یکی از مشکلات مربوط به ساخت قدرت در ایران امروز که بهطور اجتنابناپذیر آثار خود را در زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم میگستراند نزاع روایتهاست. اختلاف در برداشتها یا به تعبیری یک دوالیزم پذیرفته شده را در بسیاری از کشورهای دنیا میتوان دید اما آنچه ما مشاهده میکنیم یک دوگانگی ادراکی عمیق در بین نخبگان سیاسی است که من آن را مهمترین عامل فرسایش و به تعبیر لنین نتوانستن بالاییها میدانم.
این دوگانگی روایتها آنچنان جامعه را دچار سردرگمی کرده که در نتیجه آن افرادی که به روایتگران درون ساخت قدرت اعتماد دارند رودرروی هم قرار میگیرند. این امر به یک تضاد آنتاگونیستی انجامیده و در درازمدت اکثریت جامعه خسته از این جنگ روایتها که از نظر آنها جنگ قدرت تلقی میشود مسیری دیگر میپیمایند یا به روایتهای خارجی عادت میکنند.
در این یادداشت قصد ندارم به ریشههای فلسفی و نگرشی این روایتسازیها بپردازم اما قطعاً بخش اعظم آن ناشی از تمایل به کسب قدرت است. اجازه بدهید خاطرهای از یک دوست قدیمی مارکسیستم بیان کنم: «یکی از دوستان دوران دبیرستانم ابتدا سمپات حزب توده شد، به مرور به سمت چریکهای فدایی گرایش پیدا کرد و در نهایت به گروه اشرف دهقانی متمایل و یکی از افراد مدعی شد و در درون گروه اشرف دهقانی هم انشعابی را سازمان داد. اواخر دهه ۶۰ او را دیدم و با هم به صحبت نشستیم. به او گفتم مگر در مارکسیسم چقدر تنوع برداشت وجود دارد که شما دائم انشعاب ایجاد میکنید و یک جزوه قطور هم در توجیه آن مینویسید؟ دوست من که آن زمان هم تقریباً بریده بود با بیانی طنزآلود گفت ببین رفیق! ما ابتدا بر سر تشکیلات و فرد همخانه! نزاع میکنیم. بعد ایدئولوژی آن ساخته و پرداخته میشود.» بسیاری از نزاعهای امروز مرا یاد روایت دوست دیرین اشرف دهقانیام میاندازد.
مسئله برجام، مذاکره و مقاومت در داخل در بسیاری موارد دچار چنین سندرومی شده است. در این یادداشت میخواهم به ضرورت راهبرد دوستونه مبتنی بر جامعه -آشتی بین دو دیدگاه - که پیشتر نیز به آن اشاره کردهام در مقابله با تحریم امریکا اشاره کنم:
در فضای بشدت سیاستزده کنونی یک نوع قطبیسازی در اطراف قضیه تحریم شکل گرفته است؛ یا از یکسو از تحریمهای امریکایی یک بت شکستناپذیر میسازند وهرگونه تلاش دیپلماتیک را به منزله یک «تسلیم» جلوه میدهند یا اینکه برخی دیگر چاره نهایی مشکلات ناشی از تحریم را در مذاکره محض میبینند.
از قضا آنچه که در هر دو حالت مغفول میماند خود جامعهای است که امریکا پیکان تحریمها را به طور مستقیم علیه آن سمتگیری کرده است. اکنون در پیامد دردبار زخم آبان نوبت آن است که ارزیابی نوینی از راهبردهای ضدتحریمی به عمل آوریم و قطبیسازی میان امر دیپلماسی و نگاه به داخل را پشت سر بگذاریم. تحریمها بیش از آنکه خصلتی اقتصادی داشته باشد سرشتی اجتماعی دارد و تابآوری جامعه را به آماج اصلی تهاجم خود تبدیل کرده است.
