شروع و پایان سریال نقش مهمی در ماندگاری مخاطبهای اثر و به خاطر ماندن سریال در ذهن مخاطب دارد.
نه خوب شروع میکنیم نه خوب تمام میکنیم!
یکی از نقاط عطف و قوت هر سریال و مجموعهی تلویزیونی شروع خوب و پایان جذاب است که میتواند در ماندگار کردن سریال در ذهن مخاطب موثر واقع شود.
یکسری از مجموعههای تلویزیونی و حتی شبکه نمایش خانگی در رعایت استاندارد آغاز سریال که میتواند فرصتی برای معرفی کاراکترها راهاندازی قصه و گره افکنیهای ابتدایی برای درگیر کردن مخاطب باشد آنچنان که باید و شاید موفق عمل نمیکنند. در واقع میتوان گفت فاکتور گرفتار کردن مخاطب برای ایجاد سوال در پیگیری و گرم شدن قصه به خصوص در قسمتهای ابتدایی و قسمت اول لحاظ نمیشود و این مسئله معمولا یک مانع در حفظ مخاطب در شروع کار است.
معمولا یک سریال تلویزیونی برای اقبال و استارت گیرا نیازمند معرفی مطلوب از کاراکترها و نزدیک کردن مخاطب به شخصیتها و معرفی آنها در استخوانبندی قصه است. این در حالی است که برخی از سریالهای تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی گنگ آغاز میشوند، معرفی کاملی از شخصیتها در مسیر ابتدایی ندارند و در واقع شرایط را برای قرار گرفتن مخاطب در دل داستان ایجاد نمیکنند به همین دلیل بارها شاهد این بودهایم که بعد از گذشت چندین قسمت تازه سریال جای خود را در میان مخاطبانش باز کرده است. گویی نویسنده به رغم انتخاب دو خطی جذاب برای طراحی مسیر داستان و شخصیتها، پیرنگهای قصه، بچه قصههای سریال و... عجلهای نداشته و شاید از این طریق به مطول کردن شما بخوانید آب بستن به سریال روی آوره است و البته گاهی این بد سلیقگی به وسواسهای نامرغوب نویسنده در اطلاعرسانی قطرهچکانی از داستان مرتبط میشود که این هم به نوعی نقصی قابل بررسی است.
بیاغراق نیست اگر بگوییم فاجعه در جایی است که برخی از سریالها بی در و پیکر پهن میشوند و عملا نویسنده در جمعبندی کار به عجزی محسوس میرسد که بسیار سریالهایی را دیدهایم که شروعی متوسط داشته اما پایانی ضعیف و دم دستی همهی زحمات تیم تولید را بر باد داده است.
داستانهایی که نیمه کاره میماند، شخصیتهایی که داستانشان تمام نمیشود، موقعیتهایی که رها میشوند، قصههایی که بیدلیل داستان را زخمی میکنند اما با تکلیفی نامعلوم به تیتراژ پایانی میرسند. نکاتی است که مخاطب باهوش و سریال ببینی را که به رغم دسترسی به انواع سریال از بهترین کمپانیهای دنیا به این سریال اعتماد کرده است پشیمان میکند و در واقع نمیتوانیم مخاطبمان را از سریالمان سیراب و اغنا کنیم طوری که گویی با ما در مسیری عبث همراه شده و حس آب در هاونگ کوبیدن برایش بعد از مدتها باقی میماند.
استراتژی نویسنده در شکلگیری داستان، معرفی شخصیتها، ایجاد به موقع روابط، آشنا کردن مخاطب با همهی اتفاقات در راه، تعلیقها، کششها، پیرنگها و اولویتهای روایت منطقی داستان و... مواردی است که در نشاندن مخاطب پای اثر موثر است و جمع کردن به موقع داستان ورود صحیح و منطقی قصه و به خصوص نیمه تمام نگذاشتن هر یک از این شخصیتها در پایانبندی سریال و هر اثر نمایشی در ماندگاری کار در ذهن مخاطب اثری شگرف خواهد داشت.
جابر قاسمعلی: شروع موفق یک سریال به درگیری شخصیتها در موقعیت داستان بستگی دارد
جابر قاسمعلی نویسنده سریالهای «طلسمشدگان»، «نرگس»، «وارش» و... که در کارنامهاش نگارش آثار در گونههای متفاوت دیده میشود در گزارش تخصصی برنا با موضوع آغاز استاندارد یک فیلمنامه حرفهای، شخصیتپردازیهای اصولی، پایانبندیهای خیرهکننده و... که موجب موفقیت یک اثر میشود گپ و گفتی با ما داشته که از نظر میگذرانید.
