در چند روز گذشته جامعه هنری با کاظم هژیر آزاد ابراز همدردی کرده است. بازیگری پیشکسوت، بیحاشیه و بیادعا که این روزها در غم از دست دادن فرزند جوانش ، آرمان، بر اثر کرونا داغدار است.
ما نیز با این پدر سوگوار همکلام شدیم برای تسلیتی و او در حال عزاداری هم همچنان مهربان بود و با صدای بغضآلود خود گفت: «از طرف من از تمام دوستانم تشکر کنید، آنها در این روزهای سخت لطف داشتند و کنارم بودند و شما را به خدا مراقب خودتان باشید! این ویروس بدجوری آدمی را از پا در می آورد.»
جایی نبود برای گپ و گفتی بلندتر . بنابراین از هوشمند هنرکار دوست نزدیک کاظم هژیرآزاد که به خلوت آرمان نیز راه داشته، خواستیم به رسم مرسوم برایمان مطلبی در سوگ آرمان جوان بنویسد که یکی دیگر از قربانیان کرونای بیرحم بوده است.
هنرکار در این سوگنامه، تصویری روشنتر از آرمان هژیر آزاد ارایه کرده که اغلب ما او را به واسطه نام پدرش میشناسیم.
یادداشت این هنرمند را با یکدیگر میخوانیم:
«خبرها یک به یک میرسند... چه میگویم؟ گروه گروه شبیخون میزنند. چشمها را لحظهای میبندی و با خود میگویی؛ «میشود که چشم باز کنم و ببینم همه اینها را در خواب دیدهام؟»
آرمان هژیرآزاد، که گرچه نامش اکنون بیشتر تحت تأثیر پدر صاحبنامش است، اما خود او دردانه نارسیدهای است، که اگر نبود بلای کرونا، بسا که چندی دیگر نامی بلند در میان جوانان ایران مییافت.
آرمان گوشهگیر بود. پیلهای سخت دور خود تنیده بود و دیگران را به خلوت خود راه نمیداد. تنها گاه، انگشتشماری از اطرافیان و رفقایش اذن ورود به پیلهاش را مییافتند. و شاید من هم یکی از آن آدمهای گاه گاهی بودم که فرصت حضور در خلوت او را داشتم.
آهسته که به او نزدیک میشدی و اگر... حال مساعدی داشت، استعدادهای چندگانهاش را در مییافتی. نرم و دلنشین مینواخت، به تارهای سازش چنان زخمه میزد که حس میکردی نرم نرم جانش را در آن میدمد.
هوش بالایی داشت. در خلوتش با لپتاپش عجین بود و در بسیاری از عرصههای کامپیوتر به توانایی و حتی استادی رسیده بود؛ و اغلب، با فراگیری شخصی و بدون حضور در کلاسهای آموزشی. برنامهنویسی میکرد، طراحی سایت و وبلاگ میکرد... به انواع نرمافزارهای حرفهای کامپیوتر آشنا بود و در آن مهارت داشت. دوبار سایت رسمی انجمن بازیگران خانه تآتر را طراحی کرد؛ خبرنامههای انجمن را صفحهآرایی کرد و در بسیاری عرصهها یار بازیگران بود.
بسیار حساس بود و روح درد کشیدهای داشت. مهربان بود. گاه از زخم یک گربه ولگرد خیابانی مینشست و مدتها میگریست.
کاش میشد، همین لحظه چشم باز میکردم و میدیدم که همه اینها را در خواب دیدهام.
رفیقی میگوید: «زویاجان، درد تو را عمیقن درک میکنم.»
- واقعن؟... مگر میشود؟... چگونه؟
دیگری اما فروتنانه میگوید: «کاظمجان، با تو همدردم...»
- نمیدانم... شاید.
حسی همچون شبهای موشکباران، در جنگ ایرا ن و عراق. صدای انفجاری در چند قدمی... شیشههای پنجره میلرزد و گاه فرو میریزد. و ما با خود میگوییم: «همسایه رفت، آخ! چه حیف!» و در خلوت، نفس راحتی میکشیم و خوشنودیم که آن موشک چند متری دورتر از ما فرود آمده. و ماسکهایی که عجیب یادآور چسبهای ضربدری پنجرههای خانهها در دهه شصت است.»
آرمان هژیرآزاد، در سن 36 سالگی بر اثر ابتلا به کرونا درگذشت.