در هفته دفاع مقدس قرار داریم. 39 سال از آغاز و 31 سال از پایان جنگ میگذرد، اما هنوز این دوران به صورت «ذخیره استراتژیک» مورد استفاده ملت ایران در مواجهه با خطرات و مشکلات است. وقتی جنگ آغاز شد هیچ محاسبهگر مادی و نیز هیچ محاسبه مادی وجود نداشت که روی احتمال برونرفت ایران از این جنگ بدون آنکه دچار تغییرات اساسی سیاسی و جغرافیایی شود، حسابی باز کند. بر همین اساس رژیم عراق اگرچه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی نیز از نظر نظامی خود را در موضع برتر میدید، با پیروزی انقلاب و بههم ریختگیها و ضعفهایی که به طور طبیعی در سالهای اولیه هر انقلابی روی میدهد، هیچ تردیدی نداشت که تهران یا طی چند هفته سقوط میکند و یا در فرودگاه به استقبال «هیئت بغداد» میآید، تا به طور مسالمتآمیز خواستههای عراق را عملیاتی کند. اما در عمل این طور نشد و این کاملاً خلاف انتظار ناظران چیرهدست و امری غیرطبیعی بود. ایران با همه مشکلاتی که در سال 1359 داشت، توانست با سرعت زیادی خود را جمع کند و روند جنگ را چند ماه پس از آغاز در کنترل خود بگیرد و حدود 18 ماه پس از آن کاملاً معکوس نماید و در نهایت در یک مقاومت هشتساله در برابر دهها کشور بزرگ و کوچک حامی عراق از جنگ خارج شود، بدون آنکه به تعبیر یک روزنامه غربی، کوچکتر از زمان آغاز آن شده باشد و این در حالی بود که در پایان جنگ لااقل نیمی از جنگافزارهای زمینی، دریایی و هوایی ایران از بین رفته بود و در مقابل در پایان جنگ، تجهیزات جنگی دشمن در ابعاد جنگ زمینی و دریایی لااقل به دو برابر زمان آغاز جنگ رسیده بود. نیروی جنگی و تجهیزات نظامی عراق در عمل از ایران شکست خورد و این در حالی بود که اگرچه تعداد نیروهای رزمی ایران به حدود دو برابر رسیده بود اما در مقابل تعداد 450 هزار نیروی جنگی عراق در31 شهریور 59، نیز در مرداد 67 به حدود یک میلیون یعنی بیش از دو برابر رسیده بود و جالبتر اینکه تعداد هواپیماهای جنگی ایران در پایان جنگ از 447 فروند به 50 فروند و تعداد هواپیماهای جنگی عراق از 339 فروند به 600 فروند رسیده بود کما اینکه تعداد بالگردهای نظامی ایران در پایان جنگ از 744 فروند به 390 فروند و تعداد بالگردهای نظامی عراق در پایان جنگ از 260 فروند به 380 فروند رسیده بود.
براساس فرمول ریاضی شکست ایران در این جنگ قطعی بود و تفاوت شدید در موازنه سلاح و سرباز، برتری موقعیت سرزمینی ایران و نیز برتری جمعیتی ایران نسبت به عراق را به شدت تحت تأثیر قرار داده بود؛ اما به نحو عجیبی این ایران بود که در پایان هشت سال جنگ نابرابر، به عنوان «طرف پیروز» شناخته شد. در این خصوص تجزیه و تحلیلهای زیادی صورت گرفته اما به نکته اصلی در پاسخ به این سؤال کمتر پرداخته شده است. از این رو باید گفت:
1- این جنگ نشان داد که عدد نیروی انسانی و بزرگی و کوچکی جغرافیا به خودی خود نه در ممانعت از آغاز جنگ حرف اول را میزنند و نه در پایان دادن به جنگ از آنچنان تعیینکنندگی برخوردارند. جغرافیای بزرگ و باز ایران در مقابل جغرافیای کوچک و بسته عراق مانع جنگ نشد کما اینکه جمعیت حدود 40 میلیونی ایران ـ در زمان آغاز جنگ ـ در مقابل جمعیت حدود 20 میلیونی عراق در این زمان مانع حمله عراق به ایران نشد. در پایان جنگ نیز این عامل جنگافزار و تعداد نیروی سرباز نبود که سرنوشت را رقم زد. چرا که در پایان جنگ تعداد نیروهای در میدان رزم عراق نزدیک به دو برابر ایران بود و تعداد هواپیماهای جنگی عراق در پایان جنگ 12 برابر و تعداد بالگردهای عراق با تعداد بالگردهای ایران در پایان جنگ برابری میکرد. در این دوران تعداد تانکهای ایرانی از 1735 دستگاه به نیم تقلیل پیدا کرده بود، در حالی که تانکهای عراقی در ماههای پایان جنگ از 2750 دستگاه به دو برابر رسیده بود با این وصف کاملاً پیداست که روند و سرنوشت جنگ پرماجرای هشتساله که ما به درستی از آن، به دوران «دفاع مقدس» یاد میکنیم کمتر تحت تأثیر عوامل مادی اعم از عوامل ایستایی مثل جغرافیا و عوامل دینامیکی مثل تعداد نیروی رزمنده قرار داشت و به ناچار باید از عوامل دیگر سراغ گرفت.