جابر قاسمعلی فیلمنامهنویس که در آثاری همچون سریال «طلسمشدگان»، «نرگس» و فیلمهای سینمایی «تلفن همراه رئیسجمهور»، «روانی» و... فعالیت داشته است در پاسخ به این پرسش که آغاز یک سریال موفق چه ویژگیهایی را باید دارا باشد به خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا پاسخ داد: شروع هر اثر از این نظر اهمیت دارد که نویسنده بتواند در پردهی اول(یعنی 10 دقیقهی اول) شخصیتهای داستان را معرفی کند و بگوید موضوع چیست. یعنی به تماشاگر بفهماند این افراد در خصوص چه موضوعی با هم در ارتباطاتند و داستان چه خطی را پیگیری میکنند.
نویسنده سریال «نرگس» درباره معرفی مکرر شخصیتها در قسمتهای اول یک سریال عنوان کرد: دلیل نمیشود چون سریالها طولانیتر از فیلمهای سینمایی هستند پس چند قسمت اول را به معرفی شخصیتها بپردازیم. بسیاری این کار را انجام میدهند. گاهی میبینیم سه_چهار قسمت از یک سریال گذشته است اما اثر هنوز نتوانسته تماشاگر را درگیر خودش کند. علتش هم این است که نویسنده به جای ایجاد موقعیت نمایشی فقط به شناساندن کاراکترها پرداخته است.
قاسمعلی در خصوص چگونگی باور پذیر بودن یک اثر و ایجاد موقعیت و گرهافکنی در داستان اظهار داشت: مسئلهی اصلی باورپذیری است که در شروع بسیار تاثیرگذار است. گارسیا مارکز جملهی معروفی دارد که در آن میگوید: «نویسنده میتواند هر مزخرفی را که دلش خواست بنویسد فقط به این شرط که بتواند آن را به مخاطبش بقبولاند.» یعنی برای شروع موفق یک سریال باید موقعیتی ایجاد کنید که شخصیتها درگیر آن موقعیت شوند و بعد راه خلاصی و برونرفتی از آن چالش را طراحی کنید که مخاطب ترغیب شود قسمت بعدی اثر شما را ببیند. بنابراین شروع یک سریال موفق فقط داشتن آدمهای جذاب و متقاعدکننده نیست؛ مهم رفتار شخصیتها در برخورد با موقعیتهای چالشبرانگیز قصه است.
نویسنده فیلم سینمایی «تلفن همراه رئیس جمهور» دربارهی نیمه تمام شدن برخی از بچه قصههای سریالها که تماشاگر را عصبی و سردرگم میکند عنوان کرد: یک فیلمنامه طبعا نیاز به ارائهی اطلاعات دارد اما این اطلاعات حتما بایستی در مسیر داستان، حوادث و اتفاقات ارائه شوند. حضور داستانکها یا ساپلاتها در مجموعههای تلویزیونی طبیعی است. یک وقتهایی در تولیدات سینمایی ساپلایتهایی میآیند تا قربانی پلات اصلی و شاه پیوست شوند. یعنی شما ساپلاتها را طراحی میکنید که پیرنگ اصلی خود را پررنگتر کنید اما در ادامه دیگر به این ساپلاتها کاری ندارید.
او در پایان گفت: طبیعی است که پایانبندیها به نوع فیلمنامه برمیگردد. در فیلمنامههای کلاسیک و سه پردهای حتما باید پایان قطعی باشد. یعنی تمام فراز و فرودهایی که در ذهن مخاطب شکل گرفته باید به فرجامی برسد تا تکلیف تماشاگر مشخص شود. سریالها هم به دلیل اینکه در تلویزیون پخش میشوند و تلویزیون ذاتا یک رسانه مردمی محسوب میشود باید داستان خود را جمعبندی کنند؛ به گونهای که تمام پرسشهایی که داستان مطرح کرده را پاسخ بدهد تا بیننده احساس اغنا و رضایت کند.
فهیمه سلیمانی: برخی کارگردانها فکر میکنند تعامل با نویسنده از ارج و قربشان کم میکند
فهیمه سلیمانی نویسنده سریالهای «خوشنام»، «کارو» و... که در کارنامهاش نگارش آثار در گونههای مختلف دیده میشود در گزارش تخصصی برنا با موضوع آغاز استاندارد یک فیلمنامه حرفهای، شخصیتپردازیهای اصولی، پایانبندیهای خیرهکننده و... که موجب موفقیت یک اثر میشود گپ و گفتی با ما داشته که از نظر میگذرانید.
