فیلم سینمایی مغز استخوان به کارگردانی حمیدرضا قربانی اردیبهشت ماه سال جاری اکران خود در سینماهای کشور آغاز کرد و با وجود حضور بازیگران مطرحی همچون پریناز ایزدیار ، بابک حمیدیان و جواد عزتی با فروشی معادل ۲ میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان به کار خود در اکران پایان داد.
فیلم مغز استخوان در حالی به این فروش اندک دست یافته که حضور جواد عزتی در آثار کمدی میتواند برای هر اثری تضمین فروش ۱۰ میلیارد تومانی را به همراه داشته باشد، آثار سینمای اجتماعی در اکران قرن جدید آمار خوبی را به ثبت نرسانده اند و کلیت گیشه در دستان فیلمهای کمدی است.
مغز استخوان از هفتم اردیبهشت ماه سال جاری اکران خود در سینماهای کشور را آغاز کرده است، این فیلم در مجموع با داشتن ۲۶۱ سالن سینما و همچنین نزدیک به ۵ هزار سانس به فروشی معادل ۲ میلیارد تومان دست یافته است. این در حالی است که به طور معمول جواد عزتی در آثار کمدی حداقل ۱۰ میلیارد تومان گیشه را به نام خود ثبت کرده است.
در خلاصه داستان «مغز استخوان» آمده است: بهار با بازی پریناز ایزدیار پسرش (پیام بُداغی) دچار سرطان شده و دکترها همه راهها رو رفتن و هیچ راهی برای درمان این بچه غیر از استفاده از بانک خون بند ناف باقی نمونده و این در حالیه که بهار از همسرش جدا شده و با همسر فعلیش حسین بُداغی با بازی بابک حمیدیان زندگی میکنه.
از طرفی پدر پیام با بازی جوادعزتی به جرم قتل تا یکماه دیگه اعدام میشه بهار نهایتاً برای به دنیا آوردن بچه جدید مجبور میشه علیرغم میل قلبی خود و همسرش از همسرش جدابشه تا بتونه با پدر پیام ازدواج کنه.
سال ۱۴۰۱ همچون سالهای گذشته با اکران آثار متفاوتی در چرخه اکران عید نوروز و عید فطر همراه بود، آثاری شامل کمدی، پلیسی، جاسوسی و سینمای اجتماعی که هر کدام به امید فروش بیشتر در گیشه راهی اکران پسا کرونا شده بودند اما در این میان سینمای اجتماعی دچار شکست سنگینی شد.
این شکست سنگین تا جایی پیش رفت که سازندگان فیلم سینمایی شادوران که در جشنواره فیلم فجر اصرار داشتند که این فیلم کمدی نیست و اثری اجتماعی است در تبلیغات صرفا به کمدی بودن این فیلم سینمایی اشاره کردند تا بتوانند جایگاهی در گیشه داشته باشند.
سینمای کشور دو سال کرونایی را پشت سر گذاشت، ادامه روند واکسیناسیون و همچنین کاهش مبتلایان به بیماری کرونا باعث شد تا بسیاری از سینماگران و سینماداران به بازگشت مخاطبان به سینما امیدوار شوند، این روند در ابتدا با شور فراوانی همراه بود اما بعد از فروکش کردن تب اولیه بازگشت مخاطبان به سینما این روند نزولی شد تا جایی که از همان ابتدای سال فروش اکثر آثار کمتر شده است.
نگاهی به فیلم «مغز استخوان»
فیلم مغز استخوان به لحاظ شخصیتپردازی بسیار ضعیف و ابتدایی عمل می کند. شخصیتها بیعقبه و بیسابقه هستند و از این رو، کنشهای آنان برای مخاطب توجیه نمی شود.
چگونه حسین خود فرزندی از بهار ندارد و چرا رابطهی عمیقی با پسر بهار از ازدواج قبلی پیدا کرده است؟ اصلا این دو چند وقت است که ازدواج کردهاند؟ هیج اطلاعات پایهای در این زمینهها به مخاطب داده نمی شود و از این رو، شخصیتها و کنشهای آنان پا در هوا ماندهاند.
اصولا تماشاگر مغز استخوان، عشقی میان حسین و بهار نمی بیند که بتواند عشق حسین به پسر بهار از ازدواج قبلی را باور کند. زندگی این زوج بسیار سرد و بیروح تصویر میشود و برای همین وقتی تقریبا بلافاصله بهار پیشنهاد دکتر را می پذیرد و تقریبا احساس و شخصیت حسین را به هیچ می انگارد، چندان جای تعجبی برای تماشاگر نیست، چون اصولا کشش ملموسی میان این زوج ندیده است.
کاراکتر برادر مجید (نوید پورفرج) در مغز استخوان بسیار باسمهای و کاریکاتوری است و نوع «داداشبازی» او، بیشتر از فیلم فارسیهایی سعید راد می آید.
