« دودکش 2 » که حدود دو هفته است از شبکه اول سیما پخش میشود با چنین مشکلی مواجه شده و معلوم است از نداشتن یک فیلمنامه منسجم رنج میبرد. فصل اول دودکش در ماه رمضان سال ۹۲ پخش شد و بازپخش آن از شبکههای مختلف سیما بنا به موقعیتهای فیلمنامهای توانست مخاطب زیادی را به خود اختصاص بدهد. پس از آن مجموعه « پادری » به عنوان ادامه آن ساخته و پخش شد، اما مورد توجه قرار نگرفت و حالا دودکش ۲ را برزو نیکنژاد در ادامه همان دودکشیک که محمدحسین لطیفی ساخته بود، کارگردانی کرده است که به نظر میرسد آسیب و لطمه اصلی همین جا خودش را نشان داده است.
آقای کارگردان فهمی متفاوت از ویژگیهای قوامدهنده سری اول داشته و نتوانسته همان اجزا را کنار هم بچیند و فقط بازیگران کار مشترک هستند. پیش از این محمدحسین لطیفی توانسته بود سریال «ساخت ایرانیک» را با جذابیت خاصی بسازد، اما نیکنژاد در ادامه نتوانست فصل دوم آن را حتی با موفقیت نسبی ادامه بدهد.
۱۳ قسمت از دودکش ۲ پخش شده، اما خبری از یک اتفاق مهم در آن نیست، میتوانیم بخشی از رخدادهای سطحی این سریال را با سریال پایتخت مقایسه کنیم، یعنی اگر در هفت فصل پایتخت ارسطو به دنبال تشکیل خانواده و ازدواج بود، حالا در دودکش بهروز هم از فصل اول تا فصل دوم با تمرکز بیشتر به دنبال پیدا کردن دختر دلخواهش برای ازدواج است، این تکرار مسائل در فصل دوم نه تنها به هیچ وجه متقاعد کننده نیست بلکه دیگر حتی جذابیت موضوعی هم ندارد، به طوری که انگار قصهای برای تشکیل موقعیتهای دراماتیک یا کمدی شکل نگرفته است و هر آنچه در قسمتها شاهد هستیم دیالوگ و موقعیتپردازیهای فکر نشده و فیالبداهه هستند و موقعیتها با کلیشههای فصل اول گره خورده است، یعنی کارگردان هیچ تلاشی برای به دست آوردن شخصیت و موقعیتهای جدید نکرده است و آنچه از شخصیت میبینیم تلاشهای محمدحسین لطیفی در اجراست که نیکنژاد در این فصل آن را فارغ از قصه دوبارهسازی کرده است، حالا جای عالیه با بازی الناز حبیبی در فصل اول با گندم (الهام اخوان) تغییر کرده است، به موازات این تکرار ما با دیالوگهای تکراری هم مواجهیم و ایضاً تکیهکلامهای فیروز مشتاق و نصرت را که تغییری در آنها نمیبینیم، شاهدیم.
هشت سال از دودکشیک میگذرد و این در بطن داستان و بزرگ شدن کودکان سریال مشخص است، اما تکیهکلامها هیچ تغییری نکرده فقط نقش بهروز اغراق شده و حتی به خنگ بودنش هم افزوده شده است و اضافه کنید که نصرت با بازی بهنام تشکر لحن گفتاری نامرسومی دارد و منطق این گونه لحن گفتاری که نشانی از مردی ندارد، مشخص نیست، از طرفی روند بیاخلاقی در خانواده به اوج خود رسیده و کلکلهای فیروز، نصرت و بهروز نه تنها ربطی به شوخی کمدی ندارد بلکه خانواده را زیر سؤال میبرد، البته این موضوع در فصل یک هم وجود داشت، اما چگالی این بیاخلاقیها یا کلکلهای بیمورد یا زیر سؤال بردن نوع زندگی هم کمتر بود یا با توجه به کارگردانی ساختار مطلوبتری داشت.
نیکنژاد برای رسیدن به شوخیهای موقعیتی به ورطه تکرار گرفتار شده است، حتی شغل قالیشویی هم در این فصل به درستی نشان داده نمیشود و تمرکز قصه بیشتر روی بهروز است، اما این تمرکز جواب نداده چراکه شرایط کلی سریال برای جلو رفتن قصه نیاز به اتفاقات جدیدتر دارد که تا قسمت ۱۳ رخ نداده است.
نیکنژاد سعی کرده از نصرت به عنوان یک بلاگر استفاده کند که موضوع روز باشد ولی آن هم جواب نداده و نکته جدیدی هم در بازیها دیده نمیشود. انگار به مجموعه بازیگران هشدار دادهاند فقط تکرار نقش کنند، حتی اگر هشت سال گذشته باشد! تنها فرق دودکشیک با دودکش ۲ بزرگ شدن کودکان است و اضافه شدن چند کودک دیگر و شدیدتر شدن خلبازیهای بهروز که آنها هم دردی را از ناتوانی این سریال دوا نمیکند.