برگزاری مراسم شب یلدا یکی از کهنترین مراسمهای ایرانیهاست که در این سالها با تلفیقی از سنت و تجدد، رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. با وجود مشکلات اقتصادی و تحول فرهنگی و اجتماعی جامعه ایرانی در سالهای گذشته، برگزاری این مراسم تقریباً یکی از سنتهای رایج در سالهای گذشته بوده است. با این حال، به نظر میرسد که آداب و رسوم برگزاری شب یلدا در میان ایرانیها کمکم تغییر کرده، کوچک و کوچکتر شده و گاه نمادهایی بر آن افزوده شده که چندان قرابت فرهنگی با فرهنگ ایرانی ندارند؛ مانند اضافه شدن درخت کاج که نمادی از کریسمس است، در کنار سفره شب یلدا که پیش از این تنها با حضور نمادهای ایرانی مانند دیوان حافظ یا شاهنامه، انار و ... برپا میشد.
یلدا از کجا وارد فرهنگ ایرانیها شد؟
با نگاهی به پیشینه آداب و سنن ایرانی، به نظر میرسد که برگزاری مراسم شب چله یا یلدا از گذشته تا امروز تغییراتی داشته است. «چله» که امروزه تنها آن را با «شب یلدا» میشناسیم، در گذشته فقط برای این شب خاص کاربرد نداشته است. از دیدگاه گاهشماری و ستارهشناسی، فرارسیدن سرما و گرما، مهمترین معیار در تعیین چله بوده است؛ از این رو در تقویم گذشته دو چله عموماً لحاظ میشده است: چله زمستان و چله تابستان.
چله تابستان را از ابتدای تیرماه در نظر میگرفتهاند و چله زمستان را از ابتدای دیماه. چله زمستان خود به دو چله کوچک و بزرگ تقسیمبندی میشد: چله بزرگ از اولین روز دیماه تا دهم بهمنماه در نظر گرفته میشد و چله کوچک از باقی این ایام تا پایان بهمنماه. تلاقی این دو چله را نیز «چارچار» مینامیدند. پایان چله بزرگ با برگزاری جشن سده گرامی داشته میشد؛ جشنی که از آداب مرسوم در گذشته بوده و بازتاب بسیاری در فرهنگ و ادب فارسی دارد. چنانکه فردوسی در شاهنامه پیدایش جشن سده را از دوران حکومت هوشنگ میداند:
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز راز
از این طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد و خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد بر افروخت آتش چو کوه
همان شاه در گرد او با گروه
یکی جشن کرد آن شب و باده خْوَرد
سده نام آن جشن فرخنده کرد
ز هوشنگ ماند این سده یادگار
بسی باد چون او دگر شهریار ...
پایان چله کوچک یعنی اولین روز از اسفندماه را روز جشن «مادرِ زمین» دانستهاند که در برخی از منابع از آن با عنوان «اسفندارمذ» یاد شده است؛ آیینی که بیانگر اهمیت زمین و طبیعت در نظر ایرانیان است. از پایان چله کوچک تا فرارسیدن نوروز، نیز آیینهای مختلفی در میان ایرانیان برگزار میشد که از آن جمله میتوان به «سرما پیرزن» اشاره کرد.
««چله» را میتوان از سه ماهیت اسطورهای، گاهشمارانه و فرهنگ عامه بررسی کرد. از دید اسطورهای، چله و مهمترین تظاهر آیینی آن در دوران گذشته، یعنی جشن سده، از جمله آیینهایی برای تقدیس خورشید بودهاند. اما از دیدگاه گاهشماری، تعیین این ایام برای برنامهریزی زندگی و محاسبات شدت گرما و سرما و تأثیر آن بر روند جاری حیات بوده است. پژوهشگران تقسیمبندی سال به دو چله گرم و سرد را تحت تأثیر تقسیمبندی هند و ایرانیان در عصر ودایی هند یعنی حدود هزار و 500 سال قبل از میلاد مسیح میدانند. از میان دو چله یاد شده، بیشتر چله زمستان در بین مردم از اهمیت بیشتری برخوردار است. عدهای بر این باورند که این امر نشأت گرفته از جغرافیا و تأثیر سرما بر زندگی و اهمیت مواجهه با فصل سرد برای زنده ماندن است.
یلدا یا چله؟
یلدا واژهای سریانی به معنی میلاد است. بنا بر آنچه در دهخدا در ذیل این کلمه آمده است؛ چون شب یلدا را با میلاد مسیح تطبیق میکردهاند؛ از این رو بدین نام نامیدهاند. باید توجه داشت که جشن میلاد مسیح (نوئل) که در 25 دسامبر تثبیت شده، طبق تحقیق محققان در اصل، جشن ظهور میترا(مهر) بوده که مسیحیان در قرن چهارم میلادی آن را روز تولد عیسی قرار دادند.
اما دلایل دیگری نیز برای شب یلدا عنوان شده است که از جمله معروفترین آن میلاد مهر است. آیین مهر (آیین زروانی) در میان ساکنان فلات ایران رواج داشت و مهر و ناهید(میترا و آناهیتا) بهعنوان دو ایزد نیایش میشدهاند. «مهر»، ایزد فروغ، نگهبان پیمان و پشتیبان پرتو پگاهی است و «ناهید»، ایزد پاکی، زایش و برکت، فرشتهی آبها و باران. پیروان آیین مهر آخرین شب پاییز را مصادف با تولد خورشید میدانستهاند. برخی به اشتباه مهر را همان خورشید در نظر گرفتهاند، در حالی که مهرداد بهار در کتاب «از اسطوره تا تاریخ» مینویسد: «شب یلدا، تولد مهر یا میترا نیست، بلکه تولد خورشید است. مهر با خورشید تفاوتهایی دارد». از نظر تقویم مردم ایران باستان، چله، شب تولد خورشید است و حال آنکه بر اساس اسطورهها خورشید و مهر ارتباط نزدیکی دارند؛ ولی یکی نیستند.