فهیمه سلیمانی فیلمنامهنویس که در آثاری همچون سریال «خوشنام»، «کارو» فعالیت داشته است در پاسخ به این پرسش که آغاز و پایان یک سریال موفق چه ویژگیهایی را باید دارا باشد به خبرنگار گروه فرهنگ و هنر برنا پاسخ داد: سریالی جزو سریالهای خوب و موفق محسوب میشود که با انرژی بالایی آغاز شده و با یک موقعیت درخشان و غیرقابل پیشبینی به پایان برسد. متاسفانه در سریالهای ما این اتفاق نمیافتد. اکثر آثار نمایشی ما قابل حدس هستند؛ آثاری که شروع درخشان و درستی دارند اما ضعیف و دم دستی به پایان میرسند.
نویسنده سریال «خوشنام» درباره معرفی مدام شخصیتها در قسمتهای اول یک سریال و نیمه تمام شدن برخی از بچه قصههای سریالها که تماشاگر را عصبی و سردرگم میکند عنوان کرد: سردرگمی در روایت قصه و معرفی مکرر شخصیتها یکی از مشکلات بزرگ برخی از سریالها محسوب میشود. هدف اصلی این است که ما قصه را به خوبی روایت کنیم. اگر در طول داستان قصههای درستی را طراحی کرده باشیم آرام آرام مخاطب با کاراکترها آشنا میشود و شخصیتها را در روند قصه میشناسد. بنابراین ما هیچ نیازی به پیشزمینههای کسلکننده که مخاطب را خسته کند نداریم.
سلیمانی در خصوص ایرادی که برخی به نویسندگان و برخی به تیم تولید در جمعبندیهای نامشخص داستان و شخصیتهای رها شدهی قصه وارد میکنند اظهار داشت: تجربهی شخصی من این است که این ایراد به تیم تولید برمیگردد. به این دلیل که نویسنده مدتها زمان میگذارد تا یک کاراکتر را از صفر بسازد بنابراین کمتر پیش میآید نویسندهای در طول قصه کاراکتر خودش را گم کند. چون این کار تخصصی است و این نویسنده است که با قلم بنای کار را از ابتدا خلق میکند.
وقتی یک نویسنده از این تخصص آگاه باشد میداند هر شخصیت از کجا شروع میشود و کجا به انتها میرسد. همهی اینها الگوریتمی دارد که فیلمنامهنویس طبق آن پیش میرود. اما وقتی کار در مرحلهی پیشتولید قرار میگیرد همهچیز متفاوت میشود. گاهی یک نویسنده 2 یا سه سال از زمانش را صرف نگارش یک فیلمنامه میکند آنوقت هنگام تولید یک مجموعهی تلویزیونی زمان پیشتولید تا تولید اثر حتی به یک ماه هم نمیرسد چرا که دغدغهی کارگردان فقط انتخاب بازیگر است و روی اصول درستی پیش نمیرود.
سلیمانی در خصوص ضعف فیلمنامهها که گه گاهی برخی شخصیتها را نصفه و نیمه رها میکنند عنوان کرد: گاهی میبینیم که کارگردان کاراکتر را متوجه نشده است. برای همین برخی از شخصیتها و قصهها را نصفه و نیمه رها میکند. این مسئله به این قضیه برمیگردد که هنوز فرهنگ تعامل بین کارگردان و فیلمنامهنویس در کشور ما ایجاد نشده است. متاسفانه اکثر کارگردانها ادعای نویسندگی دارند و فکر میکنند اگر بخواهند با ما تعامل داشته باشند از ارج و قربشان چیزی کم میشود.
او در پایان گفت: قطعا کار خوب زمانی تولید میشود که تهیهکننده، کارگران و فیلمنامهنویس کار را دوشادوش هم پیش ببرند. گاهی ممکن است بازیگری متوجه ارزش دیالوگی نشود اما آن دیالوگ و ریاکشن به فهم آن سکانس کمک میکند. بنابراین از نگاه من باید فیلمنامهنویس در جلسات دورخوانی حضور پیدا کند و یک صندلی برای او در نظر گرفته شود تا او بتواند بیان بازیگر را در خواندن دیالوگها بشنود و در پیشبرد کیفیت اثر تاثیرگذار باشد.