گروهک تروریستی منافقین در نزد همه مردم ایران به یک اندازه مطرود و منفور است.جایگاه منافقین در تاریخ معاصر ایران و انحرافی که پیدا کردند و به جان ملت خودشان افتادند، پنانسیل لازم برای ساخت قصه و فیلم را دارد. در یک دهه گذشته فیلمهای” سیانور”،” امکان مینا”،”ماجرای نیمروز، و “ضد” درباره جنایات این گروه از ابعاد گوناگون پرداختهاند. این فیلمها بیشتر بر جنبه دراماتیک و عاشقانه افرادی تاکید داشتند که یا درون سازمان بودند و یا از بیرون به این گروهک مرتبط شدهاند. افرادی که عمدتا گول ظاهر جذاب سازمان را خورده بودند. جشنواره فجر امسال نیز با فیلم ” سرهنگ ثریا”به نویسندگی و کارگردانی” لیلی عاج” و تهیه کنندگی” جلیل شعبانی”با الهام از یک داستان واقعی از زاویهای کاملا متفاوت جنایات این گروهگ خونخوار را به تصویر کشیده است. در “سرهنگ ثریا” برخلاف آثار پیشین شخصیتهای اصلی داستان اعضای منافقین و مأموران امنیتی نیستند و تمرکز داستان بر روایت خانوادههای آنهاست. جغرافیای داستان از دهه ۶۰ بیرون آمده و مخاطب را به سال ۸۹ و اردوگاه اشرف میبرد. فیلمساز دوربین خود را پشت میله ها و سیمهای خاردار اشرف قرار میدهد تا روایتگر داستان زنان و مردانی باشد که پشت در این اردوگاه روزها و شبهای سختی را پشت سر گذاشتند. از این حیث ” سرهنگ ثریا” فیلمی کاملا متمایز با آثار قبلی میباشد. انتخاب زاویه دیدی جدید موجب جذابیت هرچه بیشتر داستان شده است.در این فیلم همچون “ماجرای نیمروز؛ رد خون” شخصیت اصلی داستان یک زن است اما نه یک زن منافق بلکه مادری زجرکشیده که چشم انتظار دیدار فرزندش میباشد. “ثریا” با بازی درخشان ژیلا صامتی با دست خالی یک تنه توانست لرزه به اردوگاه اشرف بیندازد.” لیلی عاج” در قامت یک فیلمساز زن به پشتوانه سالها کار تئاتر بخوبی توانسته با ثبت جزئیات و تمرکز بر ریزه کاریها چه در فیلمبرداری و چه در شخصیت پردازی مخاطب را با داستان پرطلاطم خود همراه سازد، مخاطبی که گویی خود هربار با ثریا فریاد میکشید انتظاری جز دیدار فرزند ندارد.
اگر تاکنون جنایات آشکار و ترورها و قتلهای منافقین در فیلمها به تصویر کشیده شده است، “سرهنگ ثریا” روایتگر شستشوی مغزی اعضای این فرقه مخوف است. دختران و پسرانی که تحت تأثیر فشارها و تبلیغات هیستریک شبانه روز فرقه از طریق برگزاری انواع و اقسام نشستهای توجیهی به جایی میرسند که خانواده خود را دشمن دانسته و آنها را مزدور رژیم مینامند. یادمان بیاید سکانس تلخ مصاحبه پسر ثریا در سیمای آزادی را که ضمن برائت از مادرش او را دجّاله خطاب کرد! و یا سکانسی که طاهرزاده سعی دارد برادرش جلیل را از اتوبوس پیاده کند.
” سرهنگ ثریا” فیلمی شریف و تأثیر گذار درباره از خودگذشتگی های مادری است که از حق طبیعی خود یعنی دیدار فرزند محروم شده است. فیلمساز با هوشمندی خانوادههایی را از شهرهای مختلف و با گویشها و لهجههای گوناگون در کمپ به تصویر کشیده است تا به مخاطب نشان دهد این گروهک میتواند در سراسر کشور در میان جوانان نفوذ کند. خانوادههای کمپ هرکدام داستانی دارند که قطعا پرداخت بیشتر به هریک از حوصله تماشاگر خارج بود و حتی نسخه فعلی هم کمی کشدار و طولانی است. در این میان دقیقا علت حضور شخصیت زن جداشده از سازمان و یا جوانی که شبانه در میان صدای تبل زدنهای ثریا و همراهانش در زیر نور آتش از لای سیمهای خاردار فرار میکند، چندان توجیهی ندارد؛ چراکه هیچکدام از این دو شخصیت اطلاعات خوب و دقیقی از فضای خوفناک درون پادگان نمیدهند و حتی از آنجا که پسر فراری همچنان اعتقاد قلبی به رجوی و مریم دارد و ثریا و اطرافیانش را مزدور میداند، برای مخاطب این سوال پیش میآید که اصلا چرا این پسر با این زحمت و سختی فرار کرده است؟!
کلام آخر
در پایان باید گفت با توجه به اهمیت شناخت تاریخ معاصر برای نسل امروز و تبیین جنایات دشمنان جمهوری اسلامی ساخت چنین فیلمهایی ضرورت بسیار بالایی دارند تا به آیندگان بگوییم کسانیکه به جرم نقض حقوق بشر باید مجازات شوند و پاسخگوی خونهای بیشماری باشند که از جوانان این کشور ریخته شده، سرکردگان این گروه خبیث و نیروهای خائن وابسته به آن هستند. سینما به عنوان یکی از مهمترین ابزارها و رسانههای روزگار باید در این حوزه فعالتر و جدیتر عمل کند و با ساخت آثاری قوی و منطبق با تاریخ به این روشنگری کمک نماید. همانطور که ثریا میگوید: “این راه با گریه بسته نمیشود” و نیازمند عزم جدی در عرصه بین المللی است تا هویت کثیف این سازمان برای جهانیان و مدعیان حقوق بشر کاملا آشکار شود.