یکی از روحانیونی است که به برقراری ارتباط مناسب با نسل جوان شناخته میشود؛ کلاسهای مجرّدها، کارشناسیهای خانوادگی و مشاورههایش در برنامههای تلویزیونی این سالها، نام شهاب مرادی را بیشتر سر زبانها انداخته است. حضور در برنامههای تلویزیونی و رادیویی بهعنوان کارشناس و دعوت از او جهت سخنرانی در مناسبتهای مختلف مذهبی موجب شده است او بیش از پیش دوستاران و علاقهمندانی نسبت به دیدگاهها و نظرات خود پیدا کند.
کنار شناخت مناسب رسانه و قاب تلویزیون، شهاب مرادی برای بیان حرفهایش سادهگویی و کاربردیگویی را در دستور کار قرار میدهد، معمولاً به دام کلیگویی، مبهمگویی و قلنبه سلنبه حرف زدن نمیافتد.
دهه 1380 در تلویزیون بیشتر شناخته شد؛ برنامههایی مثل «مردم ایران سلام» که سال 1386 روی آنتن رفت. «سلام تهران» (1389)، شبکه تهران برنامه تا نیایش (1390) و برنامههای دیگر و شروع کلاسهای مربوط به مجرّدها و ارتباط با جوانان در کارنامه حجتالاسلام شهاب مرادی به چشم میخورد.
او حتی با حضور در برنامه « پارک ملت » بهنوعی شهیدیفر را برای ساخت این برنامه تلویزیونی هدایت کرد، خودش میگوید شهیدیفر یکی از مجریان کاربلد و برنامهساز بادانش و باایده است که سعی میکند همیشه مشورت بگیرد.
شهاب مرادی سال 1392 در برنامه « آیینه خانه » حضور پیدا کرد و مباحث خانوادگی را پیش برد. او در همه این سالها دغدغههایش را تبدیل به پویشهای اجتماعی کرد؛ نام پویش "من عاشق محمدم" برای همگان نامآشناست.
او از مؤسسین و اعضای هیئت امنای بنیاد تحکیم خانواده است که در مبارزه با طلاق فعالیت دارد، گویی از دیگر دغدغههایش مسئله کودکان است؛ به همین سبب بنیاد غیردولتی خیریه «مادر مهربان امالمؤمنین خدیجه کبری(س)» را بههمراه چهرههای مؤثر فرهنگی و اجتماعی و خیّرین تأسیس کرده است که وظیفه اصلی این بنیاد خیریه، مبارزه با گرسنگی و اهتمام در امر کودکان نیازمند در سراسر کشور است.
با شهاب مرادی در حاشیه حضورش در برنامه «ماه من» که این شبها به شرح و تفسیر فضائل حضرت امام علی، امیرالمؤمنین علیه السّلام میپردازد گفتوگویی داشتیم؛ که میخوانید:
درباره انتقادها به برنامهسازیها و سریالسازیهای رمضانی، پویشهای تلویزیونی و فضایمجازی، حضورش در برنامه «ماه من» و گفتوگو با نجمالدین شریعتی و ماجرای امنیت بانوان و جریانِ تعرض و خشونت جنسی در سینمای ایران و فضای نمایشی کشور صحبتهای قابل تأملی داشته که مشروح آن را در ادامه بخوانید:
* بگذارید گفتوگو را با این سؤال آغاز کنم که پویشهایی در تلویزیون راه افتاد چقدر مؤثر بودند و چطور باید در ادامه راه پیش بروند که راهگشا باشند. مثلِ پویشهایی که خودتان پیشقراولش بودید. من عاشق محمدم و یا هشتگهایی که برای پاسداشت حضرت خدیجه(س) در دستور کارتان قرار دادید. چقدر این پویشها میتوانند برنامههای تلویزیونی را به سمتِ کارهای خوب و تأثیرگذار اجتماعی سوق دهند.
من فکر میکنم که افراد حقیقی در فضایمجازی تأثیرشان خیلی بیشتر از تلویزیون است. من شاهدِ چند کمپین بودم؛ الان اینستاگرام یکسری الگوریتمهایی دارد که برخی از چیزها را شدوبن میکند و نمیگذارد جان بگیرد.
(شدوبن (shadowban): شدوبن مسدودکردن و بلاک کردن محتوای کاربرانی است که محتوایی برخلاف قوانین اینستاگرام منتشر میکنند، به گونهای که به کاربران نیز اطلاعرسانی نمیکند. اگر شما از طرف اینستاگرام شدوبن شدهاید، محتوای شما برای کاربرانی که شما را فالو نکردهاند، از طریق سرچ هشتگ و یا اکسپلورر اینستاگرام نشان داده نمیشود.)
