«پیتر زیهان» استراتژیست و تحلیلگر مسائل جغرافیایی، جمعیتی و اقتصادی در کتاب خود با نام «ملل غیر متحد» به بررسی نقش آمریکا در ایجاد اتحاد بین کشورها یا از بین بردن اتحاد آنها میپردازد.
اخبار سیاسی - او در این کتاب به این مبحث میپردازد که چه اتفاقی میافتد اگر قدرتهای اصلی در دنیا به این نتیجه برسند که آنقدر از قدرتهای دیگر بهتر هستند که میتوانند به جای همکاری بینالمللی رو به رقابتهای بینالمللی بیاورند. در این کتاب در این باره بحث میشود که اگر زمانی اوضاع به گونهای پیش رفت که نظم جهانی به هم ریخت و در عین حال قدرتهای جهانی و رهبران آنها به این نتیجه رسیدند که باید این نظم را حفظ نکرده و خود از بین برنده آن باشند، چه اتفاقی برای آینده تحولات جهان رخ خواهد داد.
زیهان در این کتاب که روز سوم ماه مارس سال جاری یعنی دقیقا 11 روز پیش منتشر شده، به مباحثی مانند روی کار آمدن ترامپ و رهبرانی در دنیا که شباهت زیادی به او دارند اشاره کرده و به رقابت قدرتهای منطقهای در اقصی نقاط جهان برای به دست گرفتن کنترل مناطق مختلف از جمله در منطقه غرب آسیا پرداخته است.
فحوای بحث او در کتاب جدیدش این است: «جغرافیا اهمیت دارد. اینکه در کجای دنیا زندگی میکنی، در چه منطقه جغرافیایی و با چه همسایگانی در تعامل هستید مهم است و همه این عوامل سازنده اصلی نوع تفکر شما درباره مسائل جهانی است». این جغرافیاست که اتحادها را میسازد یا آنها را نابود میکند. این مسأله اگر چه بعد از جنگ دوم جهانی چندان جایگاه و اهمیتی نداشت و تنها کافی بود جزو بلوک سرمایهداری یا از حامیان سوسیالیسم باشید تا در 2 قطب مهم جهان و در دستهبندیهای آنها جا گیرید اما در دوره فعلی شاید این اتحادهای منطقهای باشد که در زمان غیاب آمریکا به چشم آمده و آینده جهان را میسازد و شاید هم رقابت به جای همکاری قرار گرفته و دیگر نتوان زمانی را متصور شد که چند کشور در مسألهای مهم رو به همکاری با یکدیگر میآورند.
زیهان بر این باور است آمریکا از سال 2000 تاکنون بسیاری از اتحادهای پیشین را از بین برده است: «دولت جورج دبلیو بوش از متحدان آمریکا سوءاستفاده کرده است، دولت اوباما آنها را نادیده گرفته و دولت ترامپ به آنها توهین کرده است. به همین دلیل متحدان آمریکا در تمام دنیا حالا دیگر به دنبال راهی برای اتکا به متحدان جدیدتر- اگر چه کوچکتر و با امکانات کمتر- میروند».
به احتمال زیاد زمانی که زیهان مشغول نوشتن کتاب خود بوده، خبری از ویروس کرونا و شیوع آن در جهان بویژه رسیدن این ویروس به آمریکا نبوده است اما نظریه او این بار در مسأله کرونا بخوبی اثبات شده است. ویروس کرونا به طرزی مشکوک و مبهم به جان بشریت افتاده است و در شرایطی که به لطف سازمانهای بینالمللی به نظر میرسد بالاترین میزان همکاری بین کشورها برای نجات جان انسانها و از بین بردن عوامل تهدید سلامت وجود دارد، باز هم همکاریهای بینالمللی نتوانسته جلوی شیوع و گسترش بیماری جهانگیر «کووید-19» را بگیرد.
