شاید غیر از خودش که سال پیش خبر رفتنش را به دوستانش داد، کمتر کسی تصور شهادت حاج قاسم سلیمانی را به خیال خود راه میداد. اگرچه این سعادت همیشه برای او محتمل بود اما حتی خیالش نیز آنقدر تکان دهنده بود که در مسیری خلاف سرنوشت و مقدرات روزگار، دلمان را به حضور ابدی حاج قاسم در کنارمان خوش کرده بودیم! مردی که سالها با حضور همیشگیاش در صحنه، امنیت و آرامش را به قلب تک تک مردم ایران هدیه داده بود؛ با خبر رفتنش آرام و قرار ملت را گرفت و آنها را بیتاب کرد. این را میشد در راهپیمایی روز جمعه تهران، حضور میلیونی و انبوه مردم عراق در شهرهای این کشور، به خیابان آمدن تودههای عظیم و بیرون از شمار مرد و زن و کودک در هندوستان، پاکستان، کشمیر، ترکیه، لبنان و حتی برخی از کشورهای غربی و... دید وقتی رهگذری در پیادهرو با دیدن جمعیت عزادار به پهنای صورت اشک میریخت و یا در هیئات و دستههای عزاداری که در این چند روز برگزار شده دید، روزهایی که هنوز پیکر سردار شهیدمان به ایران نرسیده و تنها خبر شهادتش این چنین جگرسوز بوده است.
اما شاید سؤال مهم و یا دست کم یکی از سؤالات اساسی این باشد که چرا آمریکایی که پس از منهدم شدن پهپادش به تصریح لیندسی گراهام- سناتور جمهوریخواه - از ترس واکنش ایران هیچ عکسالعملی نشان نداد به آمریکایی رسید که یکی از عالیترین مقامات نظامی ایران و مقاومت اسلامی منطقه را هدف قرار داد؟ چه رویداد و یا رویدادهای تعیین کنندهای در این بازه زمانی رخ داد که محاسبات مقامات آمریکایی را یکصد و هشتاد درجه دگرگون کرد؟
پاسخ این سؤال ممکن است حاکی از تولد نظم جدید در منطقه با محوریت مقاومت اسلامی و اقتدار ایران باشد. با بازگشایی مرز قائم-بوکمال و هموار شدن محور مقاومت از تهران تا مدیترانه، انفجار نفتکشها در آبهای شرقی امارات و انهدام خط لوله شرق به غرب سعودی در مسیر دریای سرخ که عملا دور زدن تنگه هرمز را به بنبست میرساند؛ حمله سهمگین مقاومت یمن به آرامکو و دست آخر انهدام مقتدرانه پهپاد متجاوز آمریکایی در آسمان ایران؛ شرایط به گونهای رقم خورد که روزنامه واشنگتنپست در گزارشی، خبر از انفعال و بیعملی آمریکا در منطقه داد تا آنجا که سعودی را از خود نا امید کرده و به سمت ایران و متحدانش سوق داده است. تحمل این شرایط برای رئیسجمهوری که در آستانه رقابتهای انتخاباتی تا مرحله استیضاح پیش رفت و سخنانش نه تنها در مجمع عمومی سازمان ملل که حتی در میان اعضای گروه جی7 نیز با خنده و تمسخر سران کشورهای متحدش همراه بود؛ میتوانست کابوسی هولناک باشد. آمیختگی این موقعیت با مانور نظامی ایران، چین و روسیه برای آمریکایی که انحصار خود و متحدانش در آبهای خلیج فارس و دریای عمان را از دست رفته میدید؛ ممکن است خارج از حد تصور ما سخت باشد. بر این اساس حمله تروریستی آمریکا در بامداد جمعه نه اقدامی جسورانه که واکنشی از سر استیصال برای ترمیم موقعیت از دست دادهاش بود. وقتی دندانهای گرگی را میکشید طبیعی است که پنجه به دست و بازوی شما بکشد! ایالات متحده با این اقدام روند اخراج نیروهای تروریستیاش را از منطقه سرعت بخشید.
اما این تنها جواب ممکن به سؤالمان نیست اگرچه میتواند قسمتی از پاسخ باشد. لازم است در کنار آن به تشکیل تصویر ضعف از ایران در ذهن مقامات آمریکایی نیز بپردازیم. تصویری که کاملا متفاوت از اقتدار برونمرزی ایران اسلامی به نظر میرسد و اگرچه با واقعیتهای درون نظام اسلامیمان همخوان نیست اما به نحوی ساختار تصمیمگیری در ایالات متحده را به طمع انداخته است. شاید یکی از عوامل شکلگیری این تصویر ناهمخوان، آشوبهای محدود شکل گرفته در آبان ماه باشد. آشوبهایی که اگرچه به دلیل سازمان یافتگی، قدرت تخریب بالایی داشت اما به علت عدم پشتوانه مردمی در کوتاهترین زمان به گل نشست و از این منظر قابل مقایسه با آشوب سالهای 78 و 88 و حتی حوادث 96 نبود. در این مورد با جرأت میتوان گفت مقامات آمریکایی بیش از آنکه درک درستی از واقعیات درونی ایران داشته باشند مسحور عملیات رسانهای خودشان شدهاند و یا گرفتار کارشناسان و مشاورانی هستند که با وسعتبخشی خیالی به اخبار و تحلیلهای ایران، متاع خود را به مقامات آمریکایی گران میفروشند! آنچنان که موضوع نرخ بنزین و حواشیاش را در جریانسازی اجتماعی داخلی ایران آنقدر تعیین کننده یافتند که در تهدیدهای بعدی تلویحا از هدف گرفتن صنایع پتروشیمی و پالایشگاهی با هدف تأثیرگذاری بر قیمت سوخت و گسترش نارضایتی عمومی، خبر دادند. علاوه بر این برخی سخنان دولتمردان در توصیف شرایط سخت کشور با تحریمهای آمریکا و وقت ناشناسی و بیتدبیری در فعال کردن یکطرفه کانالهای میانجی میتواند نمونههای دیگری از شکلگیری تصویر ضعف از ایران در محاسبات آمریکاییها باشد که اکنون زمانی مناسب برای تشریح این عوامل نیست.