برخی بر این باورند که به کار بردن کلمه «یلدا» که واژهای سریانی است، برای یک آیین ایرانی درست نیست و باید به جای آن از کلمه «چله» استفاده کرد. با تأمل در دو واژه میتوان به این نتیجه رسید که «یلدا» با داشتن پیشینه بسیار، عنوانی دیوانی و ادبی برای این شب بوده است و «چله» عموماً در میان عامه مردم رواج داشته است. میرجلالالدین کزازی، استاد دانشگاه، در این زمینه معتقد است؛ هم «شب چله» نامی است پذیرفتنی برای جشن و آیینی که در شب فرجامین آذرماه برگزار میشود و برازنده است و هم یلدا زیرا این دو نام از دو دید جداگانه بر این جشن و آیین نهاده شده است. «شب چله» از دیدگاه گاهشمارانه است و «شب یلدا» برمیگردد به دیرینگی این جشن از سویی و از سوی دیگر کارکرد نمادشناختی آن زیرا این شب، در بن شب زایش مهر است.
بلندای مضمون یلدا در ادب فارسی
برگزاری شب یلدا از چند وجه با ادب فارسی در ارتباط است. نخستین وجه آن حضور دیوان حافظ و گاه شاهنامه در سفرهای است که با این عنوان برپا میشود. در این شب تفأل زدن به دیوان حافظ در میان خانوادههای ایرانی امری مرسوم است. دو پهلو بودن سخن خواجه شیراز در کنار مهارتهای ادبی و علاقه ایرانیان و فارسیزبانان به این شاعر، دیوان حافظ را به یکی از اصلیترین ارکان فرهنگ ایرانی تبدیل کرده است.
بیتی که آرامگاه حافظ را از خطر تخریب نجات داد
محمدجعفر یاحقی درباره پیشینه تفأل به دیوان خواجه شیراز مینویسد: کهنترین منبع شناختهشده که به فال حافظ اشاره کرده، کتاب دیار بکریه است که 75 سال پس از درگذشت حافظ، تألیف شده است. مؤلف این کتاب به هنگام ذکر لشکرکشیدن جهانشاه میرزا به شیراز برای تأدیب پسرش، پیربوداق میرزا، به نمونهای از فالزدن به دیوان حافظ اشاره کرده است. حاصل کلام آنکه چون محاصرۀ پیربوداق به درازا کشید، از دیوان حافظ استکشاف حال پیربوداق کردند؛ چون کتاب را گشودند، بر میانۀ صفحۀ چپ این بیت آمد: «سینه گو شعلۀ آتشکدۀ فارس بکش / دیده گو آب رخ دجلۀ بغداد ببر».
دوباره از همان کتاب استخبار حال جهانشاه میرزا کردند؛ این بیت آمد: «اگر روم ز پیاش فتنهها برانگیزد / ور از طلب بنشینم به کینه برخیزد / تو عمر خواه و صبوری، که چرخ شعبدهباز / هزار بار ازین طرفهتر برانگیزد». پس از چند روز، باز احوال شیراز را به تفأل از دیوان خواجه خواستند؛ چنین آمد: «خوشا شیراز و وضع بیمثالش / خداوندا نگه دار از زوالش». صورت این حال به امیر معروض داشتند؛ یکی از ندیمان گفت: زوال شیراز موقوف فتح است. امیر گفت: غلط مکن، که زوال شیراز به تأخیر فتح است؛ در این دو روز، به برکت دعای خواجۀ شیراز فتح خواهد شد. سرانجام چنان شد که او گفت.
در تاریخ روایتهای متعددی از تفأل به دیوان خواجه شیراز آمده است که یکی از خواندنیترین آنها، مربوط به تخریب آرامگاه حافظ در شیراز است. یاحقی در اینباره مینویسد: فال دیگر که باز هم جنبۀ تاریخی دارد و قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین، بدان اشاره کرده است، به زمان فتح شیراز به دست شاه اسماعیل مربوط میشود. اجمال سخن آنکه وقتی شاه اسماعیل وارد شیراز میشود، بعضی از مزارات و مقبرهها را ویران میکند و به اصرار ملایی جاهل و متعصب به نام «ملا مگس»، در خیال ویرانساختن قبر خواجه است. یکی از مقربان به عرض میرساند که در این باره بهتر است بر دیوان خواجه تفألی شود. شاه قبول میکند. چون دیوان را باز میکنند، این بیت میآید: «جوزا سحر نهاد حمایل برابرم / یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم»، و شاه اسماعیل از ویرانی قبر خواجه منصرف میشود.
نوشتهاند که شاه این بیت را بهمنزلۀ سوگند وفاداری و بیعت به خود تلقی کرد و بسیار خرم و خشنود گردید. چون ملا مگس باز هم از ابرام و اصرار بر ویرانی دست نکشید، شاه دوباره دیوان را گشود و این بیت ــ ظاهراً خطاب به ملا مگس ــ آمد: «ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه تو ست / عرض خود میبری و زحمت ما میداری». پس از آن، ملا مگس زبان در کام کشید و دم نزد... بعدها در روزگار ما، برخی ازجمله محمد معین در این فال تردید کرده، و آن را از زمرۀ مجعولات دانستهاند.
گذشته از این موضوع، «یلدا» یکی از پربسامدترین مضامین در ادبیات کهن و گاه معاصر فارسی است که رد پای آن را میتوان از رودکی که پدر شعر فارسی است تا امروز جستوجو کرد.