این سریال اقتباسی آزاد از کتاب عصرهای کریسکان بود که تمرکز خود را بر روی روایت زندگی مردمان کردستان و حماسههای آنان در اواخر دهه 50 گذاشت. خلاصه سریال سوران درباره زندگی شهید امیر سعیدزاده یا سعید سردشتی است که در دوره آشول کردستان میهن خود را نفروخت و به حزب بعث عراق نه گفت. او در طول مبارزات خود چه پیش از انقلاب چه پس از آن مشقتهای فراوانی میکشد و تنها بازمانده زندان هولناک کریسکان است و این سریال روایتگر چالشهای زندگی سعید سردشتی و خانواده او بود.
سریال سوران اما در ۱۸ قسمت فقط به بخشی از این زندگی پرداخته است و اتفاقاً میتواند برگی از دفتر زندگی او باشد و در فصلهای دیگری به اتفاقات عمده زندگی او در دوران اسارت بپردازد. در این سریال البته بخشی از قصه اسارت او توسط کومله روایت شده است و بعد از آن آزادی سوران را در قصه دیدیم که اتفاقاً در مواجهه با نیروهای انقلاب ابتدا به فرار او شک میکنند که نیاز به اطمینانسازی دوباره دارد.
قصه سریال که توسط عباس ریاحی فیلمنامه آن به نگارش درآمد در عین اینکه روایتی انقلابی و حماسی دارد، توانسته بستری عاشقانه هم رقم بزند؛ عاشقانهای که بین امیر سعیدزاده قهرمان کرد با نامزدش شکل میگیرد و در این میان البته احساسات و عواطفی که بین اعضای یک خانواده وجود دارد و دوگانگی و دودستگیهایی را که کومله در میان خانوادهها و مردم شهر ایجاد میکنند را هم نمایش میدهد.
پایان قصه هم به نوعی حسنختامی بر ۱۸ قسمت از سریال شد که یکی از بانیان کشتارهای سریال را به سرانجام خود رساند و هم نشان داد افراد کومله فرار کردهاند و هنوز که هنوز است میتوانند آسیبزا و خطرناک باشند آنچنان که در تاریخ هم همین گونه بوده است. از طرفی سوران، قهرمان سریال وقتی از همه دغدغههای مبارزه رهایی مییابد و میخواهد ساعتی را با همسرش خلوت کند حسام محمودی که نقش یکی از فرماندهان این سریال را دارد دوباره او را برای مأموریتی جدیتر و فراتر از کردستان فرا میخواند. سوران یا سعید سردشتی این بار برای جنگ تحمیلی ایران و عراق فراخوانده میشود و سریال با آغاز بمباران عراق بر ایران پایان مییابد و خاصه آن که «سوران» برغم محدودیت ها تلاش کرد تصویری واقعی از احزاب نشان دهد و تا پایان به این اصل پایبند ماند. از این روست که می توان سریال را تلنگری برای علاقمندان دانست تا به تحقیق و مطالعه بیشتر درباره سرنوشت کردستان در تاریخ معاصر بپردازند.
سروش محمدزاده را خیلیها با اولین فیلم سینماییاش یعنی «چهارشنبه» میشناسند. او در این سالها چند سریال از جمله «همبازی» و «نوار زرد» در تلویزیون و «سیاوش» را در شبکه خانگی کارگردانی کرد. محمدزاده در ساخت «سوران» سراغ تجربهای رفت که چالش و ریسک تازهای برایش محسوب میشد و تصویرگری فضای دهه ۵۰ در طراحی صحنه و لباس و از دیگر سو نحوه روایت همه جانبه اتفاقات از این چالشها بود.
مهمتر از همه اینها اما روایت کردن و بیان موضوعی است که به دلیل اهمیت آن که فضایی حماسی و دفاع مقدسی دارد میتوانست به شعار و اثر سفارشی نزدیک شود. با این حال اما تقریبا از فضای شعاری دور ماند.
از سوی دیگر مهدی نصرتی در نقش سوران آینده خود در بازیگری را تثبیت کرد. او همه حالات شخصیت؛ از غم، شادی، اظطراب و … را باورپذیر نشان داد و به همین خاطر سیر تحول کاراکتر باورپذیر بود. آسو پاشاپور در نقش شیلان هم گامی بلند برداشت و بزودی می توان او را در نقش های متنوع دیگر دید. سکانس پایانی سریال که این زن و شوهر درباره آزادی ایران از چنگ صدام، پس از آزادی کردستان از دست احزاب صحبت می کنند؛ را می توان تصویری نمادین از عشقی فرازمینی تفسیر کرد. آن ها بواسطه هدایت درست کارگردان این مفهوم را بدون شعار منتقل کردند و همین تک سکانس عصاره سریال است.