انتخابات مجلس شورای اسلامی، به ۱۰۰ ساعت پایانی رسیده و تقریبا همهچیز شفاف است. حتی تصور آنکه خانه ملت در چهار سال آینده، مانند مجلس فعلی باشد وحشتناک است، مجلسی که طبق اعلام سخنگوی شورای نگهبان، یکسوم نمایندگان آن فساد اقتصادی دارند، مجلسی که پای برخی نمایندگانش در پروندههای فساد اقتصادی و اداری باز است، میانگین سوادش بهشدت پایین است، در برابر بیگانه نمیایستد، بیش از ۱۶۰ نمایندهاش طرح شفافیت آرا را امضا میکنند و کمتر از ۶۰ نمایندهاش به آن رأی میدهند و رفتار جمعی نمایندگانش، در بسیاری اوقات منافقانه است.
بهرغم بسیاری از اظهارنظرها، چنددستگی در جریان نیروهای اصولگرا، بهشدت نگرانکننده است. چرا؟ بخوانید:
یک. در کنار فهرست انتخاباتی اصلی جریان اصولگرا که همان لیست شورای ائتلاف به سر لیستی دکتر قالیباف است، چند فهرست انتخاباتی منتشرشده که کمترین اشتراک را با فهرست شورای ائتلاف دارد. این در حالی است که در میان فهرستهای انتخاباتی جناح رقیب، ۲۴ چهره مشترک وجود دارد و اگرچه به علت عملکرد ضعیف دولت و مجلس، رأی جریان اصلاحطلب بهطورجدی کاهشیافته، اما اختصاص همان توان محدود به چهرههای مشترک و تمرکز رأی این جریان، احتمال کسب کرسیهای نمایندگی حوزه انتخابیه تهران توسط این جریان را بهشدت افزایش داده است، اما توان جریان نیروهای انقلاب، در میان دهها چهره این جریان توزیع خواهد شد.
دو. سران جریان اصلاحطلب نشان دادهاند که هرقدر با مفاهیم ارزشی همانند «رأی تکلیف مدار» بیگانهاند، در تاکتیکهای دنیوی کسب قدرت، پیچیده و حسابشده عمل میکنند. انتخابات خبرگان رهبری ۹۴ را به یاد بیاورید. جریان اصلاحطلب، چند چهره شناختهشده همچون مرحوم هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی
(که آن زمان در میان مردم جایگاه بهتری نسبت به امروز داشت) و سید محمود علوی که از رأی آوری آنها مطمئن بود را داشت، بر همین اساس با ارائه فهرستی ۱۶ نفره برای استان تهران که ۸ نفر غیر شاخص آنها با فهرست جامعتین مشترک بود، باعث شد رأی افراد مشترک دو لیست از چهرههای شاخص جامعتین ازجمله آیات مصباح و یزدی بیشتر شود. از سوی دیگر با اطمینان از رأی آوری چهرههای شناختهشده این جریان، با این تاکتیک باعث شد حتی رأی چهرههای غیر شاخص فهرستشان نیز از چهرههای شناختهشده جامعتین بیشتر شود و نتیجه آن باشد که تنها یک نفر از فهرست جامعتین، یعنی آیتالله جنتی بهعنوان نفر آخر تهران به مجلس خبرگان راه یابد.
به نظر میرسد اصولگرایان، اگر به فهرست مشترکی نرسند و همه پای آن نایستند، در این دورهم به سیاستبازیهای رقیب ببازند. عملکرد اصلاحطلبان را در این دوره اجمالا ازنظر بگذرانیم: ابتدا اعلام میکنند که همه چهرههایشان رد صلاحیت شدهاند و برای انتخابات لیست نمیدهند، حتی رسما اعلام میکنند که اگر هم بخواهیم لیست بدهیم، بهاندازه کافی نامزد نداریم، این خالی کردن ظاهری عرصه، اصولگرایان را به این خیال میاندازد که رقیبی در کار نیست و انتخابات درون جریانی است و فهرستهای متعدد اصولگرا، متولد میشوند، جریان اصلاحطلب صبر میکند تا زمانی که شکاف اصولگرایان بهاندازه کافی عمیق شد، لیست میدهد و در این زمینه هم عملیات ایذایی میکند، یعنی با چند لیست ظاهر میشود تا اصولگرایان تصور کنند که رقبا هم مانند خودشان متفرقاند و نگران نشوند، اما بررسی اجمالی این فهرستها عیان میکند که تقریبا همه لیستها یکساناند و تنها در چند نفر اختلاف دارند.
