مجتبی احمدی تهیه کننده تلویزیون و منتقد رسانه در خصوص سریال بی همگان که این روزها روی آنتن شبکه سه است یادداشتی نوشت: شاید اهل سریال دیدن نباشید و شاید حتی مخاطب تلویزیون نباشید، اما در این مقاله میخواهم درباره تاثیرات آموزشی یک سریال تلویزیونی در حوزه روابط خانوادگی و البته دوراهیهای زندگی بنویسم که امروز در درام « بی همگان » با نگاهی واقعگرایانه و البته تحقیق میدانی شده به آن پرداخته میشود.
طبیعتاً «قصه» در ساخت آثار نمایشی حرف اول را میزند و این کشش داستان و تعلیقها است که یک سریال نمایشی و حتی اثر سینمایی را به اقبال میرساند و در ادامه ساختار اثر است که میتواند گوشهای از این رمز موفقیت باشد، اما پیام کار، نکتهای در ذیل مطلب است که در اولویت هدف از ساخت کار محسوب میشود.
سریال «بی همگان» تجربهای دیگر از مهران مهام است که اصولاً در هر ژانری که کار میسازد خانواده برایش در راس هرم است و آسیبها و چالشهای اعضای خانواده را حتی در سریالهای طنزش نیز مد نظر دارد.
هر فردی در جامعه مسیری را در زندگی طی میکند که با بالا و پایینیهای مواجه است در این راه انتخابهای ماست که سناریوی زندگی مان را رقم میزند.
انتخاب افراد در سریال «بی همگان» نقش اصلی را در شکل گیری این درام دارد و هر یک از کاراکترها بر همین اساس در پازل بی همگان جای گرفته اند.
به رنگآمیزی شخصیتها دقت کنید.به لحن ها، دیالوگ ،روابط،برخوردهاو چالشهایی که در روند داستان رخ میدهد.
جدا از فضای عاشقانهای که بر داستان حاکم است و نخ تسبیح این قصه است ما درگیر دو خانوادهی متفاوت هستیم که دو پدر با طبقات و جایگاه اجتماعی مختلف در آن حضور دارند و هر کدام موثر بر آنچه در قصه اتفاق میافتد سعی بر این دارد که منویات مد نظرشان را در مدیریت اعضای خانواده خرج کنند.
اگر به تعاریفی که از هر دو کاراکتر پدر در کاراکتر «بی همگان» وجود دارد دقت کرده باشید به این نکته میرسید که هر دو در لحظاتی از زندگی و تصمیم هایشان دچار هامارتیا (اشتباه دراماتیک) میشوند، اما مسیر هر دو اشتباه متفاوت و نحوه مدیریت آن متفاوتتر است.
اگر در ساخت سریال «بی همگان» در مقام اول به فیلمنامه نگاهی جدیتر داشته باشیم مشخص است که نویسنده در خلق شخصیتهای سریال به دنبال دو جنس خانواده گشته است؛ که هریک در شرایط بحران مدیریتی مدل خودشان را دارند و البته در جایی که چالشها به یکدیگر در میآمیزد با سبک خودشان به ماجرا ورود میکنند.
ما در سریال «بی همگان» انسانهای فرازمینی نمیبینیم گویا برشهایی از زندگی قابل باور برای مخاطب در سریال چیدمان شده است و شخصیتها بر اساس آنچه مدام درکنارمان اتفاق میافتد طراحی شده اند و در کارگردانی و تولید هم شاهد این هستیم که رگههایی از زندگی موثر بر باور مخاطب بر کلیت کار حاکم است و به همین دلیل است که روابط و محصول آن حوادث آن قدر قابل لمس است که هر تماشاگری با هر ایده و جایگاهی میتواند خودش و اطرافیانش را در سیر قصه پیدا کند و حس همذات پنداری برگ برنده موفقیت هر درام است شکل بگیرد.
سریال در بیان ناهنجاریهای روابط عاشقانه دو جوان قصه جسور عمل کرده است و جدا از برداشتهای شخصی هرگز به سمت شعار زدگی نرفته است که میتواند نقطه قوت یک اتفاق نمایشی در این ژانر باشد.
اگر امروز سریال «بی همگان» به لحاظ مسیر داستان به جایی رسیده است که تماشاگر پیگیر اتفاق است دقیقا به این نکته برمی گردد که ماجرا با آنچه در ذهن مخاطب میگذشته به یک قرابت رسیده است و طبیعی است که در این شرایط قلاب قصه مخاطب را درگیر کرده و با خود میبرد.
سریال «بی همگان» در گره افکنی و بازگشایی گره تا اینجای کار حرکتی نمایشی و دور از باور نداشته و به دور از هر گونه درشت نماییهای مرسوم قصه در پیام رسانی این تلاش را به کار برده است که اگر قصه به نمونههای دیگر شبیه است در نتیجه گیری و پی رنگهای داستان غافلگیریهای قابل درک و باوری را جا نمایی نماید.
بی تردید سریال «بی همگان» امروز به واسطه ارتباط مرغوبش با تماشاگر به دلیل روایت موازی داستانی عاشقانه در کنار آسیبهای مرسوم اجتماعی و در هم آمیختن روابط خانوادهها با لحظات بحرانی رخ داده جزء آثار موفق تلویزیون در پاییز ۱۴۰۱ در کارنامه بهرنگ توفیقی، اصغرهاشمی و در نهایت مهران مهام جای دارد.