نقطه قوت اغلب ساختههای بهرنگ توفیقی بویژه در سالهای اخیر، تمرکز او روی انتخاب درست بازیگران ، تناسبشان با مقیاسهای نقش و یکدستی بازیها در راستای خط روایی و اتمسفر داستان بوده است. این مهم خصوصاً از سریال «پشت بام تهران» در سال ۹۴ بیشتر شکل عینی به خود گرفت. سپس هم در سریالهای «زیر پای مادر»، «پدر»، «آقازاده» شاهد تداوم آن بودیم تا اکنون که مجموعه «افرا» روی آنتن شبکه یک است.
«افرا» در کنار فیلمنامه چند وجهی خود، سهم پررنگی نیز برای کاراکترها و فعل و انفعالاتشان در نظر گرفته است. کاراکترهایی که بار واقع نمایی روایت به دوش آنان نهاده شده و بازیگران با اتکا به هدایت دقیق بهرنگ توفیقی و یاری گرفتن از تجره شان، در اجرایی شدن این هدف سهم زیادی دارند.
اصولاً از قرن ۱۹ به این سو نیز تقدم شخصیت در داستان که از آن با روایت شخصیت محور یاد میکنند، سبب شده تا پردازش کاراکترها به امری حیاتی در تعیین سرنوشت درام بدل شود. شخصیتهایی که باید شیمی آنان دربیاید تا تضادها یا همگرایی شان در طول داستان، نچسب و غیر قابل باور نشود و فرایند قصه پردازی را نیز دچار خدشه نکند.
در کستینگ «افرا» با نظر به همین موارد، تلاش شده تا بازیگرانی برای خلق نقشها انتخاب شوند که بعضاً هم از حیث جغرافیای قصه در شمال کشور نزدیک به کاراکتر باشند و یا توانایی بازسازی هویت بومی را داشته باشند. خاصه آنکه درام پرتنش «افرا»، لزوم ارائه بازیهایی قاطع و کم ایراد را میطلبد که احاطه کامل به ماهیت نقش داشته باشند.در ادامه نگاهی به عملکرد تعدادی از بازیگران «افرا»داریم ؛
مهدی سلطانی، با سایهای فراگیر
سلطانی اصولاً بازیگر در حاشیه و گذرایی نیست و اغلب فیلمنامههایی نیز که پذیرفته، فارغ از کمیت نقش، سایهای فراگیر از او را روی مناسبات سایر آدمها میگستراند. نقش حاج محمود هم با چنین شاخصه ای، حتی در سکانسهایی که او شرکت ندارد، حضورش را ملموس جلوه میدهد. مرد متنفذ و گاه خودپسند و متفرعنی که با تکیه به ثروت و مکنتش، صرفاً خانواده و دایره محدود افراد همرده اش را تحویل میگیرد و آدم میشمرد. پایین دستی برای حاج محمود، پایین دستی است و نباید اجازه عرض اندام چندانی پیدا کند. در غیر این صورت باید توی سرش کوبید و طبقه و پشتش را بهش گوشزد کرد!
سلطانی اینجا با پدری که در «آقازاده» داشت تفاوتهای محسوس و ریزی را لحاظ کرده؛ تحکم او چاشنی خاصی از حس پدرانگی دارد و سلطه گری اش در خانواده، در عین عدم رعایت حقوق فردی و استقلال شخصی، از محبت افراطی اش میآید. ذهنیت حاج محمود از این به کرسی نشاندن حرفش، ابراز محبت و لطف پدرانه است که شاید نه تنها منزلتی برای او ندارد، بلکه شأنش را نیز خدشه دار میسازد. گلایه او از عروسش سر قضیه پنهان کردن طلاق، در سکانسی اتفاق میافتد که او با حذف بازی فیزیکی، نشسته روی صندلی تنها با دیالوگ و میمیک صورت، استادانه احساساتی، چون عجز، دلخوری و عصبانیت را چاشنی بازی اش میکند. کاراکتری که او عینیت بخشیده، هرچند در جاهایی از روایت، همچون برخورد سرد و غیرمحترمانه اش با پیمان (محمد صادقی) و در جریان خواستگاری، دافعه دارد، اما در ادامه و قضیه رضایت گرفتن، دوباره تغییر کارکرد میدهد و همدلی برمی انگیزد.
