بساطی‌های راسته انقلاب ازعرفان‌های دروغین تاکتاب‌های جنسی

به گزارش افکار نیوز به نقل از فارس، گفته میشود فرانسویان دو چیز را دور نمیاندازند: کتاب و نان. داستایوفسکی، یکی از غولهای ادبی روسیه نیز در روزگاری که به دلیل عقاید ایده آلیستیاش به زندان افتاد، از زندانبان خود مدام تقاضای غذای روح (کتاب) میکرد و سرانجام یکی از راهبان نسخهای از انجیل را به او داده بود و او به آرامش رسیده بود.


اما گویا در ایران سرکنگبین صفرا می‌فزاید و این «غذای روح» که موجب تسلای دل خوانندگان می‌شود مدتی است بلای جان ناشران و فرهنگ این مرز و بوم شده است.



* تقسیم کتاب به چاپ قبل انقلاب و بعد از انقلاب!



در ایران این «غذای روح» کالایی شده که دور انداخته نمی‌شود بلکه هر زمان می‌توان در راسته انقلاب آن را به پول نزدیک کرد و اگر کتاب ممنوعه یا توقیف شده‌ای باشد ارزش آن متاسفانه چندین برابر می‌شود. در حالی که کتاب‌های دست دوم، کهنه و فرسوده در اغلب کشورهای دنیا ارزان‌تر از جاهای دیگر هستند، در ایران کتاب کهنه، قیمتی‌تر از کتاب نو هستند. یکی از فروشندگان کتاب در راسته انقلاب معتقد است معمولا در همه جا کتاب‌ها و اقلام بر جای مانده به قدیمی و جدید تقسیم می‌شوند؛ اما در ایران کتاب‌ها به چاپ قبل انقلاب و چاپ بعد از انقلاب تقسیم می‌شوند.



* دستفروش‌های کتاب کجا بساط می‌کنند؟

فرقی نمی‌کند که در وسط خیابان بساط کرده باشی یا کنار جوی آبی که ده‌ها بطری آب در آنجا افتاده باشد و هر دم با عبور ماشین ها کلی دود به حلق آدم فرو رود. تفاوتی ندارد که کنار بهترین شیرینی فروشی راسته انقلاب کتاب‌ها را پهن کرده باشی و دوستان روشنفکر و کلاس بالا هر دم از کنار آن رد شوند یا در یکی از کوچه‌های فرعی منتهی به خیابان انقلاب داخل کارتن کتاب‌ها را حراج کرده باشی و روی آنها نوشته باشی «هدیه‌ای به قیمت یک شاخه گل».

فقط باید کتاب‌های کمیاب و نویسندگان ممنوعه را در برابر چشم رهگذران قرار دهی؛ همین. کتاب‌هایی که برگ‌های آنها زرد شده‌اند و با فونتی چشم خراش شما را از کتاب خواندن فراری می‌دهند. هر از چند گاهی رهگذری از کنار این بساطی‌ها عبور می‌کند و به تورق کتاب‌ها می‌پردازد،

فروشنده به سوی او می‌شتابد و هزار تا راست و دروغ را در کنار هم می‌چیند: آخرین نسخه‌ای است که برام مونده، دیگه چاپ نمیشه، چاپ قبل از انقلاب، نویسنده‌اش فلان موضع گیری‌رو داشته و … رهگذر بی‌اطلاع سریعا خام می‌شود و دست در جیب می‌کند یا سراغ کتاب‌های دیگر را می‌گیرد، اما رهگذر آشنا به کتاب به راحتی می‌تواند مچ فروشنده را بگیرد اما از عواقب آن می‌ترسد.



طبله عطار بساطی‌ها: کتاب‌هایی با موضوع جنسی و عرفان‌های قلابی

گل سر سبد هر یک از این بساطی‌ها «دایی‌جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد، «صد سال تنهایی مارکز» با ترجمه فرزانه، «قلعه حیوانات»(که هنوز هم خیلی‌ها به رغم عنوان اشتباهش معتقدند ترجمه اصلی است)، کتاب‌های افست و بی‌رنگ و لعاب صادق هدایت و «خاطره دلبرکان غمگین من» مارکز و «عایشه بعد از پیامبر(ص)» نوشته ترجمه ذبیح الله منصوری است.



کتاب‌های فراوانی در موضوعات متنوعی در بساط این فروشندگان پیدا می‌شود؛ از کتاب‌های مذهبی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی گرفته تا کتاب هایی با موضوعات جنسی و علوم غریبه، عرفان‌های قلابی و عکس‌هایی از بازیگران مشهور سینمای قبل از انقلاب مانند گوگوش و بهروز وثوق و …



در اینجا شایعه به مانند دیگر بخش‌های نظام اجتماعی ما هر کاری می‌کند و یک شایعه کوچک کتاب را از ذیل به صدر می‌آورد. کافی است چاپ کتابی تمام شود یا به هر بهانه‌ای دیگر منتشر نشود. اینجاست که نان افستی‌ها توی روغن می‌افتد و چاپ‌های افست میان بساطی‌ها دست به دست می‌شود.

