لبنان، درگیری آمریکا و عربستان با خود

 انتخاب نخست‌وزیر در لبنان به یک شوی تلویزیونی شباهت بیشتری دارد، سعدالدین حریری در واکنش به شکست برنامه‌های اقتصادی دولت خود، استعفا می‌دهد. خود او افرادی را به عنوان «نخست وزیر مناسب» معرفی می‌کند، بعد از چند روز رایزنی میان رهبران المستقبل از یک‌سو و گروه‌ها و نهادها از سوی دیگر، اعلام می‌شود حریری و مفتی اهل سنت با این انتخاب مخالفند. پس از آن زمزمه کاندیداتوری دوباره حریری برای پست نخست وزیری به گوش می‌رسد، تجمیع‌کنندگان در میدان مخالفت می‌کنند و سعدالدین حریری می‌گوید برای قبول دوباره مسئولیت شرایطی دارد! معرفی کاندیداهایی مثل محمد الصفدی، بهیج طباره و سمیرالخطیب از سوی جریان المستقبل و شخص سعد حریری در واقع برای حل مشکل دولت صورت نمی‌گیرد، بلکه هدف آن است که جلوی رسیدن رئیس‌جمهور و پارلمان به تصمیم درباره نخست‌وزیری جدید را بگیرند.

جریان آمریکایی- سعودی در ماجرای انتخاب نخست وزیر، لبنان را بر سر دوراهی قرار داده است؛ تعلیق سیاسی و یا تن‌دادن به دولتی که فراقانونی باشد! در عین حال می‌توان گفت هدف اصلی حتی تشکیل دولتی که فراقانونی باشد هم نیست، بلکه هدف اصلی آن است که شرایط داخلی لبنان به حالت تعلیق درآید و ساختار سیاسی و توافقات پیشین فرو بپاشد. جناح غرب می‌داند که اگر عون کنار رود، پارلمان منحل شود و دولت کنونی از میان برود و در این فضا بنا بر انتخاب رئیس‌جمهور جدید، پارلمان جدید و دولت جدید باشد، اتفاق مهمی در ساحت سیاسی- حقوقی لبنان روی نمی‌دهد. چرا که باز هم در انتخابات ، جریان مقاومت- اعم از شیعیان، مسیحیان، دروزها و سنی‌های هوادار مقاومت- بر کرسی‌ها می‌نشینند. بنابراین در این فضا اصلاً موضوع این نیست که غربی‌ها می‌خواهند دولت حریری را احیا نمایند، موضوع به علاقه جدی غرب برای تغییر در فضای سیاسی و از این طریق تغییر در حکومت باز می‌گردد و اگر سعد حریری هم از یک دولت فراقانون با روکش دولت تکنوکرات سخن می‌گوید در واقع برای منفعل کردن جریان مقابل در برابر تعلیق سیاسی است. چراکه تعلیق سیاسی همان تعلیق ساختارهایی نظیر پارلمان است و دولت تکنوکرات به معنای حذف نقش پارلمان در انتخاب نخست‌وزیر و وزراء است.

در روزهای اخیر شخصیت‌های مختلفی برای سکانداری قوه مجریه مطرح گردیدند و حریری در آغاز کار وانمود می‌کرد از آنان حمایت می‌کند. اما با وجود پذیرش فوری طیف هشت مارس و از جمله پذیرش سیدحسن نصرالله، میشل عون رئیس‌جمهور و نبیه بری رئیس پارلمان هر کدام از این کاندیداها یک روز پیش از معرفی به پارلمان برای گرفتن رأی اعتماد که در همه این موارد رأی اعتماد مجلس، حتمی بود، از کاندیداتوری انصراف داده و گفتند «شیخ عبداللطیف دریان» مفتی اهل سنت خواسته است از نخست‌وزیری سعدالدین حریری حمایت شود!

