نقد سریال گیلدخت داستان تکراری عشق پسر رعیت به دختر خان در گیل دخت که بارها چنین داستانهایی را در سریالهای مختلف دیده ایم محمود پاکنیت در این سریال مثل همیشه نقش خان را بر عهده دارد او پدر دختری به نام گلنار است که پسر جوانی به نام اسماعیل عاشق اش میشود اما خان با ازدواج دخترش با پسر رعیت مخالف است داستانی که بارها در فیلم ها و سریالهای مختلف دیده ایم و در پایان عاشق و معشوق به یکدیگر میرسند.
به طور کلی «گیلدخت» در یک تقلید خیلی ظاهری و سطحی از درامهای تاریخی کرهای، سعی کرده با بردن ما به درون مطبخ خان و نشان دادن غذاهای خوش آب و رنگ و فرایند تهیۀ آنها، حال و هوایی مفرح نیز ایجاد کند، اما ماجراهای مطبخ فعلا نه ارتباط قابل درکی با ماجرای اصلی دارند و نه به خودی خودشان نکتۀ قابل توجه و جالبی ارائه میکنند.
هر چند این توضیح بخشی از داستان سریال گیل دخت است و شاخه های دیگری به داستان این سریال اضافه میشود اما شاخه اصلی داستان عشق و عاشقی پسر و دختری است که با ازدواج آنها مخالفت شده است.
داستان در دوران قاجار رخ میدهد و تقریبا میتوان پایان سریال را حدس زد و بیشتر جنبه سرگرم کننده برای مخاطبان تلویزیونی را دارد.
آخر داستان را میتوان حدس زد
به عبارت دیگر بخواهیم سریال گیل دخت را برای کسی که آن را ندیده توضیح بدهیم کافیست در چند جمله داستان را تعریف کرد اینکه پسری رعیت عاشق و دلباخته دختر خان میشود ولی خان با ازدواج انها مخالفت میکند و این دختر و پسر سختی ها و شکنجه هایی برای رسیدن به یکدیگر تحمل میکنند.
تقلید ظاهری و سطحی
حتی در تریلر سریال هم که از یکی دو هفتۀ قبل پخش میشد، چیزی جز گرفتاری و هجران و مصیبت دیده نمیشد؛ دو قسمت اول هم همین برداشت را تایید میکنند. خلاصه اینکه اگر کسی علاقمند به تماشای ماجرای طولانی رنجهای یک دختر معصوم باشد، حتما از دنبال کردن این سریال لذت خواهد برد!
اما اگر به دنبال سریالی باشیم که حالمان را خوب کند و ما را مجذوب چالشها و چرخشهای داستانی خودش کند، فکر نمیکنم با وجود اینهمه سریالهای غربی و شرقی درجهیک که به راحتی در دسترس هستند، دلیلی برای تماشای «گیلدخت» داشته باشیم.