خاطرات سعیدی‌راد از آقاسی

به گزارش افکارنیوز به نقل از فارس، سوم خرداد روز عروج شاعر بلندآوازه مردمی شیعی محمدرضا آقاسی است؛ امسال هم از جانب رسانهها صدایی برای این شاعر مردمی به گوش نرسید؛ دستگاههای متولی فرهنگ نیز سکوت کردند، از صداوسیما هم صدایی به گوش نرسید، ولی مردم هیچگاه آقاسی را از یاد نخواهند برد. شاعری که عزت شیعی بودن خود را تا آخرین لحظه نفس کشیدنش حفظ کرد و تا لحظه چشم فروبستنش از این جهان فریاد عاشقوار خود را تکرار میکرد؛



بی‌سرو سامان توام یا حسین(ع)

دست به دامان توام یا حسین(ع)



به همین متاسبت با عبدالرحیم سعیدی‌راد، مصاحبه کوتاه در مورد شعر و زندگی آقاسی انجام داده‌ایم که در ذیل می‌آید:



* برخی شعر خوب دارند اما خوب شعر نمی‌خوانند





با آقای آقاسی از طریق شو آشنا شدم اولین بار سال‌های هفتاد یا هفتاد و یک که آن موقع در کنگره‌های شعر جنگ شرکت می‌کرد و بعدها یک مقدار کم‌تر در کنگره‌ها حاضر می‌شد کارهای خوبی داشت ولی خیلی معروف نبود. با مثنوی بلند «شیعه» اسمش روی زبان‌ها افتاد، بعدها چقدر از این شعر تقلید و استقبال شد.

*

خود شعر خواندن یک هنر است. خیلی از شاعران هستند که اشعار خوب دارند ولی خوب نمی‌خوانند! و نمی‌توانند مخاطب را جذب کنند ولی آقاسی این هنر را واقعاً داشت؛ هم شعرش خوب بود و هم خوب می‌خواند. الان هم واقعاً جای او خالی است و جای خالی‌اش حس می‌شود. یعنی کسی که بتواند این‌گونه، بر مخاطب تأثیر بگذارد خیلی کم داریم و تک و توک پیدا می‌شود.



* آقاسی شاعر زمانه خویش بود

آقای آقاسی در درجه اول یک شاعر اهل بیتی بود و شاعر بسیجی بود. شاید اگر بشود کارهایش را از نظر آماری جمع و جور کرد در همین دو موضوع بیشتر از هر چیزی شعر دارد؛ البته شاعر زمانه خودش هم بود؛ یعنی از اتفاقات روز جامعه در اشعارش سود می‌برد و همین هم باعثمی‌شد مردم با شعر او خیلی خوب ارتباط برقرار کنند.

*

توجه به اهل بیت، فرهنگ دفاع مقدس و ارزش‌های جامعه اسلامی آقاسی را جزو شاعران انقلابی قلمداد می‌کند.



* همیشه بسته‌ای بلیط در جیبش بود

هر وقت یاد آقاسی در دلم زنده می‌شود بیشتر این صحنه در ذهنم قد می‌کشد که وقتی به جیبش نگاه می‌کرد، یک دسته بلیط توی جیبش وجود داشت! معمولاً ده پانزده تا بلیط در جیبش بود که یکی برای شب بود، یکی برای صبح بود و… من شاهد بودم که ایشان صبح یک جا برای شعرخوانی می‌رفت، بعدازظهر یک جا دعوت شده بود و دوباره شب به جای اول برمی‌گشت و آنجا هم اجرای شعرخوانی داشت.



* بدون بلیط مرا سوار هواپیما کرد

یک بار در سفر یزد من در فرودگاه بلیطم اوکی نبود؛ معطل بودم و کار ضروری هم داشتم و می‌خواستم به تهران برگردم اما جور نمی‌شد تا این که آقای آقاسی رسید و همین طور جلو می‌آمد که برود سوار هواپیما شود با همه هم سلام و علیک می‌کرد؛ همه او را می‌شناختند خودش هم کارت پرواز نداشت، دست من را گرفت و با هم از پله‌های هواپیما بالا می‌رفتیم. خدمه، خلبان و… همه او را می‌شناختند واقعاً مردمی بود.

برای شاعر اهل بیت «محمدرضا آقاسی» اشعار زیادی گفته شده است که هر کدام در جای خودشان زیبا هستند. ولی به نظر من شعری که «دکتر علی‌رضا قزوه» به او تقدیم کرده است تافته‌ای جدابافته است.