این که او در مکالمه با وکیل برادرش (بهروز شعیبی) مدعی میشود که مجید او را بزرگ کرده و برایش پدری کرده، از آن حرفهاست. مجید اگر اهل پدری کردن بود، فرزند خود «پیام» را بزرگ می کرد. نوع کنشهای نوید پورفرج (قاطی بازی و گروکانگیری و …) و شهر بیکلانتری که حمیدرضا قربانی در «مغز استخوان» تصویر میکند، بیشتر شبیه فیلمهای آمریکای لاتین و جوامع تحت سیطرهی گانگستریزم، با دولتهای ضعیف و بی اتوریته است تا ایران.
ظاهرا سازندگان «مغز استخوان» حتی مبتدیات و اصول پایهای شخصیت ایرانیجماعت را هم نمی شناسد. وقتی مشکلی عاطفی و خانوادگی در این سطح برای عموم ایرانیها رخ می دهد، طبیعتا اولین مامن و پناه و محل مشاوره، «خانواده» است. بهار با بزرگترین معضل تمام زندگیاش رو به رو شده و باید بزرگترین تصمیم زندگی خود را بگیرد، اما هیچ خبری از خانواده او نیست.
کما این که حسین هم فردی بی کس و کار و بی عقبه جلوه می کند. این بیعقبه و بیریشه بودن کاراکترها(به سبک سینمای فرانسه) سرطانی است که به پیکر سینمای ایران افتاده است و فیلمهای امسال پر بود از انسانهای تکافتاده، بی پشت و پناه، بدون پیوند که نه تکیهگاه معنوی و عتقادی درونی دارند و نه تکیهگاه احساسی-عاطفی بیرونی.
از سوی دیگر، گویی مولفان مغز استخوان نشستهاند و همه احتمالات کوچک را در هم ضرب کردهاند تا موقعیتی را که احتمال بروز آن در جمعیت ۸۵ میلیونی ایران بسیار بسیار کم است، مبنا و محور فیلم خود قرار دهند و دو ساعت تمام به اعصاب تماشاگر پنجه بکشند.
بهار از ازدواج قبلی خود پسری ۹ ۱۰ ساله دارد که به سرطان خون(لوکمی) دچار شده است. یکی از روشهای محتمل برای درمان پسرک، این است که از بند ناف برادر یا خواهر تنی او، سلولهای بنیادین گرفته و به پسرک(پیام) پیوند شود.
برای این روش، هیچ راهی نیست جز این که بهار به شوهر سابقش رجوع کند و از نزدیکی با او دوباره بچهدار شود. اما شوهر قبلی بهار، یعنی «مجید»، یک فرد با سابقه بیماری روانی است که قتلی را به گردن گرفته و در زندان به سر می برد.
شوهر فعلی بهار، حسین، در نهایت قبول می کند که بهار از او جدا شود و به همسر سابقش رجوع کند، اما شوهر سابق در زندان و زیر حکم زندان است. روند طلاق از حسین و تمام شدن «عدّه» برای بهار، چند ماهی طول می کشد، اما مجید نهایتا یک ماه دیگر اعدام می شود و اگر بچهای در این میان شکل بگیرد، به لحاظ شرعی «حرامزاده» است و….
خط داستانی پیچ در پیچ مغز استخوان و این ضرب احتمالات کوچک در یک دیگر، یک موقعیت بسیار خاص را شکل می دهد که در راستای هژمونی «فلاکت» در فیلمهای امسال جشنواره، دو ساعت تلخی و اعصاب خراب به تماشاگر تزریق کند.
علی زرنگار نویسنده و «حمیدرضا قربانی» کارگردان مغز استخوان، که هر دو شدیدا متاثر از فیلمسازی اصغر فرهادی هستند، گوی بالاتفاق تصمیم گرفتند هر نوع روزن امیدی را به روی شخصیت اصلی(بهار) ببندند تا در نهایت او در گوشهی رینگ، مجبور به انتخاب بین عاطفه مادری و شرع شود.
منتهی، وقتی غرض مولفان، قرار دادن شخصیتهای اثر در یک منگنهی همه جانبه و ساخت اثری عمیقا تلخ و سیاه باشد، ترجیح می دهند که این نوع راهحلهای ساده را لحاظ نکنند چون نقشهی ذهنی آنان را به هم می ریزد.
فیلم حتی نفس بازی جواد عزتی، که بازیگر قدرتمند و کاربلدی است، گرفته و او به واسطهی ضعف شدید فیلمنامه و شخصیتپردازی، کاملا در نقشآفرینی بلاتکلیف است. مضافا این که پرکاری بیش از حد عزتی، خیلی زود مخاطبان سینمای ایران را نسبت به حضور او به اشباع خواهد رساند و به جایگاه او آسیب جدی وارد خواهد کرد.