عروس فسایی که در جریان درگیری با مادرشوهرش با ضربه ساتور به سرش به کما رفته بود، چند روز پس از حادثه، مرگ مغزی شد تا این پرونده رنگ و بویی جنایی بگیرد. خانواده مقتول برای اهدای اعضای بدن او اعلام رضایت کردند و متهم پرونده نیز به جرم خود اقرار کرد و مدعی شد این درگیری بر سر حساب بانکی عروسش رخ داده است.
هفتم دی ماه بود و هوا رفته رفته تاریک میشد. سرمای شامگاهی بخش شیبکوه شهرستان فسا در استان فارس تا مغز استخوان نفوذ میکرد که در همین هنگام زن میانسالی از خانهای قدیمی بیرون دوید و فریادزنان از مردم کمک
خواست. او کسی نبود جز زن 60 سالهای که مدتی قبل پسرش به خدمت سربازی رفته بود و از آن به بعد عروس و نوهاش همراه آنها زندگی میکردند. زن میانسال فریاد می زد: «کشتند. عروسم را کشتند» و همسایه ها که سراسیمه از خانه هایشان خارج شده بودند خودشان را به خانه او رساندند و در آنجا با حادثه هولناکی روبهرو شدند. پیکر غرق به خون عروس جوان خانواده داخل آشپزخانه افتاده و بیهوش بود. زن میگفت نمیداند چه اتفاقی افتاده و وقتی از خانه یکی از همسایهها به خانهاش برگشته عروسش را غرق در خون در داخل خانه پیدا کرده است.
زن میانسال مدعی بود که احتمالا فردی به قصد سرقت وارد خانه شده و عروسش را از پای درآورده است.
در چنین شرایطی همسایهها ماجرا را به پلیس و اورژانس خبر دادند و تیمهای عملیاتی و امدادی راهی محل
حادثه شدند. زن جوان که به نظر میرسید با ضربه جسمی تیز و برنده به سرش به کما رفته است، به بیمارستان منتقل شد و ماموران تحقیقات برای کشف راز این حادثه را آغاز کردند.
سرنخ مهم
نخستین کسی که تحت بازجویی قرار گرفت، زن میانسال بود. همان زن 60 سالهای که میگفت احتمالا عروسش قربانی دزدان شده است. او گفت: از مدتی قبل و زمانی که پسرم به سربازی رفت، همسر و پسرش به خانه ما آمدند تا با ما زندگی کنند. عروسم خواهرزاده شوهرم نیز هست و من زن دایی او هستم. ساعاتی قبل از حادثه برای سر زدن به همسایهها از خانه خارج شدم. پس از آن تصمیم گرفتم قبل از اینکه هوا تاریک شود به خانه برگردم.
وقتی به مقابل خانه رسیدم در باز بود. فکر کردم عروسم یادش رفته در را ببندد. وارد خانه شدم اما به محض رفتن به آشپزخانه او را دیدم که غرق در خون روی زمین افتاده بود و از خانه بیرون دویدم و از همسایهها کمک خواستم.
اظهارات زن میانسال در حالی بیان میشد که ماموران در بررسی داخل خانه متوجه شدند که همه چیز مرتب است و هیچ سرقتی از آنجا صورت نگرفته. بنابراین فرضیه اینکه سارقی وارد خانه شده، رد شد. ماموران در ادامه و برای پیدا کردن ردی از ضارب به جست و جوی دقیق داخل خانه پرداختند.
آنها متوجه شدند ساتوری که در آشپزخانه بود به تازگی شسته شده است. این در حالی بود که روی آن آثار خون به چشم میخورد و این مساله نشان میداد که جنایت با استفاده از این ساتور رخ داده است.
از سوی دیگر اینکه ساتور شسته شده بود از این حکایت داشت که احتمالا فردی که به عروس جوان حمله کرده از اعضای خانه بوده و پس از این حادثه قصد داشته با شستن آلت قتاله مسیر تحقیقات را تغییر دهد.