پویشها؛ از غواصها و حضرت خدیجه(س) تا من عاشق محمدم
خاطرم هست یکی از مهمترین کمپینهایی که راه انداختم و در خودِ فضای اینستاگرام و پست صفحهام را گذاشت "من عاشق محمدم" بود. آن موقع 28 هزار پست داشت؛ کمپین دیگری تحت عنوان برنامهای در شبکه نسیم بسیار پُرتکرار و یک فصل درباره آن صحبت کرد.آن هم تعداد پستهایش 2700 بود. این نشان میداد چقدر این دو، متفاوت است.
در آن پویشِ «سلام بر 175 غواص»؛ وقتی من در آن فضا شروع کردم هنرپیشههای مختلف همراه شدند. وقتی این همراهی اتفاق میافتد جریان مردمی شکل میگیرد. وقتی یک اتفاق و پویشی صرفاً تلویزیونی باشد جانی نمیگیرد. آن چیزهایی که در فضایمجازی آوردیم در تلویزیون بهرهاش را گرفتیم اما اگر بخواهیم از تلویزیون به فضایمجازی بیاوریم آن توفیق را ندارد.
این واقعیتی است که هنوز خیلی از رسانهها نمیخواهند قدرت فردی اشخاص حقیقی را به رسمیت بشناسند و یا بنا ندارند تقویتش کنند. این یک مشکلی در این زمینه است؛ موضوعاتی از این دست "من عاشقم محمدم"، "روضه هشتم ماه"، "حضرت خدیجه"، "تکریم مادر مهربان" و هشتگهای متنوعی درباره حضرت خدیجه اتفاق افتاد.
* درباره حضورتان در برنامه «ماه من» بگویید؛ وقتی به واحد سیّار رفتید و به عوامل عیدی امام حسنی میدادید یاد قدیما کردید که برنامه سحر در کربلای معلی داشتید....
برنامه سحر را سال 1382 و 1383 در شبکه یک داشتم و برخی از بچههایی که امشب بودند و حس و عواطفی که رد و بدل شد مربوط به آن برنامهها میشود. آن موقع تلویزیون خیلی بیشتر از الان دیده میشد. چون فقط یک شبکه یا دو شبکه برنامه داشت؛ شبکه یک و شبکه خبر بود. یادم میآید شبکه خبر، حسن سلطانی(مجری) آن زمان مدیر گروه بود و سال 1379 برنامه سحر را داشت. من سال 1379، 1380، برخی از برنامههای مناسبتی را به صورت ضبطی با آنها همکاری می کردم.
آن زمان برنامهها بیشتر دیده میشد؛ چون اینترنت نبود، شبکههای اجتماعی و مجازی نبودند؛ مردم بودند و تلویزیون.
کسانی که ماهواره داشتند خوراکی برای سحر نداشت و تلویزیون مرجع بود. از جهتی دیگر مردم تازه از روی رادیو به تلویزیون سوئیچ کرده بودند. در صورتیکه همواره رادیو از پیدایش و آمدن به ایران و بعد از انقلاب همراهِ همیشگی مردم بود. خدا رحمت کند آقای نورشاهی را که خودمان در کودکی با صدایِ ایشان سحرها بیدار بودیم و دعای سحر موسوی قهار را میشنیدیم.
رفته رفته با برنامههای سحرِ تلویزیون مقداری از مخاطبان رادیو به تلویزیون آمدند. اما متولدین دهه 1370 یا 4، 5 ساله بودند و یا 10، 11 ساله؛ شاید یادشان نباشد. ما 1382 شبکه یک بودیم چند شب کربلا رفتیم و خیلی باصفا بود.
همین دوستان را که دیدم یادِ آن روزها افتادم. واقعاً در شرایط سخت به کربلا رفتیم و اصلاً با امروز که بچهها به کربلا میروند قابل مقایسه نیست. دورانی که آمریکا عراق را گرفته بود و صدام پیدایش نبود؛ درگیری خیلی زیاد بود، به گونهای که با صدایِ شدید تیراندازی وارد کربلا شدیم و دائم این طرف و آن طرف تیراندازی میشد.
محل اقامت درستی نداشتیم، با آن حال و هوا برنامه زنده در مسجد کوفه و حرم حضرت امیرالمومنین(ع) داشتیم. یادم میآید شب بیست و یکم ماه رمضان حرم حضرت علی(ع) بودیم و یک شب در حرم امام حسین(ع) منبر رفتم و شبکه سه مستقیم پخش کرد. شبها داخل حرم میرفتیم و الان میبینید که همه برنامههای تلویزیون بیرون حرم است. ما پشتِ بام داخل حرم، کنار گنبد سیدالشهداء(ع) صحبت میکردیم؛ هر وقت یادِ آن شبها میافتم بغض میکنم؛ واقعاً یک کربلای دیگر بود.
