عباس کیارستمی، کارگردان متفاوتی در تاریخ سینمای ایران است. هنرمندی که در تمام سالهای فعالیتش، هیچ جریان سیاسی و فکری نتوانست او را به نفع خود مصادره کند و در برابر تمامی بیمهریهایی که به وی شد، تنها سکوت کرد و هیچگاه لب به شکایت باز نکرد.
شاید انتظار غالب از فیلمسازی که بیشترین جایزه بینالمللی را دریافت کرده، این بود که در آثارش، طعنههای سیاسی بسیاری را بگنجاند اما وی در تمام کارهایش، نه به سیاهنمایی روی آورد و نه سیاستزده عمل کرد. درواقع مخالفان این هنرمند، هیچگاه نتوانستند وی را به سیاهنمایی یا سیاسیبازی متهم کنند.
آثار کیارستمی نه سیاهنما بود و نه سیاستزده بنابراین اهمست جوایز بین المللیاش زمانی بیشتر میشود که میبینیم در تمام این سالیان، اکثریت قریب به اتفاق فیلمهایی که در جشنوارههای جهانی، موفق به کسب افتخار شدند، از یکی از دو فرمول سیاهنمایی و سیاسیکاری تبعیت کردهاند
اهمیت این گزاره زمانی بیشتر میشود که میبینیم در تمام این سالیان، اکثریت قریب به اتفاق فیلمهایی که در جشنوارههای جهانی، موفق به کسب افتخار شدند، از یکی از دو فرمول سیاهنمایی و سیاسیکاری تبعیت کردهاند. حال آنکه کیارستمی بدون توجه به این عناصر، فیلمهای را در نهایت سادگی ساخت و توانست با همین فیلمها که دایرمدار فرهنگ ناب ایران و اشاعه صلحطلبی بودند، در جشنوارههای سرشناس متعددی حضور یابد و چه به عنوان کارگردان و چه به عنوان داور، افتخارآفرینیهای بسیاری را برای سینمای ایران به ارمغان بیاورد.
البته که باید به این حقیقت معترف بود که هیچ سینماگری بهمانند کیارستمی، پای سینمای ایران را به فستیوالهای بزرگ جهانی باز نکرد و متعاقبا، هیچ کارگردانی به اندازه وی، مخاطبان مشتاق بینالمللی را با سینمای ایران، حداقل تا ۲۵ سال پیش، آشنا نکرد.
در ایران اما، کیارستمی هیچگاه به اندازه شهرت و محبوبیت جهانیاش، قدر دانسته نشد. منتقدان این مشی فیلمسازی، چون نتوانسته بودند انگهایی چون سیاهنما یا سیاستزده را به وی بچسبانند، شروع به انتقادهای نامربوط از کارهایش کردند و مثلا عنوان کردند که او در آثارش، تصویری بدوی و عقبمانده از ایران به جهان مخابره میکند و حال آنکه این دسته از منتقدان که بخش عظیمی از آنها، در سالهای بعد، از این ادعای خود برائت طلبیدند، نمیدانستند که کیارستمی، استاد ساده کردن زندگی و آدمهایش است و آنها این سادگی را به بدویت تعبیر کرده بودند.
با این حال اما، کیارستمی، فراتر از صبر بسیاری از کارگردانانی که با بیمهری مواجه میشوند، در ایران ماند و فیلم ساخت و ارتباطهایش را با مجامع فیلمسازی و فعالان سینمای ایران قطع نکرد. او اگر چه در دهههای ۴۰ و ۵۰، به شکلی مستقیم در تبیین و تثبیت موج روشنفکری سینما حضور نداشت اما مجموعه اقدامات وی در ایجاد و تاسیس مرکز فیلمسازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سبب شد تا طی سالها، چهرههای جوانی در ایران، از امکان فیلمسازی برخوردار شوند؛ چهرههایی که بعدها به تاثیرگذارترین کارگردانان تاریخ این سرزمین تبدیل شدند.
و ۶ سال پیش در چنین روزی، این کارگردان بزرگ که بیآلایشی، یکی از ارکان اصلی آثارش بود، از میان ما پر کشید. فیلمسازی که در طول ۵ دهه فیلمسازی، تنها درباره سرشت آدمی فیلم ساخت و تا توانست، درام و عناصرش را برای مخاطب ساده کرد. هنری که مختص او بود و سبب شد تا بهواسطه همین تصویرگری ساده از فرهنگ و آداب ایرانی، به یک فهم مشترک در سینما نائل آید که به زبان بینالمللی آثارش تبدیل شد.