اسدالله علم چند ماه پس از انتصاب به سمت وزارت دربار شروع به نوشتن یادداشتهایی کرد که تا سال ۱۳۵۶ ادامه پیدا کرد. این یادداشتها بیانگر مسائل پشت پردهای است که کمتر در رسانهها به آنها پرداخته میشد. یک دهه حضور علم در کنار شاه در مهمترین سالهای زمامداری وی، آن هم در خلوت و جلوت، ویژگی منحصر به فردی به یادداشتهای علم بخشیده است.
اخبار سیاسی- مطالب این دست نوشتهها شامل مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و امنیتی از یک س و و مسائل کاملاً شخصی شاه و خانواده وی از سوی دیگر میباشد. علم خود درباره این یادداشتها در آخرین روزهای حضورش در دربار مینویسد: «این یادداشتها دیگر تمام میشود، زیرا بدون زیارت شاهنشاه مطلبی نیست و نخواهد بود که بنویسم، جز آنکه بنویسم امروز و فردا حالم چگونه بوده است و یا اخبار دنیا را بنویسم که در روزنامههای جهان خواهیم دید». این اظهارات دقیقاً بیانگر این است که محور اصلی این یادداشتها ارتباط علم با شاه در زمینههای مختلف است. بر همین اساس به بررسی خاطرات اسدالله علم میپردازیم. در زیر دو بخش از خاطرات اسدالله علم در ۱۷ اسفند ۱۳۴۷ و ۳۱ تیر ۱۳۵۱ آورده شده است که برشی از کتاب «آخرین شاه، آخرین دربار» مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران به کوشش موسی حقانی است.
شنبه، ۳۱ تیر ۱۳۵۱ | اعتراف به انتخابات فرمایشی در رژیم پهلوی
به فرودگاه رفتم تا به شاه خوشامد بگویم و او را تا سعدآباد همراهی کردم. وقتی در باغ با هم قدم میزدیم، به طور مشخص حس کردم از دست من عصبانی است. ناگهان رو کرد به من و گفت «این مزخرفات چیست که این مردکه کنی عنوان کرده است؟ در یک اجتماع حزبی در اصفهان دولت را به ارتجاعی بودن متهم کرده است و گفته اگر انتخابات آزاد بود، حزب مردم انتخاب میشد. چه وقاحتی دارد که دولت مرا متهم به ارتجاعی بودن میکند؟ و به چه جرأتی میگوید انتخاباتی که تحت حکومت من انجام میگیرد آزاد نیست؟» به او اطمینان دادم که بار اول است درباره این ماجرا می شنوم، و تذکر دادم که به هر حال به عنوان رهبر حزب مخالف مجبور است چیزی بگوید، هرچند مزخرف باشد.
اگر اعلی حضرت بخواهند سخنرانی او را با دید منفی بنگرند طبیعی است که حرفهایش منزجرکننده است. تمام بستگی دارد به اینکه اعلی حضرت تا چه حد سعه صدر نشان بدهند و این سخنرانیها چگونه به ایشان گزارش شوند. طبیعی است که رهبر حزب مخالف دولت را ارتجاعی بداند، و اما درباره انتخابات، هر دوی ما به خوبی آگاهیم که او عین حقیقت را میگوید. مسئله اینجاست که آیا باید این اظهارنظرها را در ملأعام کرد یا نه. شاه گفت «اصلا حرف حساب این مرد که چیست؟ شانس برنده شدنش در انتخابات به همان اندازه است که اگر بخواهد به یک خوک پرواز بیاموزد.» گفتم کنی جواب خواهد داد، که مردم همان اندازه به دولت بی علاقه اند که به حزب خود او و حزب مردم همان اندازه شانس برنده شدن دارد، به شرط آنکه امکانش را پیدا کند. شاه گفت «چه مزخرفاتی» و چون بسیار عصبانی بود، دیگر دنباله ماجرا را نگرفتم.
شنبه، ۱۷ اسفند ۱۳۴۷| روایت شاه از فساد کشور
شاه را در جریان تحولات اخیر قرار دادم و چند نکته را مطرح ساختم که او را ناراحت ساخت. گفتم دو برابر شدن آب بها مملکت را آشفته کرده است. آسفالت خیابانها در حال از هم پاشیدگی است، فساد کارمندان گمرک رو به گسترش است و اعتبارات بانکی محدود شده و شرکتهای زیادی رو به ورشکستگی میروند. دست آخر درباره بحران مالی دانشگاهها به او هشدار دادم.
شاه ناگهان از جا در رفت و مرا مورد حمله قرار داد و گفت «وقتی پولی به دستمان نمیرسد چه میتوانیم بکنیم؟» پاسخ دادم هر بار که توجه اعلیحضرت را به کمبود پول جلب کرده ام، پاسخ این بوده که این طور نیست، دولت به اندازه کافی پول در اختیار و گزارشهای من نادرست است اما همین دیروز بود که اعلیحضرت درباره ولخرجیهای شرکت نفت در زمینه طرحهای پتروشیمی صحبت کردند که چرا پیش بینی اولیه آن ۱۰۰ میلیون دلار بوده و دو برابر و نیم این مبلغ صرف آن شده است و اینکه چرا اجازه داده اند، طرح لوله گاز ۶۵۰ میلیون دلار را ببلعد، در حالی که برآورد اولیه ۳۵۰ میلیون دلار بوده است.
من از مدتها پیش وخامت اوضاع را به شاه خاطرنشان میکردم و هر بار با انکار خشم آلودی نظیر امروز صبح روبه رو بوده ام و اضافه کردم «ولی باز هم تکرار میکنم که درست نیست انتظارات مشروع مردم انکار شود. من خدمتگزار صدیق اعلیحضرت هستم و تنها هدفم این است در دربار بسیاری اشخاص دیگر هستند که اعلیحضرت را با کلمات زیبا فریب میدهند، تنها با این قصد که شغلشان را حفظ کنند و از احساس امنیت دروغین اعلیحضرت استفاده نمایند.» اطمینان دارم که شاه حقیقت را در گفتههای من در خواهد یافت. او میداند که من یکپارچه به او وفادارم.