من اصلاً مخالف رفاه نیستم اما آن حالِ درویشی که طرف بدون هیچ تعیّنی پولدار و متمول بود، اما خاکی کربلا آمده بود. سفر دیگری کربلا رفتیم که ماه رمضان نبود؛ ماه محرم، ذیالحجه و عرفه را آنجا بودیم ضبط کردیم. در شرایط سختی این اتفاق میافتاد اما آن سختیها زیارت را صفا میداد.
اولین گفتوگوی تلویزیونی با نجمالدین شریعتی
* از این بحث بگذریم؛ درباره حضورتان در برنامه «ماه من» و تجربه اولین گفتوگو با نجمالدین شریعتی بگویید؟
"ماه من" اولین سالی که میخواست شروع کند از من دعوت کردند، به دلایل مختلفی نپذیرفتم. شاید سه چهار روز با هم صحبت کردیم؛ باز دعوت دوستان را نپذیرفتم. من 8 شب قول دادم و در خدمتشان هستم. از شبِ نوزدهم ماه مبارک هر ساله در شیرازم.
در موردِ نجمالدین شریعتی هم که اشاره کردید سالهاست دوستیم و رفاقت داریم. چند بار، تبریز و شیراز رفتیم. اما این شبها اولین گفتوگوی تلویزیونی ما است. همیشه برای خودم برنامههایی داشتم هیچوقت در «سمت خدا» شرکت نکردم. چون روشی در تلویزیون داشتم از اولین باری که تلویزیون آمدم وقتی در یک شبکه بودم به شبکه دیگری نمیرفتم. فرض کنید "مردم ایران سلام" میآمدم شبکه دیگری نمیرفتم. آن زمانی که "پارک ملت" میآمدم شبکه یک بود.
* چون نامِ "پارک ملت" را آوردید به این نکته اشاره میکنم؛ خیلی از کارشناسان و صاحبنظران میگویند شما خیلی تأثیرگذار بودید در روند این برنامه و تغییر رویه و رفتارِ شهیدیفر مجری برنامه ...
شما که لطف دارید. یکی از خصوصیاتِ خوبِ آقای شهیدیفر این است مشورت میگیرد و گفتوگو میکند. خاطرم هست از خوبیهای شهیدیفر این است برنامهساز موفق و باهوشی به شمار میرود؛ خیلی رسانه را خوب میشناسد. اما در عینِ حال مشورت میگیرد و گفتوگو میکند. ما خیلی شبها بعد از برنامه "پارک ملت" تا اذان صبح در ماشین با هم صحبت میکردیم. برخی اوقات بعد از برنامه "مردم ایران سلام" که صبحها بود شاید چند ساعت مسیری را پیاده میرفتیم و صحبت میکردیم.
"مردم ایران سلام" تا آن سال این برنامه بهترین برنامه گفتوگومحور تلویزیون بود. خیلی چهرههای متنوعی بودند اما شهیدیفر آنقدری که روی سبک و سلیقه و ایده خودش مقیّد بود به همان میزان مشورت میگرفت و این دلیل پیروزی یک فرد میتواند در کارش باشد.
ساختار سریالها و برنامهها باید تغییر کنند/ رمضانی نیستند!
* بعد از این نکات به موضوع تلویزیون و برنامهسازی و سریالسازیاش برسیم. متأسفانه به قدرت و قوتِ قبل نیست و بخواهیم یا نخواهیم مردم به سمت فضایمجازی رفتهاند و مدیومهای مختلف برنامهسازی و سریالسازی میکنند و همین نکته کار تلویزیون را سختتر کرده است. شما نظرتان چیست و چرا ایدهپردازی و خلاقیت مثلِ گذشته در تلویزیون نیست و به تعبیرِ کارشناسان، خلاقیت در تلویزیون مُرده است و کم و بیش برنامهای بیاید و مردم همراهش شوند؟
من فکر میکنم شاید ساختار تولید برنامه باید تغییر کند. صرفِ اینکه به تهیهکننده پولی بدهند و برنامهای بسازد، این رویه باید تغییر کند. یا باید به سبکِ کمپانیهای فیلمسازی دنیا یا برخی بخشهای خصوصی فیلمسازی در ایران عمل کنند که براساسِ ذائقه و استقبال مخاطب از آن برنامه، سریال و فیلم امتیازدهی میشود.
از طرفی دیگر، صداوسیما باید خودش را به چابکی و چالاکی برساند؛ در حالی که بعضاً در ادوار مختلف مدیران تا به امروز در مورد آرمانهای واقعی صداوسیمای جمهوری اسلامی خیلی مماشات کردهاند.
