تتلو در زیرزمین متولد شد، رشد کرد و بالا آمد. او قبل از اینکه خواننده شود زیرزمینی بود و شخصیتش را میتوان یک برونداد نمادین غلظتیافته از تاثیر آسیبهای اجتماعی بر فرد دانست.
خیلیها در محلات فقیر بزرگ شدند که بعضیشان در یک خط افقی به زندگی ادامه دادند و از خوب یا بد سرنوشتشان کسی احوالی نپرسید. عدهای از اهالی آنجا اما با هر مکافاتی که بود خودشان را لااقل کمی بالا کشیدند و سعی کردند به لحاظ فرهنگی و طبقاتی اگر نمیشد عروج کنند، لااقل چند پله بالا بیایند. اینجا اما صحبت از آنهایی است که در همان طبقه اسفل جامعه باقی ماندهاند و تلاشهایشان برای بالا آمدن، فقط رایحه غلیظ و آزاردهندهای که عصارهای از عفونتهای سیاهچاله است را به سطح شهر میرساند و مشام آدمهای شیک روی زمین را میگزد.
یکی از اینهایی که گوشی میقاپید، میگفت گاهی تا حدود ۱۵ میلیون تومان در روز درآمد دارد. زورگیر و نسقگیر اجارهای و امثال آن را هم میتوان از همان لایههای آسیبدیده اجتماع به وفور پیدا کرد که درآمدشان در یک هفته، گاهی حقوق شش ماه یک کارمند طبقه متوسط است، یا حتی بیشتر، اما اینها هنوز مال همان طبقه زیرزمین باقی ماندهاند.
این همه پول درمیآورند اما هیچوقت هیچکدامشان پولدار نمیشوند و اگر فعالیتهایی تا این اندازه پردرآمد را رها کنند، یک ماه بعد پول خرید چند قرص نان را ندارند. انگار یک ریسمان فرهنگی پای آنها را به تیرکی در زیرزمین بسته و از جهت اقتصادی هم نمیگذارد بالا بیایند. حتی اگر پولدار شوند هم احتمالا طبقه اجتماعی و فرهنگیشان فرق نمیکند.
تحلیل این جماعت مبسوط است و پیچیدگیهای خاص خودش را دارد اما تقریبا همه قبول دارند که همین آدمها اگر به جای زیرزمین در یکی دیگر از طبقات ساختمان اجتماع متولد شده بودند و رشد میکردند، احتمال اینکه چنین شخصیتهایی پیدا کنند به یکهزارم کاهش مییافت.
امیرحسین مقصودلو یا همان تتلو یکی از کودکانی است که در زیرزمین ساختمان جامعه متولد شد و هنوز زیرزمینی باقی مانده است. ماجرای امیرحسینی که تبدیل به تتلو شد، ماجرای تلاشهای ناکام یکی از بچههای زیرزمین برای بالا آمدن از طبقهاش و رسیدن به سطح است.
او تا یک جایی تلاش کرد خوانندهای برای جوانهای همنسل خودش در طبقه متوسط شود و حتی در سال پرآشوب ۸۸، برای کاندیدای سبزها ترانهای خواند. بعد کمکم از این تلاش مایوس شد و نسبت او با طبقه متوسطیها به یک کلکل و روکمکنی کشید.
تتلو میخواست دوباره متولد شود؛ اینبار در طبقه متوسط؛ اما وقتی فهمید چنین امکانی برایش فراهم نیست، همه فوت و فنهایی که در زیرزمین برای کلکل و درآوردن لج متوسطیها بلد شده بود را به کار بست و از همین طریق توانست موفقیتهایی به دست بیاورد.
حالا او به یک جوکر تبدیل شده بود که ناکام در جلب نظر از همنسلیهای طبقه متوسطیاش توانسته بود لشکری از نوجوانان دهههای بعد را پای کارش بیاورد و به این شکل تتلو متولد شد.
حمله تتلو به ارزشهای طبقه متوسط که از آزادیهای فردی گرفته تا نمادهایی مثل محمدرضا شجریان امتداد مییافت، به هیچوجه عدالتخواهانه نبود اما مولود بیعدالتی بود. او درست و غلط، هر چه را که میگفت با لحنی گزنده و عموما مستهجن میگفت و به یک استاد بلامنازع در حرص دادن متوسطیها تبدیل شد.
این شیوه شخصیتی اتفاقا به شهرت او خیلی کمک میکرد و همین موضوع که هر قدر متوسطیها بیشتر از تتلو لجشان میگرفت او معروفتر میشد، خودش پدیدهای بود که با آن میشد موضوع شهرت را خصوصا در عصر شبکههای اجتماعی از زاویهای جدید دید و بررسی کرد.
