بنشان، سپس ببین چه خواهد شد.
روز بعد «عمر» امام (علیه السلام) را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست. سپس به «زید» اجازهی ورود داد. «زید» در برابر امام (علیه السلام) بر زمین نشست.
چون روز پنج شنبه شد، والی ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و در صدد مجلس بنشیند؛ سپس از امام (علیه السلام) خواست وارد شود. امام (علیه السلام) داخل شد هنگامی که چشم زید به حضرت افتاد و هیبت امامت را در رخسار ملکوتی اش مشاهده کرد، بی اختیار از جای برخاست و امام (علیه السلام) را بر جای خود نشانید و خود در برابر او نشست. (۴۷)
بدون شک منشأ این همه هیبت و شکوه امام (علیه السلام)، قدرت مادی و سلطنت ظاهری او نبود؛ بلکه اطاعت خدا و پارسایی در دنیا و تقوای دینی و از همه مهمتر، ایمان آن بزرگوار بود، که او را از ذلت نافرمانی حقتعالی خارج و به عزت اطاعت و بندگی او داخل کرده بود.
پی نوشت:
۲۰. مضمون سخن حضرت امیر (علیه السلام) در آغاز خطبهی سوم نهج البلاغه است: «ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر.»
۲۱. در زیارت جامعه، رسیده از امام هادی (علیه السلام) آمده است: «خلقکم الله أنوارا فجعلکم بعرشه محدقین حتی من علینا بکم.» خداوند، شما را نور آفرید و محیط بر عرش خویش قرار داد تا این که به وسیله شما (و فرستادنتان به میان ما) بر ما منت نهاد.
۲۲. قرآن میفرماید: «ما کان محمد أبا احد من رجالکم ولکن رسول الله…» (احزاب (۳۳)، آیه ی۴۰).
۲۳. یرید الله… و یطهرکم تطهیرا (احزاب، آیه ۳۳).
۲۴. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۴۰۷٫
۲۵. نهج البلاغه، خطبهی ۲، ص ۴۷٫
۲۶. الفصول المهمه، ص ۲۸۲٫
۲۷. البدایه و النهایه، ج ۱۱، ص ۱۵٫
۲۸. حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۲۹٫ به نقل از: مرآه الجنان، ج ۲، ص ۱۶۰٫
۲۹. شذرات الذهب، ج ۲، ص ۱۲۸٫
۳۰. ائمتنا، ج ۲، ص ۲۵۷؛ حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۱۳۷٫
۳۱. الخرایج و الجرایح، ص ۱۴۹٫
۳۲. ائمتنا، ج ۲، ص ۲۱۸٫
۳۳. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۳۶۹٫
۳۴. حیاه الامام علی الهادی (علیه السلام)، ص ۴۵٫
۳۵. تحف العقول، ص ۳۵۸٫
۳۶. همان.
۳۷. مناقب، ج ۴، ص ۴۰۹٫
۳۸. همان.
۳۹. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۹٫
۴۰. کافی، ج ۱، ص ۴۹۸٫
۴۱. روز هشتم ذیحجه.
۴۲. اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۳۷٫
۴۳. تحف العقول، ص ۳۵۸٫
۴۴. ر. ک: اثبات الوصیه، ص ۱۹۶٫
۴۵. اعلام الوری، ص ۳۶۰؛ مناقب، ج ۴، ص ۴۰۷؛ بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۳۷٫
۴۶. ظاهرا وی همان زید بن موسی بن جعفر است که به «زید النار» معروف است و براساس نقل سید محسن امین در اعیان الشیعه، ج ۷، ص ۱۲۸ در حدود سال ۲۴۷ در اواخر حکومت متوکل در گذشته است.
۴۷. اعلام الوری، ص ۳۶۵٫