کارآگاهان که به ماجرا مشکوک بودند به تحقیقاتشان در داخل خانه ادامه دادند تا اینکه در نهایت لباسهای خونآلود متعلق به زن 60ساله را پیدا کردند که وی هنوز فرصت نکرده بود آنها را بشوید و در گوشهای مخفی کرده بود. به این ترتیب شکی باقی نماند که ماجرا یک درگیری خانوادگی است و این زن کسی است که با ساتور به عروسش حمله و او را به کما فرستاده است.
اعتراف هولناک
زن میانسال بازداشت شد و تحت بازجویی قرار گرفت.
او که چارهای جز بیان حقیقت نمیدید به ماموران گفت: وقتی قرار شد پسرم به خدمت سربازی برود، از آنجا که سالها غیبت داشت پدرش گفت سربازیاش را میخرد. اما پسرم اصرار داشت که پول خرید سربازیاش را بگیرد و راهی خدمت شود تا پس از خدمت با آن پول بتواند برای خودش کاری دست و پا کند. من با این موضوع مخالف بودم اما در نهایت پسرم به خدمت رفت و عروس و نوهام به خانه ما آمدند. مدتی بعد متوجه شدم که شوهرم بدون اطلاع من 12 میلیون تومان به حساب عروسم واریز کرده تا او سودش را بگیرد و خرج زندگیاش کند. این را که فهمیدم عصبانی شدم. سراغ عروسم رفتم و گفتم که باید پول را پس بدهد. اما او قبول نکرد و میگفت این پول برای شوهرش است.
سر این مساله با هم اختلاف داشتیم تا اینکه روز حادثه، وقتی شوهرم در خانه نبود بار دیگر سراغ عروسم رفتم و گفتم باید پول را به من پس بدهد.
اما او باز هم ادعای قبلیاش را تکرار کرد که سر همین مساله بحثمان شد و در نهایت با هم درگیر شدیم. من هم کنترلم را از دست دادم و ساتور را از آشپزخانه برداشتم و ضربهای به سرش زدم. وقتی به خودم آمدم که او غرق در خون روی زمین افتاده و از حال رفته بود. نمیدانستم چه کار کنم. از خانه بیرون رفتم و در حالی که حالم خوب نبود خودم را به خانه یکی از همسایهها رساندم. وقتی حالم را دید، یک آمپول آرامبخش تزریق کرد و کمی که آرام شدم و به خانه برگشتم. عروسم همچنان داخل آشپزخانه افتاده و غرق در خون بود.
برای رد گم کنی از خانه بیرون رفتم و با فریاد از مردم کمک خواستم و وانمود کردم که در غیاب من فرد ناشناسی وارد خانه شده و به عروسم حمله کرده است. با اعترافات زن میانسال راز این پرونده فاش شد و این در حالی بود که در بیمارستان تلاش پزشکان برای نجات جان عروس جوان ادامه داشت. با این حال به دلیل اینکه وی دیر به بیمارستان منتقل شده بود، آسیب زیادی دیده بود و همچنان در کما بود و ضریب هوشیاریاش پایین و پایینتر می رفت. در نهایت پس از چند روز، آزمایشات نهایی پزشکان نشان داد که دیگر امیدی به زنده ماندن زن جوان نیست و او دچار مرگ مغزی شده است. وقتی این خبر به گوش خانوادهاش رسید، آنها که شوکه شده بودند برای اهدای اعضای بدن وی اعلام آمادگی کردند و اعضای بدن عروس سیاهبخت به بیماران نیازمند اهدا شد.
بازسازی جنایت
با مرگ این زن، مسیر تحقیقات ماموران وارد مرحله تازه ای شد و بار دیگر از این زن بازجویی شد. وی در تحقیقات پلیسی به قتل عروسش اعتراف کرد و مدعی شد به خاطر مسائل مالی دست به جنایت زده است. این زن در ادامه در حضور ماموران و بازپرس پرونده صحنه جنایت را بازسازی کرد. گفتنی است این زن راهی زندان شد.