جالب این است که سعد حریری 13 روز پس از شروع اعتراضات خیابانی در لبنان استعفا داد و این علی‌رغم تأکید رئیس‌جمهور و سید حسن نصرالله بر باقی‌‌ماندن او در این سمت صورت گرفت و از آن پس هم، حزب‌الله و عون، سعد حریری را علی‌رغم همه کاستی‌هایی که دارد، مناسب‌ترین فرد برای احراز پست اعلام کرده‌اند و در واقع مانعی بر سر راه بازگشت او به قدرت وجود نداشته است. آنچه به طور مشترک از سوی حریری و شیخ دریان مطرح می‌شود، موضع دو جریان دیگر هم هست؛ نخست‌وزیران سابق لبنان نجیب میقاتی، کامل سلام و فؤاد سینیوره که همه از شخصیت‌های حزب المستقبل هستند، هر بار که فردی ولو از همین حزب کاندیدا شده با او از در مخالفت درآمده‌اند. دسته دیگر رهبران تجمعات ضد دولتی یعنی -جنبلاط، جمیل و جعجع- هستند آنان نیز هرگاه سخن از «نخست وزیر جدید» به میان آمده، تجمعات اعتراضی را به سمت منزل او گسیل کرده و او را وادار به کناره‌گیری کرده‌اند. پس کاملاً واضح است که آنچه در روزها و هفته‌های اخیر در لبنان می‌گذرد ربطی به موضوع مبارزه با فساد که خود اینها در طول این 20-30 سال سردمدار آن بوده‌اند، ندارد. این یک پروژه است که با هدف تعلیق سیاسی لبنان دنبال می‌شود. راز آن هم این است که آمریکا، سعودی و... به این جمع‌بندی رسیده‌اند که هر دولتی که در این فضا در لبنان سر کار بیاید ناگزیر از مراعات با حزب‌الله به دلیل پایگاه وسیع مردمی آن است و از نظر آنان چنین دولتی نباشد، بهتر است. حدود دو سال پیش دو جیم از سه  جیم شرور لبنان- جمیل، جعجع و جنبلاط- در سفر به ریاض به «بن سلمان» گفتند حریری نه تنها هیچ فایده‌ای برای شما ندارد بلکه به عنصری تبدیل شده که ناگزیر با حزب‌الله هماهنگ می‌شود و آنچه از طریق این دولت به مقصد می‌رسد، بار حزب‌الله و آنچه بر زمین می‌ماند بار عربستان و وفاداران به آن است. این موضوع سبب شد بن‌سلمان، حریری را از بیروت فرا بخواند و وادار به استعفا کند.

موضوع مهم این است که نه فقط لبنان بلکه سوریه، فلسطین و عراق هم باید به حالت تعلیق درآید چرا که در هیچ کدام از این کشورها، شرایط آن طوری که آمریکا و عربستان و... می‌خواهند، پیش نمی‌رود.

از منظر آمریکایی‌ها، سعودی‌ها و... باید حزب‌الله در لبنان و دولت در عراق را با مخمصه‌ای داخلی مواجه کرد به گونه‌ای که هر قطعه از این جغرافیای غرب آسیا گرفتار مصائب و مشکلات خود باشد و به اطراف خود کاری نداشته باشد. آمریکایی‌ها گمان می‌کردند وقتی اعتراضات خیابانی به سمت حزب‌الله و دبیر کل فهیم آن کمانه کند آنان یا از موضع اقتدار وارد شده و با طرف مقابل خود در میدان‌ها و خیابان‌ها درگیر می‌شوند که اگر درگیر شوند به پایگاه اجتماعی خود و فلسفه وجودی خویش آسیب وارد کرده‌اند و یا اینکه وضعیت انفعالی به خود گرفته و زمین را به حریف واگذار می‌نماید که در این صورت باید به هر چیزی از جمله دست شستن از سلاح خود تن بدهند. همه می‌دانند که تبدیل «جنبش انقلابی حزب‌الله» به یک حزب صرفاً سیاسی، سال‌هاست که در دستور کار مجامع غربی قرار دارد، اینکه می‌آیند و وانمود می‌کنند که فقط با شاخه نظامی حزب‌الله مخالف بوده و آن را مصداق تروریزم می‌دانند، یک بازی سیاسی است چرا که اصلاً حزب‌الله همه‌اش نظامی است هر چند هیچ کدام از نیروهایش غیرفرهنگی و غیرفعال در فضای اجتماعی هم نیستند. حزب‌الله شاخه نظامی ندارد، یکی از کارکردهای همه اعضای حزب‌الله، نظامی است.

در این میان حزب‌الله لبنان نه از موضع برخورد و نه از موضع انفعال وارد شد. حزب‌الله نیروهایش را از ورود به میادین و خیابان‌ها منع کرد و گفت مخالفتی با نیروهای شرکت کننده در میادین ندارد و عملاً با این کار امکان درگیری با خود را از بین برد. در عین حال حزب‌الله منفعل هم نشد و زیر بار تشکیل دولتی فراقانونی نرفت، در این میان شخصیت‌های 14 مارس وانمود کردند که زمان در حال از دست رفتن است اما حزب‌الله با آسودگی خیال نشان داد که نگران زمان نیست. برای مثال سعد حریری پس از آنکه سمیر خطیب را از شرکت در جلسه دوشنبه پارلمان منع کرد؛ درخواست تعویق رأی‌گیری پارلمان تا روز پنجشنبه همین هفته کرد اما حزب‌الله و عون گفتند همان دوشنبه هفته بعد مناسب‌تر است.

میادین لبنان اگر به کلاف سردرگم تبدیل شده، این سردرگمی برای کسانی است که همه امکانات و حیثیت خود را به میدان آوردند تا لبنان نصرالله را به لبنان «بن سلمان» تبدیل کنند و حالا ناگزیر شده‌اند خودشان با خودشان درگیر شوند.

سعدالله زارعی