* دوقطبی جدید شرق و غرب در دنیا
همانطور که زیهان نیز اشاره کرده است، هماینک رقابتهای اقتصادی بین شرق و غرب تا حد زیادی شرایط را برای همکاریهای بینالمللی جهت از بین بردن تهدیدات مشترک سخت کرده است. کشورهایی که توانایی لازم را دارند، بر این گمانند میتوانند از توانایی خود برای رسیدن به اهدافشان استفاده کنند و دیگر نیازی به اتحاد و همکاریهای بینالمللی ندارند. نشانههای این مسأله حتی قبل از شیوع کرونا نیز آشکار شده بود. جدایی اروپا از آمریکا در مسائل امنیتی و حتی گاهی عقیدتی و ارزشی، خود را تا حد زیادی نشان داده بود و حالا به نظر میرسد بدتر نیز شده است. ترامپ که از ابتدای وارد شدن به کاخ سفید به دنبال اجرایی کردن برنامههای خود در راستای سیاست «انزواگرایی آمریکایی» بود، حالا فرصتی به دست آورده است تمام کارهایی که روزی آرزویش را داشت به سرانجام برساند. حالا دیگر دنیا باز هم به 2 قطب شرق و غرب تقسیم شده اما غرب دیگر معنای قبلی خود را ندارد؛ انزواگرایی آمریکایی همانطور که در دستور ترامپ برای ممانعت از ورود اروپاییان به آمریکا نشان داده شد، جهان را به غرب که تنها محدود به آمریکاست و شرق که شامل چین تا اروپا (به غیر از انگلیس) میشود تقسیم میکند.
از روز پنجشنبه که سخنگوی دولت چین رسما دولت آمریکا را متهم به ساخت ویروس کرونا و استفاده از آن به عنوان سلاح بیولوژیک کرد، بحثها درباره این ویروس ابعاد جدیدی پیدا کرده است. دیگر صحبت از جهانی شدن یا جنبشهای ملیگرایی نیست، حتی صحبت از تقابل 2 جبهه شرق و غرب نیز نیست، بلکه صحبت از این است که آمریکا بویژه ترامپ از جان جهان چه میخواهد.
* سود ترامپ از کرونا چقدر بود؟
حتی اگر بر این باور باشیم که گمانهزنیها و بحثها درباره آزمایشگاهی بودن ویروس کرونا و ساخته دست بشر بودن آن صحت ندارد، شواهد امر نشان میدهد دونالد ترامپ تا به اینجای کار بشدت از این مسأله سود برده است. شاید بعد از این با بالا رفتن میزان مرگومیر انسانها در کل جهان، ضرورت تحقیق درباره ریشههای همهگیر شدن این ویروس نیز بیشتر شود اما سؤال اصلی فعلا این است: اگر واقعا نظریات فعلی درست باشد، دولت آمریکا با چه هدفی دست به ساخت و تولید یا انتشار این ویروس زد یا اینکه تاکنون تا چه اندازه توانسته به اهداف خود برسد و آیا گمان میبرده است این ویروس ممکن است خود آمریکا را نیز درگیر کرده و بحرانی دیگر برای دولت و مردم این کشور به وجود آورد؟
1- سود بردن از عقب ماندن چین در مسابقه اقتصادی: اگر نگاهی کلی به ماجرای کرونا از روزهای ابتدایی شیوع آن در چین تا امروز داشته باشیم، به این نتیجه میرسیم که در هر صورت آمریکا به زعم ترامپ و دولتش سود خود از این بیماری را برده است. وزیر بازرگانی آمریکا، «ویلبر راس» همان روزهای ابتدایی شیوع ویروس در چین گفت شیوع مرگبار ویروس کرونا که جان 213 نفر را گرفته و تقریبا 10 هزار نفر را در جهان آلوده کرده است میتواند اقتصاد ایالاتمتحده را تقویت کند. آنطور که ترامپ همیشه آرزویش را داشت، اقتصاد چین به گونهای ضربه خورد که تا سالها درگیر جبران ضرر و زیانهای ناشی از این بیماری باشد. تندروها در واشنگتن این مسأله را به معنای پیروزی در مصاف اقتصادی با چین دانستهاند.
