چه قدر از دست سریال سقوط حرص بخوریم؟

اما طی قسمت های اخیر، به خصوص قسمت  پنجم، ششم و هفتم، شاهد اتفاقاتی در سریال هستیم که با هیچ منطقی سازگار نیست. ما در تمام سریال با این که تلفن آیسان هیچ وقت شارژ نمی خواهد، داخل سیفون و فقط با کمک یک پلاستیک خیس و خراب نمی شود و هر وقت با تلفن صحبت می کند هیچ کس داخل سرویس بهداشتی متوجه نمی شود کنار آمدیم و گفتیم این اشکالات را نادیده می گیریم به امید بهتر شدن سریال.

چه قدر از دست سریال سقوط حرص بخوریم؟

 

اما ماجرای جابه جایی جنازه سنگین «ام عبیده» را چه کنیم؟ آیسان که قبلاً کلاس رزمی رفته، ام عبیده را با ضرباتی بروسلی گونه غافلگیر می کند. قبول. هیچ کس هم متوجه سروصدا نمی شود.

این هم قبول. اما چرا اینقدر راحت و بدون دردسر جنازه به آن سنگینی را این همه جابه جا کرد؟ چه طور هیچ کس نفهمید؟ از همه عجیب تر چرا از پنجره به بیرون انداخت؟ مگر کدام پنجره آن هم در منطقه ای حفاظت شده و تحت کنترل اینقدر بزرگ است؟ بعد چرا هیچ کس جنازه را ندید؟ همه این ها را هم نادیده می گیریم. در سکانسی که داعشی به ماشین حامل دیاکو شک می کند، دیاکو چگونه از زیر شاسی آن قدر دقیق شلیک کرد و هیچ تیری نخورد؟ این سکانس شاید منطق داشته باشد اما در اجرا ضعیف بود چون مهارتی از دیاکو ندیدیم.

در ادامه هم ورود دیاکو به مضیف، بالا زدن روبنده ها و... کمی عجیب بود. اما آن را هم پذیرفتیم. اما شکل خارج شدنش دیگر باورکردنی نبود. ای کاش این سریال که در نوع خودش داستان متفاوتی برای شبکه نمایش خانگی دارد و در لوکیشن های دشوار و طراحی صحنه پر جزئیات ساخته شده به این نکات بیشتر توجه می کرد تا مخاطب کمتر حرص بخورد.