مرتضی صفاریان، هنرمند پیشکسوتی است که در آستانه 90 سالگی هم همچنان تعزیهخوانی میکند.
او از تجربههای شخصی خودش میگوید و آرزو دارد در چهار گوشه تهران چهار تکیه درست شود تا امثال او تجربیات خود را به جوانان مشتاق انتقال بدهند.
او یادآوری میکند: «از ده دوازده سالگی تعزیه میخواندم. محمد خان ساقی که در بازار فرش فروشی داشت، حُر را میخواند و من پسر حُر را میخواندم. ما در تکیه نیاوران تعزیه اجرا میکردیم و نمیدانم چه شد که این تکیه دیگر فعالیتش را ادامه نداد. یادم میآید آخرین قسمت سریال «شب دهم» را هم در همین تکیه فیلمبرداری کردند. چند سال پیش هم از طرف تلویزیون چندین مجلس تعزیه را ضبط کردیم. کلی زحمت کشیده شد. وقتی اجرا میکردیم، فیلبمردارها گریه میکردند ولی این تعزیهها پخش نشد و ما هم نمیدانیم چرا.»
او سپس نقل قولی از پدرش را روایت میکند که خودش هم تعزیهخوان بوده: «پدرم یکی از مسنترین تعزیهخوانان بود. او میگفت احمد شاه در کودکی بیمار شده و نذر کرده بود در تکیه دولت، بچهخوانی کند و سکینه را بخواند. پدرم به نام باباجون شناخته میشد و موافقخوان بود و هممخالفخوان. در آن دوره، کسی به نام مش اصغر مازندرانی، امامخوان بود و آقایی هم به نام هزارخانی، معروف به ابراهیم گردن، شهادتخوان و زنانهخوان بود. حاج سید محمد بکایی، پدر سید حسن هم تعزیهگردان بود.»
او هم جزو تعزیهخوانانی بوده که در دوره ممنوعیت تعزیه، از اجرا باز مانده است:« زمان پهلوی اول، تعزیه ممنوع شد و ما در شهرهای دیگر اجرا میکردیم که ژاندارمها اذیتمان میکردند. یک نفر را مسئول سرکشی میگذاشتیم که به محض ورود ژاندارمها، خبرمان میکرد چون تعزیهخوانان را به کلانتری میبردند.»
مدتی بعد در دوره پهلوی دوم ممنوعیت تعزیه برداشته شد و اتفاقا این هنر در جشنهای جهانی مورد توجه قرار گرفت.
صفاریان تجربه تعزیهخوانی در آن مقطع را هم دارد: «در جشن هنر در تعزیه مسلم بودم.»
او که هنوز هم تعزیهخوانی میکند، ادامه میدهد: «ما هنوز هم اجرا داریم؛ در سبزوار و نهاوند و کیش، اراک و اصفهان و خوانسار و ... من الان 89 سالم است و خدا را شکر سرپا هستم. این هم از نظر لطف امام حسین و مردم است.»
حالا سالهاست که مخالفخوان است و ابن زیاد و ابن سعد را میخواند: «چند سال پیش در خوانسار، تعزیه بازار شام داشتیم. آن زمان شمر میخواندم. وقتی یزید گفت سر امام را بیاور، من با حالتی سر امام را آوردم و ناگهان یکی از تماشاگران با چوبدستی به ما حمله کرد ولی تماشاگران دیگر او را نشاندند. او نشست و به گریه افتاد و بعد از اجرا به من گفت تو با چنان حالتی سر امام را آوردی که باورم شد تو واقعا شمر هستی!»
این تجربه فقط به یکی دو شمرخوان محدود نمیشود. بسیاری از شمرخوانان چنین خاطراتی دارند: «پدرم تعریف میکرد که شمرخوانها را میزدند و حتی مردم یک شمرخوان را با گلوله کشته بودند.»
او که تجربه فعالیت در تکیههای ویژه تعزیه را داشته، درباره نبود تکیهای ثابت برای اجرای این گونه نمایشی میگوید: « مردم آنچنان به این هنر عشق و علاقه دارند که در هر جایی به دیدن تعزیه میآیند ولی باید جای درستی برای اجرای تعزیه داشته باشیم. ما در خانهمان حسینیهای داریم و هفتگی برنامه اجرا میکنیم. یک آقایی هست که از آمل میآید. او هر هفته میآید و نیمه شب برمیگردد چون صبحها باید سر کار برود.»
صفاریان که درجه یک هنری معادل دکترا دارد، اضافه میکند: «سئوال من این است که اگر تعزیه را قبول دارید، چرا جایی به اجرای آن اختصاص نمیدهید؟ اگر قبول ندارید، چرا به هنرمندانش درجه دکترا میدهید. از وزارت ارشاد میخواهم چهار گوشه تهران چهار تکیه بنا کند و بودجهای هم در نظر بگیرد تا امثال ما به جوانان علاقهمند به تعزیه درس بدهیم. حتی همین میدان امام حسین را میتوان به تکیهای شبیه تکیه دولت تبدیل کرد. یا اینکه محرم و صفر در آن چادر بزنند که بتوان تعزیه اجرا کرد. وقتی هیچ تکیهای نداریم، باید چنین کارهایی انجام داد. هرچند ما هنوز هم نمیدانیم چرا تکیه نیاوران را تعطیل کردند.»