2- بهترین فرصت برای کشاندن صنایع به داخل آمریکا: در همان روزهای ابتدایی ریاستجمهوری ترامپ، او به صنایع آمریکایی که به دلیل ارزان بودن قیمت نیروی انسانی، کارخانههای خود را در چین احداث کرده بودند، بستههای تشویقی ارائه کرد که دوباره به آمریکا بازگردند. در این میان چند بار هم کار به تهدید صنایع کشید اما رئیسجمهور آمریکا در تلاش خود برای بیرون کشیدن صنایع آمریکایی از این کشور موفق نبود. با آغاز شدن این ویروس از چین (آنطور که آمریکاییها بیان کرده و در افکار عمومی جا انداختند) و خالی کردن یک باره منابع مالی و انسانی ایالات متحده از چین، حالا احتمال اینکه این صنایع به هر کدام از ایالتهای کمخطرتر آمریکایی بازگردند بیشتر خواهد بود.
3- موفقیت در جنگ تجاری با تمام اروپا: بسیاری از اقدامات ترامپ در ممانعت از ورود کالاهای خارجی به آمریکا با فشارهای بینالمللی مواجه میشد. او مشغول مذاکره با چین بود و قرار بود با اروپاییها نیز بر سر تعرفه واردات کالاهایشان به تفاهم برسد اما عملا تمام این مذاکرات به نتیجه نهایی و دلخواه او ختم نمیشد. ویروس کرونا عملا کار واردات کالاها به آمریکا را با دشواری و پیچیدگی بیشتری مواجه میکند و این کاملا به نفع او در اجرای ایده «اول آمریکا» است.
4- عمل به وعدههای اقتصادیاش در قبال سرمایهداران: با وجود اینکه ممکن است سرمایهداران در بخشهای مختلف اقتصادی آمریکا تا حدی از شیوع ویروس کرونا آسیب ببینند اما در عمل این بیماری و شیوع آن باعث میشود دست ترامپ در کمک به سرمایهداران آمریکایی باز شود و به وعدههایش در کاهش مالیاتها و همچنین کاهش سود بانکی با سرعت هر چه تمامتر عمل کند. شاید اگر گسترش این ویروس در جهان نبود، ترامپ در خواب هم نمیدید بتواند با چنین سرعتی وعدههای انتخاباتی 3 سال گذشتهاش را عملی کند.
5- گسترش سیاستهای نژادپرستانه بدون حضور مخالفان: گسترش بیماری « کووید-۱۹ » بهترین فرصت برای ترامپ در جهت پیاده کردن سیاستهای نژادپرستانهاش درباره اعمال محدودیت برای ورود اتباع کشورهای خاص به آمریکاست. او از حالا سیاستهای تبلیغاتی خود برای گرفتن بودجه بیشتر جهت تکمیل دیوار مرزی با مکزیک را آغاز کرده است. در عین حال دولت آمریکا هماینک بدون هیچ مخالفتی در حال بستن مرزهای خود به روی شهروندان کشورهای مختلف با توجه به سلایق سیاسی ترامپ است. بستن مرزها به روی اروپاییان به غیر از انگلیس، آن هم در شرایطی که دولت انگلیس رسما حدود 500 مورد ابتلا به این بیماری را گزارش داده است، نشاندهنده وارد شدن سلایق سیاسی ترامپ در نحوه تصمیمگیریهایش در این تحولات است.
6- احتمال به دست آوردن پیروزی در قبال ایران: همانطور که در روزهای ابتدایی مبارزه ایران با این ویروس، «مارک دوبوویتز» رئیس بنیاد صهیونیستی دفاع از دموکراسیها نیز در توئیتی بیان کرد، ویروس کرونا کاری با ایران و اقتصاد ایران کرده و خواهد کرد که ترامپ در خواب هم نمیدید کمپین فشار حداکثریاش بتواند چنین نتیجهای داشته باشد. دولت آمریکا در انتظار رسیدن روزهای سخت برای ایران است و در جلسات استماع کنگره، سوالی که ذهن نمایندگان را مشغول کرده، این است: آیا گسترش این ویروس در ایران و بیمار شدن تعدادی از مسؤولان ایرانی، میتواند تاثیری بر فعالیتهای هستهای کشورمان داشته باشد؟ ترامپ سعی دارد هر نوع رکود در اقتصاد، فعالیتهای نظامی یا فعالیتهای هستهای ایران نه بر عهده کرونا، بلکه بر عهده کمپین فشار حداکثریاش گذاشته شود و نشان دهد سیاستش در قبال ایران درست بوده است.