روزبه حصاری، سورپرایزی شیرین
نخستین شگفتی در بازی روزبه حصاری بحث لهجه است. او چنان زبان گیلکی را تقلید کرده که طبق شنیدهها خود اهالی این منطقه نیز درباره شمالی بودن او یا احیاناً اصلیت شمالی اش به شک و شبهه افتاده اند! حال آنکه این بازیگر صرفاً لهجه زیبای مردم این خطه سرسبز را در قالب کاراکترش اجرا کرده است. اتفاقی که ممکن بود به قیمت خراب شدن نقش و یا شاید اعتراض گیلک زبانان منجر شود، اما با تسلط عجیب حصاری بخوبی روی نقش نشسته و به بومی سازی شخصیت نیز کمک شایانی کرده است. جالب آنکه حصاری با تغییراتی عمدی و کمتر محسوس در ادای این لهجه، در هر موقعیتی به اقتضای رویارویی با سایر کاراکترها یا حس پلان، تلاش کرده در این زمینه به یکنواختی دچار نشود.
از سوی دیگر حصاری علی رغم آنکه نویسنده برای او دیالوگ کم نگذاشته، بشدت از تکنیک بازی در سکوت هم بهره برده است. حالت میمیک او بویژه جنس نگاه هایش در برخوردهای متفاوت، احساسات کاراکتر را بدون اغراق و زیاده گویی به مخاطب منتقل کرده است. هنرمندی حصاری در طراحی کنش و واکنش هایش، پیش و پس از فاجعه، نحوه داوری بیننده را دستخوش تغییرات جالبی کرده است. مسئلهای که کاملاً نقش او را از تک بُعدی بودن رهانده و موجب شده تا در نیمه دوم سریال که قصه از او دور میشود، در لحظه لحظه سکانسهایی که غایب است نیز سنگینی حضورش احساس شود.
پژمان بازغی، نوسان در قضاوت تماشاگر
به جرأت میتوان گفت پژمان بازغی در نقش وحید در «افرا» فرصتی دوباره برای احیای خودش در قالب یک سریال یافته و از آن به کمال بهره برداری کرده است. وحید کاراکتری دشوار است که رفتار و نوع مناسباتش او را در مرز میان خیر و شر به نوسان واداشته. همین عامل در دو سوم پایانی سریال، کار بازغی را برای جذب همراهی بیننده و شکل دهی به قضاوتش ارزشمند و خطیر ساخته است.
آن جنس از دادخواهی وحید که در ادامه به سوی انتقام کشی به هر قیمتی سوق پیدا میکند، روند هوشمندانهای در بازی بازغی داشته. تماشاگر در چرخشهای جالبی بر حسب رفتار و گفتار نامتعادل وحید، از جمله نحوه مواجهه با ماجرای برادر مقتولش و شرح روابط ملاطفت آمیزش با او و کینه کشی و دسیسه چینی هایش، یا پیشتر از آنها در شیوه برخورد آزاردهنده و از موضعِ بالای حاج محمود، سرگردان میان همدلی با او یا انزجار میماند! بازغی نیز اگرچه اکت فراوانی در «افرا» دارد، به گونهای از عنصر «نگاه» در بازی اش سود برده که بسیار به قوام یافتن کاراکترش و جریان تغییر ماهیت آن یاری رسانده.
فریبا متخصص، کلیشه زدایی از مادر رنجور
فریبا متخصص در «افرا» چنان با نقش انس دارد که گویی در دنیایی موازی، مادر پیمان است و حالا در سوگش داغدار و غمگین. او هرچند در سکانسهای پیش از قتل، حضوری کمرنگ و ناملموس داشت، اما به یکباره بعد از بروز اتفاق مذکور، در مجال ایجاد شده جانی تازه به نقش اعظم بخشید. متخصص در پردازش این نقش با وقوف بر جنبههای تراژیک موقعیت او و کارکرد و نفسِ غم افزای مادر مقتول، با تکیه بر ظرفیتهای فیلمنامه، کوشیده بیش از آنکه به سمت زاری و مویه گرایش پیدا کند، حزن ناشی از فاجعه را در صورت و لحن آرام صدایش متبلور سازد.
ضمن اینکه میدانسته چنین نقشی با هر ساده انگاری و اسان گیری، به جهت تکرار در سینما و تلویزیون ممکن است گرفتار آفت دلزدگی و از سوی بیننده طرد شود. او نه در قامت منتقم چندان اگزجره و غیرقابل باور است و نه پس از آنکه به صرافت بخشش میافتد از شدت رقت قلب شعاری میشود. متخصص نقش اعظم را همانگونه که باید باشد، بازی کرده؛ به اندازه و درست.