شخصی نزد همسایه خود رفت و گفت: از تو دو حاجت دارم. اول آنکه فلان مبلغ به من قرض بدهی و دوم آنکه سه ماه مهلت بدهی تا آن را کمکم پرداخت کنم. مرد همسایه گفت: حاجت اولت مقدور نیست اما حاجت دوم؛ به جای سه ماه یک سال به تو مهلت میدهم! این حکایت، با ارفاق چیزی شبیه حکایت ما و اروپا در توافق هستهای است. تفاوت ماجرا در این است که آنچه ما از اروپا میخواهیم، حق ماست و آنها موظف به عمل به تعهدات خود هستند اما به جای آن، هر روز وعده تازهای میدهند.
آقای ظریف وزیر امور خارجه کشورمان گفته است پس از خروج آمریکا از برجام ، اروپاییها 11 تعهد دادهاند که شامل مواردی همچون فروش نفت ایران، برگشت پول نفت، سرمایهگذاری و مسئله کشتیرانی و هوانوردی ایران میشود و در هیچکدام از آنها اینستکس وجود ندارد. رئیسجمهور نیز در اظهارنظری اعلام کرد اینستکس توخالی به درد ایران نمیخورد. ایران حدود یک هفته پیش از مرز 300 کیلوگرم اورانیوم غنی شده در برجام عبور کرد و فردا مهلت 60 روزه به اروپا نیز به پایان میرسد و سقف غنیسازی افزایش خواهد یافت.
اروپاییها نسبت به این مسئله ابراز نگرانی شدید کرده و وزیر خارجه فرانسه اعلام کرده است این موضوع به ایران کمکی نمیکند! سایر کشورهای اروپایی نیز با زبان تهدید واکنش نشان داده و اعلام کردهاند تبعاتی برای ایران خواهد داشت. اما از همه اینها جالبتر، موضع آمریکاییهاست. آنها که اردیبهشت سال گذشته رسماً از برجام خارج شدند، میگویند ایران باید به همه تعهدات خود پایبند بماند. همان آمریکایی که مدعی بود برجام توافقی وحشتناک است.
مسئله به محاسبات طرفین بازمیگردد. ترامپ و اطرافیانش گمان میکردند با خروج کامل از برجام و تحمیل تحریمهای حداکثری ظرف کمتر از یک سال، یکی از این دو وضعیت رخ خواهد داد؛ یا ایران تسلیم شده و امتیازات مورد نظر آمریکا (12 شرط واشنگتن که دقیقا یک سال پیش از سوی پمپئو در اندیشکده هریتیج مطرح شد) را میدهد و یا به دلیل مشکلات اقتصادی، از درون دچار آشوب و فروپاشی میشود. اما اوضاع آنطور که ترامپ و مشاورانش میخواستند و فکر میکردند پیش نرفت. فارین پالیسی در این مورد مینویسد: «دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا مطمئن بود که با خروج از توافق هستهای میتواند ایران را وادار به تسلیم کند. به همین خاطر واکنش سرسختانه رهبران ایران باعث سردرگمی وی شد.»
خروج ترامپ از برجام ناشی از چنین محاسبه غلطی بود. آمریکاییها تصور میکردند ایران در مقابل فشار آنها، دستبسته است. فارین پالیسی در مقالهای به نتیجه عکس سیاستهای قلدرمآبانه کاخ سفید در طول بیش از نیم قرن گذشته اشاره کرده و مینویسد: «جرج کنان، دیپلمات سابق آمریکا سال 1947 در مقاله معروف خود برای نشریه فارین افرز (با عنوان «ریشههای رفتار اتحاد جماهیر شوروی» که به «تلگرام طولانی» مشهور است) به سیاستمداران تندروی کشور هشدار داد که اقدامات تهدیدآمیز و غیردیپلماتیک میتوانند رهبران شوروی را در موقعیتی قرار دهند که علیرغم میل باطنی خود در مقابل خواستههای آمریکا تسلیم نشوند.»