7- بستن دهان منتقدان و دموکراتها: شاید بسیاری بر این عقیده باشند ویروس کرونا و عملکرد نامطلوب ترامپ میتواند شانس او برای انتخاب شدن دوباره در انتخابات ریاستجمهوری 2020 را کاهش دهد. مسألهای که مهمتر از فضاسازیهای رسانهای دموکراتها و انتقادات تند آنها به ترامپ در طول چند ماه آینده است، قدرتی است که او به عنوان رئیسجمهور ایالات متحده در طول چند ماه آینده به دست میآورد تا به صورت فعال در رسانهها حاضر شده و به بیان عملکرد خود در طول این مدت بپردازد. علاوه بر این، قدرت اجرایی فزاینده به دلیل شرایط به وجود آمده، میتواند باعث شود افکار عمومی که بشدت از بیماری نیز در هراس هستند، دیگر توجهی به مسائل دیگر و انتقادات دموکراتها نداشته باشند. نمونه این مسائل را در دوره دوم ریاستجمهوری بوش و زمان حمله به عراق شاهد بودیم. در آن زمان دشمن، القاعده بود که به خاک آمریکا حمله کرده بود و حالا دشمن ویروس چینی است که به آمریکاییها حمله کرده است و دولت در خط مقدم مبارزه با این دشمن قرار دارد و میتواند بدون توجه به هیچ انتقادی راه خود را برود.
از سوی دیگر با تعطیل شدن احتمالی کمپینها و گردهماییهای انتخاباتی دموکراتها، ترامپ که اصولا حرف جدیدی برای گفتن در انتخابات 2020 ندارد، میتواند راه هموار خود را طی کند و دموکراتها که قرار است با انتقاد از ترامپ به سمت صندوقهای رأی بروند، اصولا زمان و مکان مناسب برای ارائه مطالبشان را پیدا نخواهند کرد.
حال سوالی که مطرح میشود این است: اگر آمریکا خود منتشرکننده ویروس باشد، چرا باید خودش نیز درگیر این موضوع شود و آیا مسؤولان آمریکایی رسوخ این ویروس به سمت جامعه آمریکایی را پیشبینی نکرده بودند و از این بابت نگران نبودند؟ پاسخ را میتوان در توئیت بسیار جالب ترامپ جستوجو کرد.
او چند روز قبل از اینکه مجبور شود اهمیت موضوع کرونا را به رسمیت بشناسد، بیان کرده بود در همین زمستان 37 هزار نفر از آمریکاییها به خاطر آنفلوآنزا کشته شدند و خبری از تعطیلی صنایع و ضرر به اقتصاد آمریکا نبود. همین طرز فکر و بیاهمیت دانستن جان 37 هزار آمریکایی در طول یک سال گذشته، نشان میدهد اگر آمریکاییها اطلاعی هم از میزان مرگومیر احتمالی ناشی از بیماری «کووید-19» داشتند، میدانستند در مقابل بیماری آنفلوآنزا این میزان مرگومیر چیزی نخواهد بود و آمریکا میتواند بدون اهمیت دادن به این مسأله و تعطیل کردن اقتصاد به زندگی خود ادامه دهد.
در هر صورت هنوز برای نتیجهگیری از این شواهد برای نشان دادن اینکه دولت ترامپ یا نظامیان این کشور در تولید یا انتشار این ویروس دست داشتهاند، زود است و تحقیقات متنوعی در سراسر جهان در این باره در جریان است. با همهگیر شدن این مسأله در کل دنیا دیگر صحبت از این مسأله در رسانهها، مسأله عجیبی نبوده و توهم توطئه حساب نمیشود. باید دید آیا دنیا در این باره میتواند شواهد را در کنار هم گذاشته و متهم اصلی این واقعه قرن را با شجاعت اعلام کند؟