اخبار سیاسی- پس از اعلام پذیرش قطعنامه 598 از سوی جمهوری اسلامی ایران، منافقین طی هماهنگی با رژیم صدام، اقدام به حملهای کور علیه ایران کردند به این ترتیب که قرار شد تا ارتش عراق با هجوم سنگین به مناطق جنوبی ایران، رزمندگان اسلام را به خود مشغول کند تا نیروهای منافقین بتوانند بهراحتی وارد ایران شده و تا تهران پیشروی کنند اما... .
همانطور که گفته شد تنها چهار روز از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل گذشته بود که ارتش عراق با زیر پا گذاشتن توافقات، عملیات گستردهای را در جنوب غرب کشور و در محدوده اروند آغاز کردند و تهدید جدی برای خرمشهر ایجاد کردند.
به فاصله مدت کوتاهی، گروهک مجاهدین خلق با حمایت ارتش صدام، با خیال عدم ثبات وضعیت ایران، عملیاتی مشترک در سمت غرب کشور آغاز کردند. توانشان نزدیک به ۲۵ تیپ یعنی نزدیک به ۵ هزار نفر بود و ۱۲۰ تانک، ۴۰۰ دستگاه نفربر، ۹۰ قبضه خمپاره انداز ۸۰ میلیمتری، ۳۰ قبضه توپ ۱۲۲ میلیمتری، ۱۵۰ قبضه خمپاره ۴۰۰ میلیمتری، هزار قبضه تیربار کلاشنیکف، ۳۰ قبضه توپ ۱۰۶ میلی متری و ۱۰۰۰ دستگاه کامیون و خودرو نیز از پدرشان صدام هدیه گرفته بودند.
نیروهایشان غالبا کسانی بودند که نه آموزش درست و حسابی دیده بودند و نه سابقه شرکت در نبردی را داشتند؛ به امید اینکه با پیروزی در جنگ به نان و نوایی برسند آمده بودند.
یکی از اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین در این خصوص میگوید: تنها به افرادی قدیمی سازمان آموزشهای کمی در خصوص کار با کلت و کلاشینکف داده بودند و ما بقی افراد چیزی از جنگ نمیدانستند؛ برخی از افراد بودند که خانه و زندگیشان را در اروپا رها کرده و به امید نابودی رژیم ایران برای شرکت در جنگ آمده بودند و به قولی، سلاح دست گرفتن هم بلد نبودند.
مسیرشان از شهرهای سرپل ذهاب، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و قزوین میگذشت و به گفته سرکرده شان، مسعود رجوی، قرار بود ظرف ۴۸ ساعت به تهران ختم شود، روی خودروهایشان، خود را ارتش آزادی بخش ملی ایران معرفی کرده بودند.
خیالشان از بابت نیروی هوایی ایران راحت بود، چون قرار بود نیروی هوایی عراق، پایگاه شهید نوژه و پایگاه هوایی تبریز را هر ۳ ساعت بمباران کند و آنها در طی مسیر پشتیبانی کند.
حوالی ساعت ۱۵ سومین روز مرداد ماه بود که ارتش عراق و گروهک مجاهدین، پا در منطقه سرپل ذهاب گذاشته و حرکت خود را از جنوب گردنه پاتاق به سمت شهر کرند آغاز کردند؛ به خیال اینکه مردم از وضعیت کشور ناراضی اند، پا در مسیر گذاشته و منتظر بودند مردم به استقبالشان بیایند و تا تهران همراهشان باشند.
ساعت نزدیک ۱۹؛ تانکهای عراقی با آرم منافقین وارد کرند شدند؛ به محض رسیدن به ورودیهای شهر، برق و ارتباطات مخابراتی شهر را قطع کردند و پس از ثبات نیروهای خود، مسیر اسلام آباد را در پیش گرفتند؛ حضور نیروهای ایرانی در منطقه اروند به علت حمله چند روز گذشته ارتش بعث، فرصت خوبی برای پیشروی نیروهایشان بود؛ نیروهای سپاه و بسیج مردمی، در گوشه کنار شهر با آنها درگیر بودند، ولی به علت عدم آمادگیهای لازم نتوانسته بودند سرعت آنها را کاهش دهند.
حرکت منافقین در یک محور اضافه بر حمله غافلگیرانه آن ها، حسابی ایرانیها را به تعجب فرو برده بود؛ هنوز نمیدانستیم چه دشمنی ما را مورد تهاجم قرار داده است.
شهید صیاد شیرازی در زمان حیاتش این ماجرا را اینگونه نقل میکند: شبانه راهی کرمانشاه شدیم. نمیدانستیم دشمن کیست؛ پاسداری را دیدیم که از اسلام آباد میآمد؛ گفت منافقین در شهر هستند.
