همانطور که «تصمیم آمریکایی» آغاز جنگ عربستان سعودی علیه یمن، به دلیل تبعات سنگین و کمرشکن آن، برای ریاض و محور آمریکایی، نزد بسیاری از تحلیلگران دور از ذهن بود، ترور پرهزینه و بیتوجیه ژنرال سرشناس و محبوب ایرانی نیز برای بسیاریها دور از ذهن بود.
ترکیب مشاوران متهور و رئیس جمهور بیتجربه و متکبر، همه را در بُهت فرو برد و دونالد ترامپ در ادامه سیاست فشار حداکثری از فاز جنگ اقتصادی وارد جنگ مستقیم نظامی نیز شد و یک فرمانده ارشد نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران را که میهمان همسایه خود عراق بود، با اقدام نظامی مستقیم ترور کرد.
۱- آیا ترور سردار در مقطع کنونی، توجیه منطقی داشت؟
رئیس جمهور آمریکا ترور سردار سلیمانی را با (۱) حمله راکتی به پایگاه «کی.۱» و (۲) با تجمع اعتراضی مردم عراق مقابل سفارت کشورش در بغداد، توجیه کرد. او مدعی شد که این اعتراضات را ایران ساماندهی کرده. همچنین ادعا کرد که ایران مسبب حمله به کی.۱ است.
آمریکا در پاسخ به کشته شدن پیمانکار در کی.۱، یکشنبه هشتم دی ماه، پنج نقطه وابسته به گروه «گردانهای حزبالله عراق» وابسته به الحشد الشعبی را در شهر مرزی القائم در استان الانبار در غرب عراق هدف قرار داد و ۲۸ رزمنده را شهید و بیش از ۵۰ نفر را مجروح کرد.
خب البته این تعداد قربانی در پاسخ به کشته شدن یک پیمانکار اصلاً و ابداً متناسب نبود و این سوال را برانگیخت که چرا چنین پاسخی بشدت نامتقارن و غیرمنطقی داده شد؟ در پاسخ باید گفت، این واکنش، پرده از انگیزههای احتمالا از پیشتعیین شده طرف آمریکایی پرده برداشت. در ضمن این نکات هم نباید از نظر دور باشد:
۱- مسئولیت حمله به پایگاه کی.۱ را هیچ گروهی بر عهده نگرفت؛ بنابراین آمریکا نه تنها نمیتواند ایران را مسئول بداند، حتی گروههای عراقی را هم نمیتواند مسئول معرفی کند. ۲- اگر به فرض محال بپذیریم که مسئول کی.۱ عراقیها بودند، چه ارتباطی با سردار قاسم سلیمانی دارد؟ ۳- مدتی پیش قیس الخزعلی فرمانده عصائب اهل الحق در گفتوگو با شبکه بی.بی.سی عربی در پاسخ به سوالی درباره حملات پراکنده اخیر به سمت پایگاههای آمریکایی در عراق گفت، بسیاری از این حملات کار گروههای عراقی نیست و شواهدی هست که نشان میدهد، طرفهای مرتبط با رژیم صهیونیستی عامل این موشکپراکنیها با هدف ایجاد درگیری نظامی میان ایران و آمریکا در عراق هستند. ۴- ایران در حال جنگ نظامی مستقیم با آمریکا نبود. حمله مستقیم آمریکا به سردار سلیمانی هیچ توجیه منطقی و حقوقی ندارد. برای همین بسیاری از ناظران سیاسی این اقدام را کاملا غیرقانونی میدانند.
در تأیید این تحلیل (در بیتوجیه بودن این ترور) پایگاه خبری شبکه سی ان ان روز یکشنبه (۱۵ دی) در گزارشی نوشت: مقامات ارشد امنیت ملی آمریکا بسختی تلاش میکنند از ادعای کاخ سفید، درباره اینکه ترور سردار سلیمانی در واکنش به تهدیدهای فوری این ژنرال علیه منافع آمریکا صورت گرفته است، دفاع کنند، اما فقدان شواهد، کنگره و افکار عمومی را درباره اینکه این حمله متناسب بوده یا خیر، دچار تردید کرده است.
۲- علت موافقت ترامپ با ترور سردار
پس ترور یکی از فرماندهان ارشد و محبوب و سرشناس کشور دشمن، در شرایطی عادی، چه توجیهی دارد؟ یک: یا آمریکا طرحی علیه ایران و عراق داشته که شروعش با ترور شماری از عناصر کلیدی این دو کشور بوده؛ دو: یا آمریکا دچار خطای محاسباتی احمقانه شده است؛ سه: ترکیبی از علت اول و دوم.
