« یاغی » خوشساخت ترین سریال اینروزهای شبکه نمایش خانگی ماست. سریالی که کارگردانی و بازیهای خوب دارد؛ داستانش مخاطب را همراه میکند و در مقایسه با دیگر سریالها یک سروگردن بالاتر است. اما سریال محمد کارت از یک ضعف بزرگ هم رنج میبرد. دیالوگهای ایستا و کسلکنندهای که گاهی ریتم درام را پاره میکند و اجازه پیشرفت داستان را نمیدهد. این سکته باعث آزردگی مخاطب هم میشود. شاید اهمیت تولید قسمتهای بیشتر از یک رمان نسبتاً نحیف که الهامبخش فیلمنامه بوده باعث این حجم دیالوگ ایستا شده که فقط بیان میشوند بدوناینکه کارکردی در داستان داشته باشند، یا فهم ما را از شخصیتها بیشتر کنند. بهطور مثال چند اپیزود قبل شخصیت شیما با بازی چشمنواز و متفاوت نیکی کریمی، در خودروی بهمن و همراه طلا، جاوید و رحمان بود. هر چند ابتدا و انتهای اپیزود چند گره داستانی باز شد. یک نقطه عطف به درام اضافه شد. اما فاصله بین ابتدا و انتهای اپیزود با دیالوگهای خنثی و در حقیقت ایستایی پر شد که جز یک مورد درباره ماجرای تصادف پدر طلا، ما بقی دیالوگها هیچ اطلاعاتی به ما درباره داستان یا شخصیتها نمیداد و تکرار مکررات بود. برای اینکه ضعف دیالوگنویسی در «یاغی» را درک کنیم بد نیست یکبار شاخصههای یک دیالوگ خوب را مرور کنیم.
دیالوگ باید:
1) قصه را هدایت کند تا در مسیر خودش جلو برود. دینامیک و پویا باشد در هر گام ما اطلاعات بیشتری کسب کنیم.
2) از ابعاد شخصیت، مواضع، انگیزه یا رفتار پنهان و ذهنیتش پردهبرداری کند.
3) بهشکلگیری اتمسفر داستان و فهم مخاطب از مختصات و منطق درام مورد نظر کمک کند. یعنی اگر فضاسازی، طراحی صحنه و لباس، خود داستان تلخ و گزنده هستند، دیالوگها و طبعاً بازی بازیگر و نحوه ادای جملات نباید کمدی از کار در بیایند.
4) با منطق داستان همگام و همسو باشد. از داستان سادهتر یا پیچیدهتر نباشد. کاملاً در چهارچوب قصه باشد. دیالوگهای یک اثر اجتماعی باید واقعی و یک داستان تخیلی و فانتزی باید همراستا با داستان باشد. وسط یک فیلم کمدی هم نباید یک دیالوگ سنگین فلسفی باشد. در دل داستان «یاغی»، دیالوگهای رفقای جاوید بهخوبی روی شخصیتها خوابیده و برای همین ملموسترین شخصیتها هستند، هرچند حضور کمرنگی در داستان دارند. اما گاهی حتی دیالوگ و شکل ادای آن توسط شخصیت بهمن با بازی پارسا پیروزفر به شخصیتی که برایش طراحی شده نمیآید و از اتمسفر و منطق داستان عقب است.
5) زیادهگویی نداشته باشد. دیالوگها باید پینگپنگی باشند. یعنی وقتی چند شخصیت در یک سکانس هستند هرکدام بخشی از بالانس داستان را برقرار کند. زیادهگویی بدون پیشبُرد قصه و شخصیت در یاغی موج میزند. گاهی شخصیتها دیالوگهایی رد و بدل میکنند که هیچکارکردی ندارد و رد و بدل دیالوگ هم درست نیست.
6) دیالوگ در چهارچوب ذخیره ذهنی مخاطب از داستان و زندگی اجتماعیاش باشد. یاغی در این زمینه بهخوبی با مخاطبی که حاشیه شهر را درک نکرده همراه میشود و به تکمیل ذخیره ذهنیاش کمک میکند تا زبان خردهفرهنگها را درک کند.
هرچند دیالوگ خوب میتواند وجوه دیگری هم داشته باشد اما از زاویه این چند ویژگی میفهمیم که یاغی با همه اعتباری که دارد و نقدهای مثبتی که گرفته؛ لااقل در این زمینه ضعف دارد و در دقایقی باعث آزار ذهن مخاطب میشود.