شخصیت تتلو اساسا زاییده کلکل و لجبازی با طبقهای است که او را به خودش راه نداد و در هر مواجههای با این پسر زیرزمینی، بینیاش را با دستمال گرفت و رد شد. در زمانی که تقریبا تمام ترانههای فارسی اگر شادمانه نباشند، تم واسوخت یا اصطلاحا شکست عشقی دارند، تم تتلو این بود که رودست خورده اما نهایتا برنده دعوا شده است. این هم از همان کلکل دائمی بلند میشد؛ شبیه دیالوگ نهایی فیلم «پاپیون»، جایی که استیو مککویین وقتی بالاخره موفق میشود از زندان گویان فرار کند و به دریا میپرد، فریاد میزند آهای حرامزادهها! من هنوز زندهام.
تتلو هم همین فریاد را خطاب به کسانی میزد که آنها را زندانبان خودش در زیرزمین میدید؛ همان متوسطیها که نمیگذاشتند او بالا بیاید و مثل خودشان شود. از خانم وزیری در ترانهاش تا استاد شجریان در فضای مصاحبههای جنجالی همیشگیاش، او مرتب خطاب به هر کاراکتری از طبقه متوسط که احساس میکرد میخواهد شخصی مثل تتلو یا مقصودلو وجود نداشته باشد، با لحنهای مختلف فریاد میزد که آهای... این کلکل دیوانهوار کمکم در دامچاله سیاست هم افتاد.
تتلو تلاشهایی کرد تا خودش را سفیدشویی کند و بعضی از جریانات سیاسی هم فکر کردند میتوانند از او به عنوان نمادی از تساهل خودشان از یکسو و نمادی از باز بودن در توبه برای همه از سوی دیگر استفاده کنند. بعد از انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۹۶، امیرتتلو و ساسیمانکن تبدیل به نمادهایی تودهای برای دو جناح سیاسی اصلی در کشور شدند.
ماجرای تتلو کاملا واضح بود اما جناح مقابل که با ساسی کارش را جلو میبرد، مثل همیشه مبهم رفتار میکرد. آنها با اینکه بیشترین سهم را طی تمام سالهای پس از انقلاب در مناصب حکومتی داشتند، از جایی به بعد تلاش میکردند خودشان را مستقل از حاکمیت جلوه بدهند.
مثلا به جای اینکه از طریق فارابی و نهادهایی از این قبیل به سینما پول بدهند تا فیلمهای مطلوبشان را بسازند، برای فرار از انگ حکومتی بودن دست یکسری افراد را در اختلاس از بانکها، موسسات مالی و صندوقهای بازنشستگی باز میگذاشتند و چنین افرادی پولهای کثیف را به عنوان سرمایهگذاری خصوصی وارد سینما و شبکه نمایش خانگی میکردند. اگر هم کسی همین افراد را با سلبریتیهای خریداری شدهشان در کمپین انتخاباتی فلان کاندیدای ریاستجمهوری میدید لابد باید میپذیرفت که این رفتاری شخصی و غیرسفارشی و دلبخواهی بوده و انگ حکومتی بودن به آن نمیچسبد.
ضریب دادن به ساسیمانکن در برابر تتلو هم توسط آن جناح سیاسی به همین شیوه مبهم انجام شد؛ شبیه گندمنماهای جوفروش؛ حکومتیهایی که ادعای استقلال از حکومت را داشتند.
موزیکهای مستهجن ساسیمانکن در چند سال پیاپی فقط به این دلیل بسیار مورد توجه قرار گرفت که ویدئوهایی از مدارس ابتدایی پخش شد و بچهها را در حال همخوانی این آهنگها نشان میداد؛ آن هم درحالیکه فیلمبردار سلفی تمام این ویدئوها معلم کلاس بود و لابد باید باور میکردیم که همه چیز در بخش خصوصی انجام شده و وزارت آموزشوپرورش عمدا گوشهای از در را باز نگذاشته تا این زمهریر بهطور خودجوش وارد اتاق شود.
یک مثل ایرانی هست با این مضمون که «مار به زنبور میگوید تو بزن، من خودم را نشان میدهم.» و قضیه ضریب دادن به ساسیمانکن با ویدئوهای مدارس و نسبت این موضوع با دولت وقت هم مصداق همین مثل بود.
نکته اینجاست که ساسیمانکن هرچه میکرد، نهایتا نقد میشد و ابدا مورد نفرت عمومی طبقه متوسط قرار نمیگرفت؛ چون ضریب دهندگان به او از جناح سیاسی دیگری بودند.
بههرحال تتلو از ساسی در جذب مخاطبان بسیار موفقتر بود و در عین حال رابطهاش با آن جریان سیاسی که خودش را به آنها منتسب کرده بود هم بدون چالش باقی نماند.
آن کلکل دیوانهوار با متوسطیها رفتهرفته از تتلو یک دیوانه تمامعیار ساخت. یک روز به امام حسین(ع) توهین میکرد و روز دیگر به غلط کردم میافتاد و ویدئویی بیرون میداد که در آن یک مداح محلی میگفت امیرحسین مقصودلو خرج یک هیات را داده است.