مثلاً وقتی قرار است یک سریال در ماه رمضان ببینیم باید رغبتِ ما را به روزه گرفتن و شبزندهداری بیشتر کند. اما همه داستانهای امروزِ سریالهای مناسبتی چه ماه رمضان و چه عید نوروز بعضاً داستانهای تکراری و بیربطی به این ایام و مناسبتها دارند! گاهی آنقدر تلخاند و گاهی به سراغِ طنز میروند آن طنز، طنز فاخری از آب درنمیآید. همچنین زندگی واقعی مردم را نشان نمیدهند و در راستای منافع جمهوری اسلامی هم نیست.
در واقع فیلم و سریال آنطوری که باید در جامعه الهامبخش باشند، ساخته نمیشوند. پیشنهادم این است ساختار تهیه باید تغییر کند؛ یعنی کسی که میخواهد برای تولید برنامهای سرمایهگذاری کند باید بتواند به نوعی برنامهاش را به تلویزیون بفروشد و تلویزیون با او قراردادی داشته باشد براساس میزان بیننده و امتیازی که مخاطب تلویزیون به اثرش میدهد از منافع اقتصادی برنامهاش بهره ببرد؛ ما چنین ساختاری را نداریم.
ملاک پیامک و زنگ زدن به تلویزیون یک موضوعی است اما تلویزیون میتواند در تمام کشور مثل آکادمی اسکار، برخورد کند که 600 عضور دارد و رأی میدهند. اگر اشخاص حقیقی در صنوف مختلف که اصطلاحاً تلویزیون ببینند، با اینها میتوان ارتباط گرفت. یکی از ارکان امتیازدهی به تولیدات باید همین نکات، پیامکها و ارتباطگیریها باشد.
اما برخی از برنامهسازها راه را اشتباه میروند؛ چرا که از حواشیِ برنامه یا سریال و فیلمِ خود بهره میبرند و تیمهایی هم وجود دارند، پول میگیرند آن حواشی را وایرال کنند. براساس این وایرالشدنها میگویند این برنامه و سریال دیده شده است. حتی برخی اوقات از کلیدواژه سانسور استفاده میکنند؛ نکته یا مسئلهای را قرار میدهند و میگویند سانسور شده است.
شعار قاتل هر آرمانی است
* برخی از برنامهسازها و سریالسازها به محضِ طرح برخی مسائل میخواهند ورود کنند؛ این نگاهِ سرسری و شتابزده، پرداختِبه آن موضوع را بیش از محتوایی به سمت شعارپردازی میکشاند. مثلاً همین موضوع فرزندآوری و بحث خانواده که در ساختِبرنامه و سریال گاهی اوقات آنقدر اغراق میشود که هیچ همذاتپنداری برای مخاطب ایجاد نمیکند؟
شعار قاتل هر آرمانی است و وقتی سطحی با آن برخورد شود، آنقدر موضوع را ضعیف نشان میدهد که آن را از حیز انتفاع خارج میکند. به نظرمن باید ببینیم رقبایمان درباره خانواده چگونه کار میکنند. شبکهها و کمپانیهای بزرگی مثل نتفلیکس و اچبیاو که در این زمینه فعالاند وقتی طرفِ همجنسبازی میروند حتی در تاریخ چند هزارسالهشان نکتهای قرار میدهند که وجود نداشته، اما آنقدر خوشرنگ و لعاب است که برای مخاطب باورپذیر میشود. باید این رقابت را جدّی بگیریم و به همان قدرت و قوت برای مسئله مهمی مثل خانواده ورود کنیم.
ماجرای امنیت بانوان در سینمای ایران
* سؤال آخرم به همین نکته امروز سینمای ایران برمیگردد، امنیت بانوان و جریانِ تعرض و خشونت جنسی؛ کمپین راه انداختند، کمیته مستقلی بین بازیگران شکل گرفته و سازمان سینمایی شورای اخلاق حرفهای به راه انداخته و در سطح وزارت ارشاد و دولت هم پیگیری میشود. این روزها شاهدیم که افشاگری اتفاق میافتد و نامهای شناخته شدهای هم مطرح میشوند. به نظرشما راهکار حلّ این معضلات چیست که بسیاری از خانوادهها را برای ورود فرزندانشان به میادین هنری ترسانده است؟
به نظرمن فضای سینما به این بدی که میگویند نیست. دوم اینکه بهترین راهکار حلّ مشکلات هر صنفی در خود آن صنف است. خود صنف سینما هم خانمهای بسیار خوبی دارد که میتوانند به آن فضا کمک کنند. در واقع باید خودِ سینما هوای خودش را داشته باشد.
اگر اتفاقاً هرچهقدر مداخلههای دولتی در آن بیشتر شود کار را مبهمتر میکند. سینماگران، انجمنها، تشکلها و خانه سینما دارند، خودشان میتوانند به خودشان کمک کنند. من فکر میکنم بدبینی به سینما چیز جالبی نیست و نباید به سینما بدبین بود. دامنزدن به هر بدبینی بخشی از بخشهای جامعه، کل جامعه را خراب میکند.