سه. جریان اصلاحطلب به دنبال آن است که انتخابات به دور دوم نرود، چه آنکه معمولا در دور دوم، مشارکت نسبت به دور اول کاهش مییابد و اغلب کسانی که تکلیفمدار پای صندوق رأی میروند، رأیشان به جریان اصولگراست؛ از همین رو، مجلس فعلی که قاطبه آن با اصلاحطلبان و افراد نزدیک به دولت بود، حدنصاب ورود به مجلس در دور اول را از یکچهارم به یکپنجم آرا کاهش داد تا با احتمال بالاتری، تکلیف انتخابات در دور اول مشخص شود و به دور دوم که معمولا احتمال پیروزی اصلاحطلبان در آن کمتر است کشیده نشود. حال به نظر میرسد تمرکز تمام توان جریان اصلاحطلب بر چهرههای مشترک، بتواند کف رأی ۲۰ درصدی را برای عمده نامزدهای این جریان در شهر تهران به ارمغان آورد.
چهار. تفرقه در لیستها، موجب سرگشتگی هواداران جبهه انقلاب شده و باعث میشود بسیاری از آنان، به همان چندنفری که میشناسند اکتفا کنند و به تمام نفرات ممکن لیست، رأی ندهند، درحالیکه اگر یک لیست واحد وجود داشته باشد و همه فعالان جریان انقلاب پای آن بایستند، هواداران هم با اعتماد به زعمای جریان، به تمام ۳۰ نفر فهرست رأی خواهند داد. یعنی پراکندگی لیستها عملا باعث خواهد شد اصولگرایان حتی نتوانند از تمام ظرفیتی که پای صندوق آوردهاند بهرهمند گردند و بازی برده را به رقیب واگذار کنند.
پنج. ممکن است گفته شود که این وضعیت مختص به تهران است و وزن نمایندگان تهران، ۳۰ نفر از ۲۹۰ نفر است و عدم وحدت انقلابیها در تهران چندان مهم نیست. این گزاره به چند دلیل غلط است:
الف- وضعیت پیشگفته مختص به تهران نیست و در بسیاری از حوزههای انتخابیه کلانشهری مانند تبریز و اصفهان هم پیشآمده است.
ب- تهران، مرکز سیاست ورزی کشور است و همه کنشگران سیاسی استانها و عموم مردم، فضای آن را رصد میکنند. تفرقه در تهران، بهمنزله تکثیر تفرقه و اختلاف در تمام حوزههای انتخابیه است.
پ- معمولا بخش عمدهای از نمایندگان تهران، بهواسطه آنکه کمتر درگیر مشکلات محلی از قبیل کشیدن یک جاده یا احداث کارخانهاند، در حوزه ملی و بینالمللی نقش پررنگتری ایفا میکنند و بهمرور، به سخنگوی مجلس تبدیل میشوند، دقیقا به همین جهت است که درصد قابلتوجهی از نمایندگان تأثیرگذار مجلس، از حوزه انتخابیه تهران به این نهاد راهیافتهاند.
از همین رو، شکست در تهران، وزنی بیشتر از واگذار کردن ۳۰ کرسی از ۲۹۰ کرسی به جریان رقیب دارد و آسیبش بزرگتر است.
شش. و اما نتیجه، سران و بزرگان جریان اصولگرا و هرکس دلش برای انقلاب میسوزد، مسئول است. تا انتخابات سه روز بیشتر نمانده و اگر قرار است فهرست مشترکی آماده شود، باید هرچه زودتر این اتفاق بیفتد تا بتوان آن را به مردم هم معرفی کرده و شهروندان را با آن همراه کرد. نکته دیگر آنکه اگر وحدت به سرانجام رسید، همه باید به آن پایبند باشند و اگر از فهرست بیرون ماندند کنارهگیری کنند. اگر چنین نشد و باوجود رویگردانی اغلب مردم از دولت و مجلس اصلاحطلب مجلس آینده، همانند مجلس فعلی بود، همه مسئولاند. امروز، فرصت سوزی و وحدت ستیزی خیانت به جریان انقلاب است.
سید محمد بحرینیان