یک روز در مورد اینکه زنها نباید سر کار بروند و با مردها نباید خوشوبش کنند حرف میزد و روز دیگر اطلاعیه اینستاگرامی میداد و از دختران زیر ۲۰ سال برای عضویت در حرمسرایش داوطلب میپذیرفت. هرچه حرص جماعت با این کارهای تتلو بیشتر درمیآمد او هم جوابهای حرصدرآورتری میداد.
مثلا وقتی حمله کردند که این چه گستاخی و بیاخلاقی واضحی است که میکنی، پاسخ داد پس دخترکان باکره برای عضویت در حرمسرای من از پدرومادرشان رضایتنامه بیاورند تا موضوع بلااشکال باشد.
او دیگر هیولا شده بود و آنهایی که داشت لجشان را درمیآورد صرفا طبقه متوسطیها نبودند، بلکه هر کس از هر طبقهای اگر ذرهای به اخلاقیات و هنجارها پایبند بود، برآشفته میشد.
حالا دیگر تتلو به یک عفونت خطرناک تبدیل شده بود. کنسرت میگذاشت و وسط آن میگفت چند دقیقه صبر کنید تا من بروم مواد بکشم و برگردم. در همان کنسرت مرتب به هوادارانش توهین میکرد و سوت و کف احمقهایی که توهین میشنیدند و ذوق میکردند، حرص آدمهای عاقل و عادی اجتماع را در میآورد نه فقط طبقه متوسطیهای سرخ و سبز و بنفش و صورتی و خاکستری را.
حرمسرای تتلو بالاخره کار دستش داد. او میتوانست روابط جنسی متعددی در کشور ترکیه داشته باشد بیاینکه کسی از این قضیه چندان بویی ببرد یا حساس شود اما عمدا اطلاعیه میداد و حتی به بیشتر از آنچه عمل میکرد تظاهر میکرد تا حرص دربیاورد، حرص دربیاورد و دیده شود.
تتلو صدای اعماق بود و تا مدتها از اینکه برای شکستن حصار نامرئی نادیده ماندن، از درآوردن حرص متوسطیها بهره بگیرد استفاده کرد؛ اما به قدری این روش را ادامه داد که کارش به در افتادن با بدیهیترین اصول انسانی کشید و در کثافت غوطهور شد.
او حالا به جایی رسیده و کارهایی کرده که هیچ آدمی با عقل و منطق متعارف نمیتواند مدافعش باقی بماند و روی دفاع جماعت بیعقل و بیمنطق هم نهایتا برای پر کردن یک سالن کنسرت میتوان حساب کرد نه بیشتر.
اما بیایید تا اینجا مرور کنیم که این پسر زیرزمینی، در مسیری که تا به حال طی کرده از کنار چند نفر از ما متوسطیها گذشته و هر کداممان چقدر فرصت داشتیم که نگذاریم او روی ریل هیولا شدن بیفتد؟ از ستاد سبزها در سال ۸۸ تا دیدار با قاضیالقضات در ۹۶ و پس از آن حضور در جشن خبرگزاری فارس.
از حضور روی ناو ارتش و ترانهخوانی برای انرژی هستهای تا ترانهخوانی همدلانه با معترضان ۱۴۰۱. از زمین فوتبال تا زمینههای سینمایی، از کافه تا هیات عزا، او همه جا دنبال ما دوید تا بپذیریمش. دنبال مذهبیمان دوید، دنبال روشنفکرمان دوید، با آخوندهای ما عکس گرفت، با هنرپیشههای سینمایی ما همخانه شد و خلاصه هر کاری کرد که پذیرفته شود اما ما که سر پیچهای مختلف سیاسی و اجتماعی مرتب سنگر میگرفتیم و به سمت هم تیر میانداختیم، در پس زدن این بچه زیرزمینی همداستان و متحد بودیم.
گاهی اگر به درد ما میخورد سعی کردیم از او استفاده کنیم؛ مثل سالهای ۸۸ و ۹۶؛ اما نهایتا به تنظیمات قبل برگشتیم و با فشار دادن دستمال روی بینیمان، تا جایی که بوی زیرزمینی او نیاید، دور شدیم.
تتلو عدالتخواه نبود اما مولود بیعدالتی است. شاید ممکن بود این هیولای کثیف چنین چیزی نشود که امروز شده؛ اگر کسی زودتر از اینها به جای خودش کمی هم به او فکر میکرد. هیولا را باید مجازات کرد اما هیچوقت در هیچ جای تاریخ ندیدیم کسانی که میتوانستند مانع تولد یک هیولا شوند و نشدند را مجازات کنند و چه میشود کرد که این از وجوه تراژیک زندگی بشر است.