نمونه اخیرش کتاب «گزارش یک آدم ربایی» بود. جاهد جهانشاهی از آلمانی این کتاب را ترجمه و نشر آگاه منتشر کرد. اما از آنجا که نشر آگاه اجازه انتشار این کتاب را نداشت، بلافاصله این کتاب جمع آوری شد. همین اقدام کافی بود تا دستگاه‌های افست در زیرزمین چاپخانه‌ها به کار افتند و بازار بساطی‌ها را رونقی دهد که در گرما و سرما، برف و بوران و سیل و هر اتفاق دیگری در راسته انقلاب حضور دارند.


در حالی که چند ترجمه دیگر از این اثر در بازار وجود داشت کسی به سراغ این کتاب‌ها نرفت و تنها افست فروشان بودند که پول به جیب می‌زدند و ناشر بدبخت که پول کتاب را هم در نیاورده بود. برخی کتاب فروش‌ها هم برای اینکه در این رقابت عقب نمانند شروع کردند به فروختن نسخه‌های افست.


افست فقط به کتاب‌های ممنوعه محدود نمی‌شود بلکه بلایی است که بر سر هر کتاب پر فروشی نازل می‌شود. نسخه‌های افست به دلیل قیمت پایین‌تر خود بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرند. در جمع یکی از این بساطی‌ها، زنی به همراه همسر و کودک چند ماهه خود در کنار یکی از بساطی‌ها قرار می‌گیرد و نزدیک به ۳۰ هزار تومان خرید می‌کند. یکی از کتاب‌هایی که می‌خرد «خواجه تاجدار» نوشته ترجمه ذبیح الله منصوری است.

چاپ افستی این کتاب ۱۵ هزار تومان است و چاپ اصلی آن را که امیرکبیر منتشر کرده ۲۵ هزار تومان است. این زن در خصوص خرید این کتاب می‌گوید: این کتاب از چاپ اصلی ارزان‌تر است از سوی دیگر سانسور نشده است. وقتی می‌پرسم آیا مقایسه کرده‌اید پاسخ می‌دهد: شنیده‌ام. اینجاست که شایعه سریع‌تر از هر اصل دیگری جولان می‌دهد.



از این قبیل کتاب‌ها بسیار هستند و بسیار می‌توان از آنها گفت و لیستی بلند بالا از آنها می‌توان تهیه کرد. اما اگر پول این کتاب‌ها به جای این که به جیب بساطی‌ها و افست زنان برود به جیب مولفان و مترجمان آنها می‌رفت، در زندگی آنها تغییر بنیادینی رخ می‌داد. برای نمونه اگر پول فروش کتاب‌های ذیح الله منصوری در زمان حیاتش به جیبش می‌رفت، شاید مجبور نبود تا آخر عمر در مجلات مختلف پاورقی بنویسد.



هر چه از چهارراه ولی‌عصر(عج) به سمت میدان انقلاب نزدیک می‌شویم، بازار بساطی‌ها بهتر می‌شود و رهگذران بیشتری به سوی آنها کشیده می‌شوند. با نزدیک شدن عصر و غروب آفتاب این بازار بیشتر می‌شود و در هر گوشه‌ای بساطی برگزار می‌شوند.



یکی فروشنده‌های بساطی که چهره‌اش بسیار بیشتر شبیه عارف‌ها و اهل علوم غریبه شباهت دارد در مورد شغلش می‌گوید: خیلی وقت است که بعد از ظهرها کتاب بساط می‌کنم. این کار شغل دوم من است. این کار یک عشق محسوب می‌شود و نمی‌شود کاریش کرد. در پاسخ به این سوال که چرا کتاب‌های از دور خارج شده و کم اهمیت را که در روزگار خودشان هم چندان مطرح و مهم نبوده‌اند را بار دیگر بساط می‌کند و به خورد مخاطبان می‌دهد، می‌گوید: این کتاب‌ها، کم اهیمت نیستند بلکه بسیار مهم هم هستند و برخی از این نویسندگان با همینگوی و داستایوفسکی در یک سطح قرار دارند.



فروشنده میانسال دیگری در مورد دلیل روی آوردن به این کار می‌گوید: ۲۰ سال است که به این کار مشغولم و برای خودم کتاب می‌فروشم. قبل از این در مغازه‌ای کار می‌کردم و هر روز صاحبکارم به من غر می‌زد. از وقتی که از کتابفروشی خارج شده‌ام از دست غرغرهای اون هم راحت شده‌ام و آقا و غلام خودم هستم.

در مورد میزان درآمدش به طعنه می‌گوید: ۳ تا بچه دارم. پول یک پنیر گوجه‌ای در می‌آرم که شب‌ها بخوریم. لحظه‌ای طول نمی‌کشد که برای پس دادن پول یکی از مشتریان دست به جیبش می‌برد و انبوه اسکناس های ۱۰ هزار تومانی از جیبش خارج می‌شود و دم خروس قسم حضرت عباس را باطل می‌کند.



داستان افست فروشی‌های راسته انقلاب که تعدادشان از انگشتان دو دست تجاوز نمی‌کند حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ است. بارها در مورد آن نوشته شده و حتی صدا و سیما نیز در گزارش تصویری خود به آنها پرداخته اما از قرار معلوم چیزی که به جایی نمی رسد فریاد است. گویا داستان افستی‌ها و بساطی‌های راسته انقلاب داستانی نیست که به این زودی‌ها به پایان برسد و با ادامه این روند باید منتظر ماند تا آنها جای ناشران را بگیرند و زین پس افست فروشان جای ناشران در عرصه‌های فرهنگی شرکت کنند.