2- وقتی جنگ آغاز شد، ایران ارتشی داشت که تحت تأثیر شرایط انقلابی که حدود 19 ماه پیش از جنگ به پیروزی رسیده بود؛ از آمادگی کمی برای مقابله با ارتش عراق برخوردار بود، ارتش عراق جنگ را با بیش از 400 هزار نیروی رزمی شروع کرد و این در حالی بود که تعداد نیروی نظامی آماده رزم ارتش ایران در آن زمان از 100 هزار نفر فراتر نمیرفت و این در حالی بود که در آن زمان ما با انواعی از بحرانهای امنیتی در شهرهای مرزی شمال، غرب و جنوب کشور مواجه بودیم. تعداد نیروهای رزمی که در سایر سازمانهای نظامی و انتظامی ایران شامل سپاه، ژاندارمری، شهربانی و کمیتههای انقلاب فعالیت میکردند هم در مجموع از 100 هزار نفر فراتر نمیرفت و این هم در حالی بود که شرایط دوره انقلاب اقتضا میکرد این نیروها به کار ساماندهی امنیتی و انتظامی شهرها بپردازند. پر واضح است که در آن زمان نیروی امنیتی شکلیافتهای هم در کشور وجود نداشت. سازمان اطلاعاتی ایران منحل شده و سامانه جدیدی هم جای آن را نگرفته بود و لذا امور اطلاعاتی درونمرزی و برونمرزی کشور بلاصاحب بود و همین نیروهای سپاه، کمیته و شهربانی باید علاوه بر فعالیت انتظامی خود، وظایف سنگین اطلاعاتی کشوری در اندازه ایران را برعهده میگرفتند. وقتی ایران با جنگ سنگین عراق که از پشتیبانی کامل نظامی، اطلاعاتی، تسلیحاتی، سیاسی، اقتصادی و... دو ابرقدرت غرب و شرق و کشورهای عربی منطقه برخوردار بود، مواجه گردید، قاعدتاً نمیتوانست در قاعده عمومی جنگها عمل کند چرا که در چنین جنگی شکست آن قطعی بود. ایران با فراست به سیاست جدیدی در جنگ روی آورد و این سیاست به دلیل ناشناخته بودن برای دشمن، توانست ورق را به نفع ایران برگرداند.
3ـ بین پیشرویهای دشمن- در خاک ایران- تا توقف آن، فاصله زیادی وجود نداشته است. حمله در اول مهر و توقف پیشرویها در دی ماه سال 59، نشان میدهد که استراتژی دفاعی ایران توانسته در زمان کوتاه زمین جنگ را از سیطره مطلق دشمن خارج گرداند و انجام عملیات بزرگ فتحالمبین در فروردین 61 در وسعت 2500 کیلومتر از استان خوزستان که به نقطه عطف جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شهرت دارد، ورق را به ضرر ارتش مجهز عراق برگرداند. در این عملیات دو لشکر ده زرهی و یک مکانیزه عراق منهدم و 2500 نیروی مهاجم عراقی کشته شدند. این موضوع به خوبی از برتری استراتژی جدید ایران از یک سو و ناشناخته بودن آن برای طرفهای مقابل حکایت میکند. اینک میتوانیم به طور قطع بگوییم فکری برای اینجای کار نکرده بود.
