ما حداقل از 28 مرداد 32 به این سو با آمریکا و از قریب 2 قرن پیش، با کلیت غرب و نماد قدیمیتر آن به نام «بریتانیا» در کشاکش و تقابل بودهایم. صورت مسأله هم ساده است. آنها میخواهند چنانکه با بومیان آمریکا، استرالیا، آفریقا، هند و... رفتار کردهاند، ارباب ما هم باشند، یا حداقل به آنها اجازه دهیم چنانکه اخیرا به افغانستان، عراق، لیبی و مصر و... دموکراسی تزریق کردهاند، اندکی هم به ما تزریق کنند!
اخبار سیاسی - مهمترین سلاح غرب در این نبرد درازمدت اما نه بمبهای سنگرشکن بوده، نه ناوهای هواپیمابر و نه بمب هیدروژنی؛ اساسا زور، سلاح خوبی برای سلطه بر ملتها نیست و این را بلاشک انگلیسیها بیش از هر کس دیگری میدانند. تحقیر ملتهای تحت سلطه اما کارآمدترین سلاحی است که در تمام تاریخ بشریت برای غلبه بر بردگان ساخته شده و به کار رفته است.
ما در تاریخ ایران، پیشینهای دراز و رنجآور در این زمینه داریم. تلختر اینکه بزرگترین نقش را در این زمینه نه خود غربیها که همواره تحصیلکردگان ایرانی در غرب بر عهده داشتهاند. در میانه دوره قاجار کسانی که برای گذراندن بورس تحصیلی به غرب میرفتند، عموما تبدیل به بوقهای تحقیر ملت ایران، فرهنگ و هویت آن شده، در نقش ویروسی خطرناک، از بلاد فرنگ به ایران بازمیگشتند. انگلیس با بهرهگیری از نقش همین افراد توانست انقلاب مشروطه ملت ایران را که رهاورد مبارزات چند نسل بود، بهراحتی در دیگ پلوی سفارت خود دفن کند و همین افراد بودند که طناب جهالت و حقارت خود را بر گردن آیتالله شهید شیخ فضلالله نوری انداختند تا ایران سترگ و مظلوم، قریب یک قرن دیگر همچنان در تیول انگلیس و غرب باقی بماند. روح جمعی ملت ما اما هرگز چنان حقارتی را قبول نکرد ولو اینکه با دسیسه ویروسهای مذکور مکرر در چاه افتاده باشد.
نمایندگان باجیره و بیجیره و مواجب غرب در ایران طی 40 سال گذشته نیز مدام برتری فرهنگ آدمکشها و بردهداران غربی را به جامعه ایرانی دیکته کردهاند. تفوق و تسلط این جریان تبلیغی در تاریخ معاصر ایران از چنان قدرتی برخوردار بوده که فردی چون «سیدجمالالدین اسدآبادی» هم- ظاهرا- میگوید: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم».
تحولات این روزهای جامعه ایران و جوامع غربی که هر دو درگیر یک بحران مشابه هستند اما سنگ محک خوبی برای اینگونه سخنان است. مردم متمدن اروپا و آمریکا این روزها با آنکه همهگیری کرونا در آنجا هنوز بشدت ایران نیست، با هجمهای عجیب به فروشگاههای زنجیرهای در بسیاری از شهرها، فقط قفسهها را به خانه خود نبرده و انبار نکردهاند! دعوا و کتککاری این فوج متمدن بر سر ماسک و اقلام بهداشتی در فروشگاهها بخشی دیگر از فیلمهایی است که در کنار تحیر از خالی شدن ناگهانی قفسه فروشگاهها، دست به دست میشود.
اینجا در جامعه ایران و در بطن بحران کرونا اما پدیدههایی را میبینیم که در هیچ جامعه غربی گزارش نمیشود. اکنون بچههای فعال مساجد در برخی شهرها با شناسایی افراد مسن محله خود، خرید آنها را بر عهده گرفتهاند تا نیازی به بیرون رفتنشان در این شرایط بحرانی نباشد. گروههای جهادی طلاب و بسیجیان با حضور داوطلبانه در محل پذیرش بیماران کرونایی در فرآیند مراقبت از بیماران، به کادر درمان کمک میکنند. خبری از هجوم مردم به فروشگاههای مواد غذایی نیست. خیل افراد داوطلب در شهرهای مختلف به کمک نیروهای آتشنشانی برای ضدعفونی کردن خیابانها آمدهاند. بانوان ایرانی، برخی مراکز فرهنگی مانند مهدیهها و حسینیهها را با کمک داروسازان شریف، به کارگاه تولید ماسک رایگان تبدیل کردهاند و دهها اقدام دیگر از همین جنس.
نمونه این اقدامات بسیار است و نویسنده در اینجا تنها اقداماتی را که در محیط اطراف خود دیده، روایت کرده است. واقعیتهایی که بخوبی نشان میدهد فرهنگ برتر کدام است و اینکه چرا گسترش اسلام در اروپا باید آنقدر سریع باشد که مقامات غربی از آن وحشت کنند. مراد نویسنده در اینجا البته تخطئه شخصیت عظیم سیدجمالالدین اسدآبادی نیست.
او طبعا حق بزرگی بر تمام ملتهای مسلمان از جمله نویسنده حقیر این متن دارد ولی سخن منسوب به ایشان در زمینه نبود اسلام در سرزمینهای اسلامی حتما دقیق نبوده و ای کاش او امروز میبود تا وضع جوامع اروپایی را ببیند؛ جوامعی که در برابر گسترش اسلام چارهای جز ممنوعیت تمام فعالیتهای اجتماعی مسلمانان نمیبینند و هنوز هم مثل دوره بردهداری، پشت تمام قتلعامهای بزرگ دنیا هستند. زمانه اما تغییر کرده و دیگ پلوی انگلیس این بار تنها برای اطعام مزدوران حاضر در تحریریه بیبیسی فارسی قابل استفاده است! نشان به آن نشان که سفیرشان هم از پلو خوردن زیادی، از دم دانشگاه امیرکبیر تا در سفارت، 3 بار سردیاش میکند(!)
حسن رضایی