۴ مرداد، با سازماندهی جدید نیروها و رسیدن نیروهای بیشتر و تازه نفس تر، منافقین در شهر حسن آباد واقع در ۲۰ کیلومتری اسلام آباد، در تور پدافندی سربازان ایرانی گیر کرده و زمین گیر شده بودند؛ نیروهای خودی با بستن جاده کرند به اسلام آباد و مسدود کردن مسیر موجود در عقبه دشمن، حلقه محاصره را تنگ کرده و راه فرار دشمن را بستند؛ خارج شدن بعثیها که قرار بود منافقین را از پشت سر حمایت کنند، کار را برای ورود نیروهای ایرانی به شهر و برهم زدن سازماندهی آنان راحتتر کرد؛ ساعتهای آخر حضور نیروهای مجاهدین خلق بود؛ هر لحظه بر تعداد نیروهای خودی اضافه شده و عرصه بر منافقین تنگتر میشد.
صبح روز چهارشنبه ۵ مرداد ۶۷ بود؛ عملیات گسترده نیروهای ایرانی با رمز «یا علی بن ابی طالب» در منطقه اسلام آباد غرب و کرند غرب آغاز شده بود؛ قرارگاه نجف، قرارگاه رمضان، یگانهای لشکر ۵۷، لشکر ۹، لشکر ۶۵، لشکر ۵۵، لشکر علی بن ابیطالب، لشکر ۳۲، لشکر ۲۷، لشکر ۵ نصر، تیپ مسلم بن عقیل به همراه نیروهای مردمی، گروههایی بودند که از سه جناح اصلی و یک جناح فرعی، منافقین را مورد هجوم قرار داده بودند.
هلی کوپترها موشکهای ضد تانک خود را آماده کرده و جنگندههای اف ۴ به بمباران ستونهای منافقین مشغول بودند؛ میگفتند حوالی ساعت ۳ بامداد، سه فروند هلی کوپتر ترابری حوالی کرند به زمین نشستند و مسعود رجوی را به همراه همسرش و برخی از سران و فرماندهان منافقین را با خود برده اند.
منافقین وقتی دیدند کاری از دستشان بر نمیآید و پشتیبانیهای هوایی از سمت رژیم بعث انجام نمیشود، به کشتار مردم عادی پرداختند و شمار زیادی از مردم را به شهادت رساندند تا شاید توانسته باشند به خیال خود، آخرین ضربات را بر جمهوری اسلامی وارد آورده باشند.
حملات بی امان سربازان اسلام، فرصت نفس کشیدن را از متجاوزین منافق گرفته بود؛ طولی نکشید که مناطق حضور منافقین به قبرستانی مخوف، متشکل از حدود ۲۰۰۰ منافق تبدیل شد و هر لحظه آمار مجروحین زیاد میشد؛ هلی کوپترهای عراقی در سرپل ذهاب، مجروحها را به بیمارستانی در بغداد منتقل میکردند که گفته میشد به طور اختصاصی به سازمان مجاهدین خلق تعلق دارد.
مجاهدین خلق که این شکست، تمام نقشه هایشان را نقش بر آب کرده بود، منزویتر از گذشته شده بود و فضای سنگینی بین آنها حاکم شده بود. فرماندهان منافقین سعی داشتند با آمار واهی، امید رفته را به نیروهای خود باز گردانند، اما تلاششان بی فایده بود. با وارد کردن نیروهای جدید از اروپا، سعی داشتند نیروهای خود را برای عملیات فروغ جاویدان ۲ آماده کنند، اما دیگر نه نیروها توان جنگیدن داشتند و نه فرماندهی برای سازماندهی نیروها مانده بود.
اما یکی از نامهایی که در همه مدت بعد از فروغ جاویدان، خواب شیرین را برای منافقین تلخ کرده بود، علی صیاد شیرازی بود. کسی که با فرماندهی بی نظیرش در عملیات مرصاد، درسی ماندگار به منافقین و حامیانشان داد؛ وی نه تنها هدایت و کنترل نیروهای حاضر در میدان را بر عهده داشت، بلکه خود شخصا در درگیری شرکت کرده و به نیروها کمک میکرد.
پروازهای صیاد شیرازی، سوار بر هلی کوپتر «بل ۲۱۴» و بمباران مواضع آنها، تا مدت خیال خوش را از بازماندگان فروغ جاویدان گرفته بود. پروازهایی که ۱۱ سال بعد، پرواز ابدی به سمت معبود را برایش به ارمغان آورد.
مرصاد کمینی بود که نیروهای ایرانی برای منافقین زده بودند و درس سنگینی بود که رزمندگان اسلام به دشمنان نظام دادند؛ صدام که تنها امیدش برای پیروزی در مقابل ایران به یأس تبدیل شده بود، ۱۰ روز بعد از این شکست مفتضحانه با اعلام آتش بس در تمام نقاط درگیری، موافقت کرد و برای همیشه فکر نبرد با رزمندگان اسلام و رژیم جمهوری اسلامی را از سر خود دور کرد.