4- عنصر برتریساز ایران در جنگ، عنصر «معنویت» بود. عراق در جنگ به روش معمول میجنگید و لذا اگرچه به دلیل برخورداری از نفرات بیشتر، دست سنگینی داشت، ولی ضمناً مشت آن باز بود یعنی ایرانیها میتوانستند همه کنشها و واکنشهای طرف عراقی را از قبل پیشبینی کنند و برای آن چارهای بیندیشند اما در نقطه مقابل آن، ایران روش غیرمعمول را در جنگ برگزید که بعدها به «جنگ نامتقارن» معروف گردید و وارد ادبیات نظامی جهان شد. در این جنگ ایران اگرچه در جنگ به دلیل برخورداری از رزمنده کمتر در مقایسه با عراق، دست سبکی داشت ولی مشت آن کاملاً بسته بود و لذا عراقیها از آنجا که نمیدانستند ایران در عملیات بعدی چه طور میجنگد، نمیتوانستند برای دفع حمله ایران کار عمدهای انجام بدهند. ایران در جنگ روش جنگ مخروطی را کنار گذاشت و به روش دایرهای روی آورد و به این معنا که ارتشهای کلاسیک شرقی و غربی، از ساختاری استوانهای پیروی میکنند. بدینگونه که جنگ را نیروهای ارشد فرماندهی میکنند و نیروهای جزء به پیش میبرند. از این رو خیمه و سنگر فرماندهی در جنگهای کلاسیک غربی و شرقی همیشه در پشت سر نیروها قرار دارد و در گاه خطرات فرماندهی در نقطه ایمنتر نشسته و خطرات متوجه نیروهای جزء میباشد. در این فرمول کمترین تلفات متوجه فرماندهان و بیشترین تلفات متوجه سربازان میباشد. ایران در جنگ، این روش را تغییر داد و خیمه فرماندهی را به نوک نیروها و یا به قلب نیروها برد. از این رو، در این جنگ فرماندهان بیش از سربازان در خط رزمندگی و جانبازی قرار داشتند و این انگیزه نیروهای سرباز و رزمنده را فزونی میبخشید و لذا با شهادت هر فرمانده که به شکل الگو برای بقیه جلوهگر شده بود، فوجی از نیروی جدید به خط اول رزم وارد میشد و در ضمن نیروهای جدیدی آماده پیوستن به جبهه میشدند. در واقع در این جنگ، در جبهه دشمن، خط فرمان فرماندهان، «برو» و در جبهه ایران، خط فرمان فرماندهان «بیا» بود و این دو تفاوت بنیانی و اساسی ایجاد میکرد.
موضوع دیگر در این جنگ نقش توکل و توسل و به طور کلی معنویت و به تعبیری که شهرت پیدا کرد «ایدئولوژی» بود. در جبهه عراقی نیروی رزمی حتی اگر اعتقادی هم به میدان میآمد این اعتقاد ناشی از اعتقاد به یک حزب یا یک شخص بود، اما در جبهه ایران از آنجا که این اعتقاد با یک آرمان بلند ـ رضایت خدای متعال ـ گره خورده بود از مانایی و استحکام بسیار بیشتری برخوردار بود. توسل به ائمه معصومین علیهمالسلام اجمعین و به خصوص توسل به حضرت ابیعبدالله الحسین و حضرت صدیقه طاهره سلامالله علیهما، نقش بسیار اساسی در روحیهدهی و استقامت رزمندگان داشت و روی توکل آنان در حین جنگ تأثیر میگذاشت. نقش توکل و توسل تا آنجا بود که نوعاً رزمندگانی که امکانات کمتری داشتند مقاومت بیشتری میکردند. در این جنگ جوهر انسانیت میجوشید و جلوههای عجیبی از اخلاص و عبودیت بروز میکرد و این جلوه معنوی تا آنجا بود که بعضی از عرفای نامی مثل میرزا جواد آقای تبریزی میفرمودند: حاضرم همه عمر نماز شبم را به یک رزمنده بدهم و حال یک ساعت او را از آن خود کنم و حضرت امام خمینی(ره) میفرمودند: «این وصیتنامههایی که این عزیزان مینویسند، مطالعه کنید. پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند؛ یک روز هم یکی از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید. این جوانهای ما که علیل شدند الان هم وقتی میآیند از من میخواهند که دعا کنم که اینها شهید بشوند، پایش را از دست داده، عصا زیر بغلش هست، لکن گریه میکند و میخواهد که دعا کنیم شهید بشود. از اینها یک قدری تعلم پیدا کنید».
5- امروز میتوانیم بگوییم روش جنگی ایران در 8 سال دفاع مقدس اساساً تئوری جنگ و دفاع و مقاومت و پیروزی را در دنیا معنای تازهای بخشیده است و لذا یک ملت دست خالی مثل مردم یمن در یک دوره کوتاه میتواند بر ارتشهای بزرگ و ائتلافهای بزرگ پیروز شود. توکل، توسل، اعتماد به نفس، جهاد و امید، رمز جبههای است که برای «تکلیف» شکل گرفته است. آیا این نوع جبهه فقط در حوزه امنیت به کار میآید؟ آیا وقت آن نرسیده است تا از این تجربه در حوزههای دیگر که در آنها با مشکلاتی مواجه هستیم، استفاده کنیم؟
سعدالله زارعی