علی اصغر پورمحمدی که سابقه مدیریت شبکه سه و پنج را در کارنامه دارد، شب گذشته مهمان برنامه « چهل تیکه » بود.
پورمحمدی در این برنامه تلویزیونی گفت: من در روستای ماهونک رفسنجان به دنیا آمدم و در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدم. پدرم مخالف رادیو و تلویزیون بود؛ اما از سال ۴۷ رادیو به خانه ما آمد و ماندگار شد و پدرم اخبار را دنبال میکرد. بعد از اینکه انقلاب شد، تلویزیون هم به خانه ما آمد؛ اما من سریال «دلیران تنگستان» را قبل از انقلاب به همراه همکلاسیهایم در خانه یکی از همسایهها دیدم. دوران مدرسه به کار تئاتر علاقه داشتم و انشای من همیشه خوب بود و در نوشته هایم کنایههایی به حکومت و دولت قبل از انقلاب میزدم.
وی افزود: در دوران دانشجویی از ما تست گرفتند و از بین ۲۰۰ نفر ۸ نفر را به عنوان اعضای انجمن فیلم دانشگاه انتخاب کردند و من جزو آن هشت نفر بودم. زمانی که جنگ شروع شد من مدیر خبر کرمان بودم. از معاونت خبر تهران تماس گرفتند که چه کسی حاضر است به عنوان خبرنگار به جبهه برود، من به همراه تصویربردارمان داوطلبانه به جبهه رفتم.
مدیر پیشین شبکه سه، درباره حال و هوای جنگ تحمیلی گفت: جنگ به ما تحمیل شد و آمادگی آن را نداشتیم؛ اما با حضور مردم با دست خالی جنگ را اداره کردیم. به نظرم در تصویرسازی و نشان دادن حماسههای دفاع مقدس کوتاهی کردیم. هر روز، هرلحظه و هر مکان دوران دفاع مقدس یک پروژه هنری، یک فرهنگ و تاریخ جان فشانی بوده است. خیلی از اتفاقات در جنگ رخ داده که هنوز نوشته و به تصویر کشیده نشده است.
وی افزود: البته کارهای هنری خوبی درباره جنگ تحمیلی داشته ایم، اما حق مطلب ادا نشده است. نه صدا و سیما و نه سینما و رسانه مکتوب نتوانستهاند حق مطلب را ادا کنند. به همین خاطر نسل فعلی ما در بی اطلاعی و بی خبری از فداکاریهای دفاع مقدس هستند.
پورمحمدی درباره اشکال کار خود در رسانه گفت: من خیلی مواقع بی هنرانه از ارزشها دفاع کردم و نتوانستم هنرمندانه دفاع کنم. این در حالی است که دشمنان ما ضد ارزشها را هنرمندانه نشان می دهند.
وی درباره خاطره ازدواجش گفت: پدرم به من پیشنهاد داد که با یک خانم معلم در کرمان ازدواج کنم. راضی نبودم و راهی مشهد شدم. از امام رضا (ع) خواستم که اگر تا یک هفته زن برای من پیدا شد، ازدواج میکنم وگرنه دیگر ازدواج نخواهم کرد.
او ادامه داد: خانواده دوست داشتند من ازدواج کنم و من به دیدار دوستانم به قم آمدم و آنها دختری در تهران را به من معرفی کردند و من گفتم من لهجه دارم و به من دختر نمیدهند. خلاصه من با پیگیری دوستان با خانواده همسرم صحبت کردم. آنها از ما سوال کردند که معرف شما چه کسانی هستند. من گفتم که معرف من امام خمینی، آقای رفسنجانی و آیت الله خامنهای هستند. پدر خانم من، چون با بیت امام خمینی آشنا بودند و در آنجا موضوع را مطرح میکنند که یک آقایی به نام پورمحمدی رفسنجان برای خواستگاری آمده است و آنجا همه من را تایید کردند.
وی ادامه داد: در زمان خواستگاری به خاطر اینکه من سبزه مایل به سیاه بودم روبه روی پنجره نشسته بودم که ضدنور نشود و با عروس خانم صحبت میکردم و نمیدانم چگونه صحبت کردم که به هیج عنوان همسرم متوجه لهجه من نشده بود. (خنده). نهایتا زمستان سال ۶۰ ازدواج کردیم، حاصل ازدواج ما دو دختر است و دو نوه دارم. در حق فرزندانم کوتاهی کردم چراکه ۶ صبح از خانه بیرون میرفتم و دیر وقت به خانه میآمدم.
وی درباره دوران حضورش در رادیو هم گفت: از زمستان ۶۰ تا ۷۳ مدیر گروه فرهنگ و اجتماعی رادیو بودم و برنامههای موفقی مثل سلام صبح بخیر، خانواده، عصرانه و ... را داشتم. بهترین دوران رادیو برای من زمانی بود که «صبح جمعه با شما» پخش میشد، ما از ۶ صبح سرکار بودیم تا یک برنامه نیم ساعته روی آنتن برود. حتی امام خمینی (ره) و آیت الله خامنهای هم این برنامه را گوش میکردند. یادم می آید نامهای در رادیو خوانده بودیم که یک دختر جوان به خاطر هزینه تحصیلش گلایه کرده بود و از وزیر خواست جوابگو باشد. فردای پخش برنامه احمد آقا خمینی تماس گرفت و گفت امام این برنامه را گوش کردند و گفتند هر روز این نامهها در برنامه خوانده شود.
وی ادامه داد: زمانی که رادیو بودم، برخی از مدیران اعتراض کردند که چرا برنامههای پرمخاطب برای گروه اجتماعی است و برنامههای دیگر را گوش نمیکنند. من در جلسه اعلام کردم بدترین ساعت رادیو چه ساعتی است. گفتند ۹ تا ۱۰ شب مردم بیشتر تلویزیون تماشا میکنند. قرار شد برنامهای را با نام فریادرسی باید ساعت ۹ شب با موضوع اعتیاد پخش کنیم و بعد از دو بار پخش شدن برنامه آقای هاشمی رئیس رسانه ملی آن دوران با مدیر رادیو تماس گرفتند که چرا آن زمان برنامه را پخش میکنید علاوه بر شب ساعت یک ظهر هم پخش کنید. گفتم ما تقصیری نداریم و این برنامه است که بیننده خودش را جذب میکند. حرف من این است که هر کسی که در رسانه کار میکند بداند که از ۶ صبح تا ۶ صبح روز بعد مخاطب داریم و همه لحظات ارزشمند است.