اگرچه سطح پاسخگویی جمهوری اسلامی با عهدشکنی آمریکا و بدعهدی اروپا متناسب نیست اما مهمترین مسئله آن است که مسیری که تهران در پیش گرفته صحیح است و به طرف مقابل خواهد فهماند که سیاستهای آنان بدون هزینه نیست. بزرگترین قربانی بازی احمقانهای که ترامپ سال پیش آغاز کرد، خود او خواهد بود. نشریه آمریکایی «امریکن کانسرواتیو» در این مورد مینویسد: «واقعیت این است که خروج تهران از برجام میتواند سطح انتقادات علیه ترامپ را به مقدار قابل توجهی افزایش دهد. در صورتی که توافق هستهای به دلیل کمپین فشار حداکثری ترامپ فرو بپاشد، رقیب آقای ترامپ در انتخابات سال 2020 فرصت ایدهآلی برای به چالش کشیدن سیاست خارجی او در قبال تهران به دست خواهد آورد. فروپاشی کامل برجام به همگان اثبات خواهد کرد که سیاست خارجی ترامپ تا چه اندازه خطرناک و بیثباتکننده بوده است. از همه مهمتر، او در بین رایدهندگان کشور، بیمسئولیت و نادان به نظر خواهد رسید و بدین ترتیب بخت کمتری برای پیروزی مجدد خواهد داشت.»
در حالی که دست آمریکا و اروپا برای افزایش فشار به جمهوری اسلامی کاملاً خالی است و خشاب تحریمها مدتهاست فشنگی برای شلیک ندارد، روی آوردن به اقدامات ایذایی قابل تصور است. توقیف غیرقانونی نفتکش ایران در تنگه جبلالطارق از سوی انگلیسیها، نمونهای از این اقدامات است. جبلالطارق (منطقهای کوچک در بخش شمالی تنگه) که بخشی از اسپانیا و عملاً تحتاشغال انگلیس است، میراث دوران استعمار برای انگلیسیهاست و ظاهراً فیل آنها یاد هندوستان کرده و فراموش کردهاند دوران استعمار تمام شده و از انگلیسی که روزگاری خورشید در آن غروب نمیکرد، امروز جز کشوری که در صحنه سیاست غیر از پادویی برای آمریکا حرفی برای گفتن ندارد، باقی نمانده است. واکنش آمریکا به این خباثت انگلیس، نشانهای از این وضعیت است.
دیوید هولدن در سال 1971 در مقالهای در مجله فارین افرز به تصمیم انگلیس برای خروج از منطقه غرب آسیا پرداخته و مینویسد: «از زمانی که بریتانیا اولین پیمان عربی خود را با سلطان مسقط در سال ۱۷۹۸ به امضا رساند- در تلاشی موفق برای بستن خلیجفارس به روی نیروهای دریایی فرانسه در طول جنگهای ناپلئون- رابطه ویژهای میان بریتانیا و سرزمینهای پیرامون خلیجفارس وجود داشت. بریتانیا در ایران منافعی برای خود ایجاد کرد که برای انگلیسیها به عنوان پاسخی به طرحهای امپریالیستی روسیه بر هند بسیار مهم بود؛ چرا که در برههای در قرن ۱۹ دو ماموریت جداگانه دیپلماتیک در تهران وجود داشت: یکی از سوی دولت بریتانیا در هند و دیگری از سوی دفتر امور خارجی لندن. در ساحل عربی خلیجفارس اما این رابطه برای چندین دهه شکننده بود و این رابطه اساسا بر اِعمال قدرت دریایی بریتانیا بر تعدادی از قبایل پراکنده، فقیر و عموما دزدی ساحلی مبتنی بود. این اقدامات با تهدید «دیپلماسی قایقهای توپدار» و در راستای امضای یکسری از معاهدات برای سرکوب دزدی دریایی و تجارت برده انجام میشد که در نهایت به بریتانیا حق انحصاری اعمال کنترل بر امور خارجی و دفاعی در راستای حمایت از منافع بریتانیا را میداد.»
انگلیس طی نیم قرن اخیر از اعمال قدرت دریایی بر قبایل عربی حاشیه خلیجفارس و چوپانی بر آنها، به دزدی دریایی و خوشرقصی برای آمریکا رسیده است. جمهوری اسلامی ایران، آمریکا را با آن همه دبدبه و کبکبه و ادعا در منطقه زمینگیر و بارها گوش آن را پیچانده است. انگلیس که دولتی شکست خورده و وضعیتی آشفته در داخل دارد، زمان و سوژه بدی را برای ابراز ارادت به ترامپ برگزیده است. گویا آنها دستگیری 10 ملوان متجاوز خود از سوی ایران در سال 1386 را فراموش کردهاند. جمهوری اسلامی در برابر بدعهدیهای برجام راه اقدام متقابل را در پیش گرفته و در ماجرای نفتکش توقیف شده نیز به نظر میرسد بهترین راه همین است. در جنگلی که نام آن را نظم لیبرال آمریکایی گذاشتهاند، مدارا با هیچ روباه و کفتاری، با عقل و تدبیر سازگار نیست.
محمد صرفی