آن روز که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در غدیر پیمان گرفت تا به فرمان خداوند علی علیه السلام را به عنوان وصی و وزیر و جانشین بعد از خود معرفی نماید، اولین کسی که مخالفت کرد حارث بن نعمان فهری بود .
وی پس از مخالفت آشکار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: "اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتیم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟"
رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.
حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب کرد. بیچاره فکر می کرد قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد. سر به آسمان بلند کرد و گفت: "خدایا اگر آنچه را که محمد صلوات الله علیه درباره على علیه السلام مى گوید از طرف تو است و به امر توست، سنگى از آسمانى بر من فرود آید و مرا عذاب کند" هنوز سخنانش به پایان نرسیده بود که از آسمان سنگى بر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند که آیات 1 و 2 سوره معراج نازل شد. (مجمع البیان جلد 10 صفحه352)
پس از این واقعه ، اندک افرادی که حتی نیت مخالفت هم داشتند ، مخالفت خود را پنهان کردند و اتفاقا به عنوان اولین نفرات هم آمدند و بیعت کردند و تبریک گفتند و نام خود را به عنوان اولین بیعت کنندگان با علی علیه السلام در سه روز متوالی که پیامبر صلی الله علیه و آله در آن بیابان توقف نمودند، ثبت کردند .
آنها دریافتند که آن زمان ، زمان خوبی برای مخالفت نیست و ترجیح دادند مخالفت علنی خود را بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله مطرح کنند، تا حداقل از گرفتن پست و منصب بی نصیب نمانند، در این فاصله هم به روشهای مختلف دموکراسی عوام فریب دست زدند تا وجهه علی علیه السلام را به بهانه جوان بودن و کم تجربه بودن و ... تخریب و تضعیف کنند .
در فاصله خلافتشان هم تلاش کردند اصل روایات غدیر به ورطه فراموشی سپرده شود و از تاویل و تفسیر آیات و روایات جلوگیری کردند ، هم کوشش نمودند محتوای حادثه غدیر را از بحث "امامت و وصایت" پیامبر صلی الله علیه و آله به بحث "دوستی" تغییر هویت دهند تا بتوانند بدون عذاب وجدان این غصب خلافت را توجیه نمایند و مردم را برای این تغییر قانع کنند .
انقلاب سال 57 جمهوری اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) نیز در ادامه همان راه و سمت و سو منافقان و مخالفانی داشت که شاید همان ابتدای امر علنا حرفی نزدند و با موج مردم همراه شدند تا به نان و نوایی برسند .
ولی بعد از رحلت امام خمینی (ره) و با مطرح شدن جانشینی امام خامنه ای حفظه الله دیگر نتوانستند ساکت بمانند .
شاید جوان بودن ایشان هم در آن دوران از بهانه هایی برای رد کردن و مخالفت با ایشان بود . ولی آگاهی ایشان به امور سیاسی و مسائل روز بر هیچ کسی پوشیده نبود ! بعدها سعی کردند طور دیگری وجهه ولایت را تخریب کنند و با عناوین مختلف "توهم توطئه"،"آشتی ملی"،" گفتگوی تمدنها"،" سازندگی"،" اصلاحات"،"تدبیر و امید "، "اسلام رحمانی" و دیگر اصطلاحات عوام فریبانه و روشنفکر مآبانه مخالفت ضمنی خود را با تهاجم فرهنگی و مبارزه با استکبار و خوی ساده زیستی و انقلابی بودن و ... نشان دادند .
واقعیت آن است که تاریخ تکرار میشود و مخالفان و دشمنان و منافقان، همواره شگردهای خود را در جهت عدم اجرای حق و حقیقت به کار میبرند تا راه را برای رسیدن به منافع شخصی خود باز کنند . این ما هستیم که باید با بصیرت و شناخت و آگاهی نسبت به مسائل روز جامعه ، دوست و دشمن را بشناسیم و پیرو خواصی باشیم که ما را به حق هدایت میکنند .
اَللَّهُمَّ أَحْیِنِی عَلَی مَا أَحْیَیْتَ عَلَیْهِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ وَ أَمِتْنِی عَلَی مَا مَاتَ عَلَیْهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السّلام
مهدی پیرهادی