بنابراین مقابله با تحریمها نمیتواند از فراز سر جامعه صورت پذیرد و جامعه را دور بزند. مداقه در جمعبندی برایان هوک، پمپئو و دیگر آدمهای ترامپ در لابیهای فارسیزبان و پترو رسانهها و اتاق فکرهای اسرائیلی تحریم، کافی است نشان دهد که آنها چه پیوند وثیقی میان تحریمها و رخدادهای تلخ آبان برقرار کردهاند. از جناب شاهزاده! که میگوید «مردم ایران تحریمها را تقدیر میکنند» تا دیگر پادوهای خشونتپراکنی در رسانههای پترودلاری که در جمعبندی حوادث تلخ آبان میگویند مردم نشان دادند که «تحریمها یک راهحل است» و تا توئیت به مزدهای پترودلاری در آلبانی که تولیدات ضددولتی در برخی رسانههای داخلی را به استخدام دستگاه خشونتپراکنی خود درآوردهاند، همگی پیوند واحدی میان تحریم و شهرآشوبی و ایرانسوزی ایجاد کردهاند.
رخدادهای ناگوار آبان با همه تلخی خود نشان داد که باید با راهبردهای سادهاندیشانه و تکوجهی مقابله با تحریم وداع کرد و یک راهبرد دوستونه را در دستور کار قرار داد: من این راهبرد دوستونه و دو وجهی مبتنی بر جامعه در مقابله با تحریمها را اینگونه میتوانم توضیح بدهم که هرکجا تحریم هست و آثار و توابع خودش را آشکار کرده نیازمند برنامههایی برای مقاوم کردن اقتصاد، فرهنگ و جامعه در مقابل تحریمها هستیم.
اصلاح الگوی مصرف و بودجههای مستقل از نفت و گسترش صادرات و کاهش واردات و مواردی از این قبیل باید بهعنوان برنامه مداوم اجرا شود به نحوی که به جانمایه نظام اداری تبدیل شود و هر کنشگر اقتصادی و کارآفرین جامعه مدنی خود را بخشی از این استراتژی متصور شود. همزمان با آن نباید به دیده شک به تلاش دیپلماتیک نگریست و آن را در تقابل با استراتژی مقاومت دانست. ما باید از هیچ تلاشی برای عقب راندن امریکا و شکست تحریم امتناع نکنیم.
بنابراین حفظ برجام ، پذیرش «افایتیاف»، استفاده از ظرفیتهای بینالمللی از هند و چین و روسیه تا ژاپن و اروپا و حتی داخل امریکا باید یک استراتژی مقاومت تلقی شود. ما در نبرد رهاییبخش ملی برضد اشغالگری بعثی انکار نکردیم که دشمن خرمشهر و قصرشیرین ما را اشغال کرده یا آبادان را به محاصره خود درآورده که اگر انکار میکردیم بسیج ملت برای رفع حصر واشغال بیمعنا میشد. اکنون هم برای مقابله با تحریم و برای شکست دادن تحریمها به مراتب بیش از دوران جنگ تحمیلی نیاز به بسیج ملی داریم و انکار واقعیت تحریم یعنی اعلام استغنا از حضور مردم در صحنههای انتخاباتی، اقتصادی و اجتماعی.
اما نکته حائز اهمیت این است که تحریم در کجا هست؟ باید بگوییم که تحریم آثار خودش را در دشوار کردن زندگی مردم آشکار کرده است. بهعبارت دیگر ما باید در استراتژی دوستونه به مردم برگردیم. راهبرد «بازگشت به جامعه» در شرایط ملتهب کنونی یک راهبرد ضدتحریمی نیز هست. تنها زمانی میتوان شعار «در مقابل تحریمها نمیشکنیم، تحریمها را میشکنیم» را سر داد که توانمندسازی جامعه و توانافزایی سازمانهای مدنی جامعه را در دستور کار قرار دهیم و به موازات امر اجتماعی، انتخابات مجلس را به استانداردهای انتخابات مجلس اول در اسفند ۵۸ نزدیک کنیم.