با در نظر گرفتن این موارد، ما نیاز به بازسازی تصویر ایران مقتدر در محاسبات تصمیمسازان آمریکایی و اصلاح تصویر ذهنی آنها منطبق بر واقعیات موجود داریم. هر پاسخی به اقدام تروریستی اخیر آمریکا باید دربرگیرنده این ملاحظه باشد تا پیلهای که مقامات آمریکایی با اوهام در اطراف خود ساختهاند را پاره و دریافت آنها را از منطقه واقعبینانه کند. پس از انتشار خبر شهادت سردار سلیمانی از هند و کشمیر و پاکستان تا عراق و شام و لبنان و تا نیجریه و یمن در سوگ این سردار جبهه مقاومت به اقامه عزا برخاستند. این گستره جغرافیایی یعنی «زمین» پاسخ ما میتواند به همین گستردگی و فراتر از آن تا جایی که آزادیخواهان و دلدادگان جبهه مقاومت حضور دارند حتی ایالات پنجاهگانه آمریکا تعریف شود. در کنار گستردگی جغرافیایی، مسئولان جمهوری اسلامی نباید از فراگیری پاسخ ایران در حوزههای مختلف غافل شوند. اگرچه انتقام سخت نظامی گزینه لازم در هر پاسخی خواهد بود اما پاسخ ایران میتواند علاوه بر بُعد نظامی عرصههای سیاسی و اقتصادی را نیز در برگیرد. خروج از برجام و بازگرداندن کلیه فعالیتهای هستهای به شرایط قبل از سال 94، بازنگری در معاهدات منع اشاعه از رهگذر تلاش دیپلماتیک برای مشروعیتبخشی به آن در مجامع بینالمللی و دسترسی به اجماع جهانی با استفاده از ظرفیت کشورهای جنبش عدم تعهد، همگی میتواند به عنوان گزینههایی مکمل در کنار اقدام نظامی قرار گیرد. و صدالبته هرگز نباید اقدام نظامی سخت و پشیمانکننده از روی میز تصمیمسازی مسئولان کشورمان برداشته شود. اقتصاد جهانی باید طعم تلخ ترور را بچشد، کشورهای غربی که امروز یا سکوت کرده و یا یکطرفه ایران را به خویشتنداری فرا میخوانند، هنوز ضربه اقتصادی ناشی از انهدام تأسیسات نفتی آرامکو را در بازارهای جهانی از یاد نبردهاند. تهدید جریان تولید و انتقال نفت در منطقه نیز از دیگر گزینههای ممکن است. همه این موارد در کنار هدف بالقوهای به نام رژیم اشغالگر قدس نشان میدهد دست رهبران مقاومت منطقه برای تعیین نوع و سطح پاسخ جبهه مقاومت بسیار بازتر از آن چیزی است که تحلیلگران و کارشناسان کاخ سفید پیشبینی میکنند. از این منظر اظهار نظر جو بایدن معاون رئیسجمهور پیشین آمریکا مبنی بر اینکه «ترامپ دینامیتی به انبار مهمات انداخت.» واقعبینانهتر از هر تحلیل دیگری به نظر میرسد.
ظرف روزهای گذشته مقامات آمریکایی پس از شهادت فرماندهان جبهه مقاومت خواستار محدودسازی واکنش ایران در همان سطح شدهاند. پیامهای واحد از میانجیگران متعدد حاکی از وحشت آمریکا از انتقام سخت است. این هراس از کشوری که بیش از 34 پایگاه نظامی در اطراف ایران ساخته و هزاران نظامیاش را در آن مستقر کرده طبیعی است. اما این پیامها میتواند راهنمای ما نیز باشد، باید از این نقطه هراس وارد شد و پاسخی نامحدود در زمان و مکان و میدان مبارزه آماده کرد. چندان بیراه نیست اگر بگوییم سرداران پر افتخار اسلام شهیدان سلیمانی و المهندس یکبار به شهادت رسیدند اما از این پس آمریکا بارها به هلاکت خواهد رسید.
سیدمحمدعماد اعرابی