از آنجا که بیش از سه روز از واقعه گذشته و آمریکا اقدامات سلسلهواری انجام نداده (یا نتوانسته فعلاً انجام دهد) احتمال دوم از یک نظر، قوت دارد؛ آن نظر این است: خطای محاسباتی شاید از آنجا ناشی شده که تیم دونالد ترامپ و خودش، ترور سردار قاسم سلیمانی را تقریبا چیزی مثل ترور عنصر بیارزشی مثل ابوبکر البغدادی انگاشتهاند که با اجرایش، ضمن وارد کردن ضربه به رقیب/دشمن، میتوان از آن بهرهبرداری انتخاباتی بینظیر کرد که از یک سو همه ناکامیهای سالهای اخیر آمریکا در غرب آسیا را جبران کند و از سویی دیگر تلافی ضربات اخیر ایران هم باشد.
اما احتمالی که ظاهرا قوت بیشتری دارد، ترکیب هر دو گزینه است؛ به این معنا که طرح آمریکا برای ایران، برجام تکمیلی بود؛ برای همین ترامپ از برجام خارج شد تا به واسطه «سیاست فشار حداکثری» آن را بر ایران تحمیل کند. این سیاست که اقتصادی-امنیتی بود هر چند تا حداکثر توان اجرا شد اما نه تنها موفق نشد ایران را به پذیرش برجام تکمیلی وادار کند بلکه ایران را به خروج تدریجی از برجام سوق داد.
اگر راهبرد ترامپ و آمریکای فعلی علیه ایران، از زاویه ذهنیت سودجوی اقتصادی ترامپ و اقدامات عجولانه دولت و مشاورانش نگریسته شود، اینطور به نظر میرسد که «تلاش دو سه ساله ما در کاخ سفید و وزارت خزانهداری و وزارت خارجه و پنتاگون به همراه پولپاشی عربستان سعودی، به جایی نرسیده و ایران پای میز مذاکره نیامده و همه پروندههای منطقهای در لبنان، عراق، سوریه، یمن و حتی بحرین و حتی بحران روابط قطر-عربستان به نتیجه نرسیده است».
بنابراین مشاوران ترامپ با خود اندیشیدهاند که لاشهِ رو به موتِ «سیاست فشار حداکثری» را با شوک «ضربهای نظامی» احیا کنند و چه شوکی بهتر از حذف مهمترین عاملِ شکستهای منطقهای محور آمریکایی در منطقه. یک تحلیلگر لبنانی در این خصوص میگوید، مشکل اینجاست که آنها ایران را نمیشناسند و نمیدانند که تن به فشار و تحقیر نمیدهد [پایان نقل قول]. ترامپ و مشاورانش میخواهند دو-سه ساله، نتیجهای بگیرند که جیمی کارتر، رونالد ریگان، جرج بوش پدر، بیل کلینتون، جرج بوش پسر و باراک اوباما نتوانستند طی چهل سال پیش محقق کنند. ترامپ فکر میکند با وزیر دفاعی (مارک اسپر) که سر از امور جنگی و نظامی در نمیآورد و (مارک میلی) رئیس ستاد مشترک مُتهوری که جای «جوزف دانفورد» را گرفته میتواند ایران را به زانو در آورد. بنابراین اگر این تحلیل درست باشد، با تأسف بسیار «برنامه جامع اقدام مشترک»، رئیس جمهور «نادان» آمریکا را دچار خطای محاسباتی احمقانهای کرد که منجر به شهادت «نماد ملی مقاومت» ایران و امت اسلامی شد؛ احمقی که هیچگاه نخواهد فهمید دچار چه خطای سهمگینی شده که نتیجه آن «خروج نظامی آمریکا» از منطقه خواهد بود.
در کنار این تحلیل، گمانه دیگری هست که بعید به نظر نمیرسد؛ آنچه در آستانه انتخابات برای ترامپ رأی آور است، حمایت لابی صهیونیسم در آمریکاست. در چنین شرایطی، ترامپ، چرا درخواست و آرزوی دیرینه تلآویو را عمل نکند و یکی از مهمترین موانع سیاستهای اسرائیل و آمریکا حذف نشود؟. این گمانه وقتی تقویت میشود که سید حسن نصرالله روز یکشنبه در سخنانش به مناسبت شهادت سردار صراحتا گفت که اسرائیل در مقاطعی در سوریه میتوانست سردار را ترور کند اما جرأتش را نداشت و از آمریکا خواسته که این ترور را عملی کند.
برای پایان، سخن «سامح عسکر» نویسنده و تحلیلگر مصری مناسب است که یکشنبه (۱۵ دی) در توییترش نوشت «هیچ کشور یا گروهی نیست که اصل ترور سیاسی را گردن بگیرد و پیروز شود. نهایت چیزی که محقق شود، کمی ارعاب و ترساندن دشمن است». نکته اینجاست که رهبر و مردم ایران در حادثه شهادت و تشییع شهدای خود نشان دادند که این حس ارعاب نه تنها محقق نشده و نمیشود بلکه به عکس، آنها و کل محور مقاومت را بر بیرون انداختن آمریکا از منطقه مصمم کرده است؛ طرحی که از زمان شهادت سردار اجرای آن آغاز شده است.